براي تهيه گزارش راهي يكي از مناطق جنوبي شهر سبزوار مي شوم هر چند پيدا كردن منزل حاجيه ليلا طاهري چندان ساده نبود ولي سرانجام با راهنمايي مردم موفق به پيدا كردن نشاني شدم.
خداوند به انسان هم درد را داده هم درمان را، برخي مواقع درد را زياد مي دهد تا بنده خود را امتحان كند طبق روايات خداوند انسان هايي را كه دوست دارد بيشتر مورد آزمايش و امتحان قرار مي دهد هنگامي كه انسان در بستر بيماري است خداوند به حدي به بنده اش درد مي دهد تا از بار گناهانش كمتر شود اميدواريم انسان هايي كه دچار بيماري هستند شرايطي براي آنها پيش بيايد تا بستر بيماري برايشان تبديل به توبه گاه شود.
اما در برخي مواقع بيماريهايي وجود دارد كه دردش به تنهايي براي يك نفر نيست بلكه مجموعه اعضاي خانواده را درگير خود مي سازد مانند اين سوژه اي كه امروز به دنبال آن هستم تا مردم با درد اين خانواده آشنا شوند دردي كه به تنهايي فاطمه، معصومه و زهره را آزار نمي دهد.
اين نوع بيماري كه مي خواهم برايتان بگويم قصه پر غصه خانواده سبزواري است كه بار اصلي آن بر عهده مادر است باز هم مادر رنج فرزندان خود ار تحمل مي كند دختراني كه سن بالايي دارند و قدرت تحرك ندارند و مانند يك تكه گوشت و استخوان در گوشه اي از خانه حاجيه ليلا بر روي تشك ها پلاستيكي بر روي زمين آرميده اند.
مادر هر موقع كه به دختركان خود نگاه مي كند وجودش سراسر اشك مي شود دردي كه با آه و درد همراه است مادري كه او را به نام حاجيه ليلا مي شناسند دردهاي فرزندان خود را در سينه نگه مي دارد حاجيه ليلايي كه هر زماني كه به صورتش نگاه مي كني قطرات اشك مهمان گونه هايش است خانمي كه در هر كلامش توكل بر خدا و شكر نعمت هاي خداوند مشخص است مادري كه نه يك سال بلكه ۲۰ سال است كه درد و رنج بيماري فرزندانش را تنهاي تنها به دوش مي كشد تا از او سوال مي كنم از فرزندانت برايم بگو بغضي سنگين راه گلويش را مي بندد.
زندگي بسيار سخت است ان هم در يك خانه ۶۰ متري با وسايل مستعمل، دو تخت آهني كه زمختي آن رعشه بر اندام هر انساني مي اندازد، تخت هايي كه با لبه هاي گوشه تيز خود هراز گاهي سر فاطمه را نشانه مي رود.
در هر نگاه اين مادر فداكار هزاران حديث كهنه نهفته است هزاران حديث از درد و هزاران حكايت از شب هاي سخت.
ناخوداگاه چشمم به ويلچري زوار دررفته كه در كنار بستر معصومه گذاشته شده بود، افتاد ويلچري كه حكايت هاي گفتني زيادي دارد و تنها دلخوشي دخترك معلول حاجيه ليلا است ويلچري كه....
صداي ناله دلخراش فاطمه رشته افكارم را پاره كرد فاطمه مي فهميد كه مادر چه مي گويد اما زبان تكلم نداشت فاطمه طعم سختي را چشيده اما قادر به بيان نيست او خوب مي دانست كه مادر در اين سال ها چقدر زحمت او را كشيده و تنها با بوسيدن دست هاي مادر دوست داشتن خود را ابراز مي كرد.
خنده هاي زيباي زهره حال و هوايمان را عوض مي كند اما در عمق اين خنده ها، غصه هاي زيادي نهفته است، نمي دانستم از كجا سوال كنم و چه بگويم حاجيه ليلا لب به سخن گشود و شرح قصه پر غصه زندگي خود را اينگونه روايت كرد، راضي به رضاي خدا هستم خدا بر من منت گذاشته تا نوكر بنده هايش باشم.
در ورودی خانه زهره دختر کوچک با جثه ای ظریف در راهروی خانه بر روی تشکی دراز کشیده است و در گوشه های خانه نیز دو تخت آهنی که شرایط نابساماني دارد فاطمه و معصومه بر روی آن جای گرفته اند دستان زهره را مي گيرم زهره قادر به صحبت کردن نيست فقط در جوابم چشمان خود را یکبار باز و بسته کرد زهره متولد اولین روز از بهار سال ۶۷ بود او ۲۶ سال است که قادر به کوچکترین تحرک و حتي نشستن بر روي ويلچر نيست.
از گوشه های چشم حاجيه لیلا اشک جاری است بغضی سنگین راه گلوی مادر را بسته است خانم طاهری ۶۵ سال سن دارد صاحب ۷ فرزند دختر است که سه دختر او بعد از گذشت چند سالي از وضعيت عادي خود کم کم دچار معلولیت جسمی و فلج کامل شده اند.
مادر نگاهی به فاطمه انداخت و با حسرت جسم کوچک دخترش را که معصومانه روی تخت آرمیده بود برانداز کرد مادر همچنان اشک می ریخت و گفت: راضی به رضای خدا هستم فاطمه متولد سال ۶۱ است كه تا ۱۵ سالگی شرايط جسمي و روحي مساعدي داشت. قبل از معلولیت دخترم ما در روستای "بونیش" از توابع بخش روداب زندگی می کردیم تا اینکه متوجه شدم فاطمه قادر به نگهداشتن کفش در پاهایش نیست فکر می کردم ایراد از کفش ها است وضعيت مالي خوبي نداشتيم با سختی زیاد برایش کفش بهتری تهیه کردم اما مشكل اصلي چيز ديگري بود زانوهای فاطمه قدرت همراهیش را نداشتند همان زمان از روستا به شهر مهاجرت کردم تا از پيشرفت بیماری بكاهم.
پزشکان در آن زمان قادر به شناسایی بیماری فاطمه نبودند برای درمان به مركز استان رفتم سرانجام یکی از پزشکان علت این بیماری ژنیتیکی را ایجاد ترک در یکی از رگ هاي مغز بیان کرد و هیچ امیدواری براي خوب شدن حال فاطمه با انجام عمل جراحی نداد.
فرزندم قبل از معلولیت حادش بسیار کمک حال من در انجام كارهاي خانه بود از پخت نان با تنور، قالیبافی و کار بر روی زمین های کشاورزی و رسیدگی به دام ها در روستا بر عهده فاطمه بود.
دخترم کم کم خانه نشین شد مدرسه استثنایی هم به خاطر شرایط جسمي فاطمه را پذیرش نکردند بروز این شرایط نه تنها برای من بلکه برای فاطمه بسیار سخت و عذاب آور بود بیماری فاطمه روز به روز وخیم تر شد و کم کم قدرت تحرک از وجود فاطمه رخت بربست و صداي خنده هاي دخترم به خاطرات پيوست.
در همین حال حاج لیلا آهی کشید و دختر را صدا زد: فاطمه فاطمه!!
با ناله های مادر سه فرزند معلول که قادر به صحبت کردن نبودند با صداهای نامفهوم مادر را همراهی کردند و فاطمه که بزرگتر از دو دختر دیگر بود سرش را بی اختیار چنان به تخت آهنی زد كه زخمی که از قبل در سرش بود سرباز کرد و رخسار این دخترک غرق در خون شد.
حاجیه لیلا با دیدن این شرایط دست دخترش را گرفت با بوسیدن و دست کشیدن به صورتش، توانست فاطمه و دو دختر دیگر را ساکت کند آنها معلول ذهنی نیستند احساس دارند و تمام حرف ها و حرکات را می فهمند.
معصومه دیگر فرزند حاجيه لیلا ۲۹ سال سن دارد به گفته مادرش او دختر ساكت و دل نازکی است که با کوچکترین نا ملايمتي قهر می کند و غذا از دست مادر نمی گیرد.
معصومه و زهره نیز شرایطشان درست مشابه فاطمه بود معصومه تا ۸ سالگی شرايط جسمي مطلوبي داشت و به خوبی راه می رفت که کم کم به یک معلول جسمی حرکتی تبدیل شد اما زهره از ابتدا معلول به دنیا آمد و فقط تا ۵ سالگی صحبت می کرد اما بعد از ان قدرت تکلم را از دست داد.
حاجيه لیلا طاهري گفت: تا هنگامی که ديگر فرزندانم ازدواج نکرده بودند در نگهداری فاطمه و دو دختر معلولم کمک حالم بودند اما حالا دست تنها نمی توانم .... پیر شده ام با اینکه نگهداری از آن ها برایم بسیار سخت است اما طاقت یک لحظه دوری از دخترانم را ندارم.
حاجيه خانم طاهري در خانه ای ۶۰ متری زندگی می کند فضای منزل بسيار گرفته و کوچک است اگر مادر نباشد زندگی در این شرایط برای فاطمه، معصومه و زهره مشکل خواهد بود.
این بانوی فداکار ادامه داد: ۲۰ سال است که صدای ناله های بچه ها در گوشم است روزگار بسیار سختی دارم اگر آسايشگاهي باشد تا چند روزی آن ها را به ان مكان بسپارم تا حال و هوایم عوض شود خوب است دست تنهاهستم و در اينجا کسی از حال من خبر دار نیست ...
نگاه نگران معصومه به مادرش دیدنی بود با ناله هایش ما را به سمت خود فرا خواند چشمان معصومه غرق در اشک بود و دستان مادر را محکم در دست داشت كلماتي به زبان مي آورد نمی فهمیدم چه می گوید، مادر چشمان غرق در اشک معصومه را به دستان خود پاک کرد و گفت من هم دخترم را دوستت دارم و هرگز شما را از خودم دور نمی کنم و ...
اين مادر فداكار در پايان گفته هايش دست كمك به سوي مردم دراز كرد و گفت: مخارج نگهداري فرزندانم بسيار بالا است مردم و خيرين در این سال ها كمك حال ما بوده و هستند اما بازهم محتاج به كمك هاي ان ها هستم الان از كار افتاده شده ام.
مادر فاطمه خانه دار است و هیچ پشتوانه مالی ندارد و تنها با کمک های مردمی تاکنون توانسته از عهده مخارج سه دختر معلول برآيد فاطمه و دوخواهرش به علت افتادگی زبان قادر به جویدن غذا نیستند شیر، بیسکویت ، ماست و غذاهای آبکی تنها غذاهایی است که می توانند مصرف کنند آن ها دچار خود ادراری هستند و ماهیانه ۳۰۰ هزار تومان هزینه خرید ایزی لایف آن ها است.
خانم طاهری گفت: تا جوان بودم و قدرت کافی داشتم در گوشه همین خانه تنوری داشتم که روزي ۸۰ كيلو آرد را تبديل به نان مي كردم و از اين راه ممر درآمد داشتم اما حالا نه توان گذشته را دارم نه حوصله آن راه، به لحاظ روحي و رواني قادر به انجام كارهاي سخت نيستم اهل محل هر کسی هر چیزی دارد برایم می آورد نه رو دارم که بگویم نمیخواهم نه دست به جایی دارم.
حاجیه لیلا گفت این امتحان الهی است و ناشکر نیستم آرزو دارم تا خداوند به فرزندانم مخصوصا فاطمه آرامشی هدیه دهد تا سر خود را به دیوار یا تخت خود نزند هر بار که این اتفاق می افتد و فاطمه بی اختیار می شود دنیا را بر سرم خراب می کند.
....جان كلام: جوانمرد و راد مردان عرصه غيرت، روي سخنم با شمايان است . زبان حال اين كشتي به گل نشسته شده ام تا عرض نمايم به ميمنت همسايگي با ثامن الحجج حضرت علي ابن موسي الرضا(ع) يكبار ديگر ضامن آهويي شويم كه قصه گم شدن فريادهايشان در اين عصر پر هياهو ورد زبان ها شده است و اگر اندگ تسامحي بورزيم شاهد رميدنش خواهيم بود؟ اما به كجا! خداي ميداند و بس؟ دريابيم اين كلبه متروكه را قبل از انكه سيل بي تفاوتي كاشانه همگييمان را دركام خويش كشد.
بازدید رئیس دانشگاه علوم پزشکی از خانواده سه معلول جسمی حرکتی
پیرو این گزارش رئیس دانشگاه علوم پزشکی سبزوار با توجه به وضعیت اسفبار این خانواده بازدیدی سرزده از منزل این سه معلول جسمی حرکتی داشتند.
که در این بازدید دکتر علیرضا مسلم پای درد دلهای این مادر که عمر خود را وقف سه دختر معلول خود کرده قرار گرفت و دستور تهیه دو عدد تخت بیمارستانی و همچنین حضور رایگان یکی از پزشکان را به صورت ماهیانه از این خانواده صادر کرد.
منبع: سبزوار نیوز
http://www.ghasednoor.ir/fa/tiny/news-1716
ارسال نظر