مصطفی چمران یعنی حماسهی عشق و عرفان. مردی که عاشقانه و حماسی زیست و عارفانه به ملکوت پرواز کرد. او شخصیتی بود که علم و عرفان و عشق و مسئولیت و سیاست را نه در جغرافیای ایران بلکه از آمریکا تا لبنان و ایران تجربه کرده بود.
به گزارش «قاصدنیوز»، در سی و هفتمین سالگرد ارتحال ملکوتی این شهید عزیز، مراسم گرامیداشتی در شهر مقدس مشهد به همت جوانان علاقه مند برگزار شد.
این برنامه با عنوان « از چمران Berkeley تا چمران دهلاویه» با هدف بررسی موفقیت های معنوی و عرفانی شهید دکتر مصطفی چمران، پنجشنبه 30 خرداد ماه در حسینیه هراتیها با حضور عموم علاقه مندان و مردم و توسط هیئت حضرت زهرا سلام الله علیها و با مشارکت مجمع جوانان شهید چمران و کانون یک هفتاد و سوم برگزار شد.
در ابتدای برنامه، دکتر مصطفی باقرزاده(دکترای فیزیک اتمی) به خوانش بخش هایی از نوشته های عرفانی دکتر چمران پرداخت و در ادامه حجت الاسلام شیخ محمدحسن وکیلی استاد دروس خارج حوزه علمیه مشهدمقدس به خوانش وصیتنامه و نامه منتشرنشده شهید که پس از 37 سال از شهادتش توسط همسر وی ارائه شده بود، پرداخت و همچنین نکاتی را در باب علل موفقیتهای معنوی شهید چمران ذکر نمود.
حجت الاسلام وکیلی گفت: در بین اعمال حسنه، بالاترین و عالیترین کار، بَذل جان است. اما باید دقت کنیم که اینگونه نیست که شهید بالاترین شخص باشد، چرا که شهادت یک کار است اما در پرونده افراد، کارهای مختلفی وجود دارد که آن مجموعه با یکدیگر مراتب و درجات انسان را رقم می زند.
این استاد حوزه افزود: در روایت است که محضر امام صادق علیه السلام بودم که صحبت از عمار به میان آمد. بر دلم گذشت خوش به سعادت عمار که چون شهید شده، مقامش از سلمان و ابوذر و مقداد بالاتر است! در این حال حضرت فرمودند: هیهاتَ هیهات! چنین فکری نکن. آن سه نفر کجا و عمار کجا... درست است که عمار شهید شد اما مقام اینها بالاتر است.
وی در تشریح علت این موضوع گفت: درست است شهادت عالی ترین کار است اما چه بسا کسی مجاهدههای فراوان کرده و آماده شهادت است، مقام او از شهید بالاتر باشد. اینطور نیست هرکسی شهید شد درجه اش با همه اولیاء و... یکسان باشد.
این استاد حوزه علمیه مشهدمقدس خاطرنشان کرد: افراد به مقداری که در جهاد اکبر مجاهده کرده اند و پیش رفته اند، موقعی که شربت شهادت را می نوشند به همان مقدار صعود می کنند. شهید چمران از جمله افرادی هستند که همانطور که در میدان جهاد اصغر حضور داشته و جان بر کف بودند، در میدان جهاد اکبر از اوایل جوانی قدم گذاشته و در راه خدا حرکت کرده بودند و خدا مقامات معنوی خاصی به ایشان داده بود که با شهادت، این درجه تکمیل شد.
وکیلی گفت: بزرگان فرموده اند انسان خوب است آرزوی شهادت داشته باشد تا خاتمه کارش را با شهادت قرار بدهد اما نباید تقاضا کند که خدایا من را زود شهید کن چرا که باید بخواهد خدایا عمر طولانی به من عطا کن و در جهاد اکبر پیش ببر و در مراتب معنوی رشد بده و موقع رفتن اگر خواستی من را ببری با شهادت ببر چرا که ممکن است فرد با شهادت زودهنگام که بر اثر تقاضای زیاد از ذات الهی است، از خیلی از فیوضات محروم شود.
وی در بیان مقامات معنوی شهید دکتر چمران گفت: شهید چمران امتیازات خاص خودشان را دارند که ما البته از مراتب و مقامات معنوی این بزرگواران چیزی سر در نمی آوریم چرا که معمولا این افراد چون اهل کتمان هستند لذا به راحتی نمی توان به دست آورد که در کجا سیر می کنند و شاید بشود بخشی از حقیقت را در گوشه و کناری و در لابلای مطالب به جای مانده از این عزیزان و خاطرات آنها بدست آورد.
این نویسنده کتب معارفی و اعتقادی افزود: بزرگان اهل معرفت و سیر و سلوک می گویند راه خدا دشوار است و این مسیر در مسائل عرفانی بدون استاد سخت است. شهید چمران از افرادی هستند که بدون استاد و با مدد عشق و سوز و مجاهده این مسیر را طی کرده اند و اجمالا حجتی هستند بر همگان که به همگان بگویند مسیر حرکت به سوی خدا بسته نیست حتی اگر بنا به وظیفه در آمریکا زندگی کنی و به دور از بزرگان اهل معنا باشی.
وی در توضیح این مطلب گفت: بزرگان فرموده اند مومن باید تلاش داشته باشد دستش را به صاحب نفس و اهل دلی برساند اما این به آن معنی نیست که اگر نرسید، بگوید پس ما بیکار می نشینیم. راه خدا را باید رفت و به هرکیفیتی باید در میدان جهاد اکبر باید قدم برداشت حال اگر دستش به صاحب نفسی رسید که رسید اما اگر نرسید باید آنقدر عجز و لابه بکند تا خدا او را ببرد همانطور که شهید چمران را برده اند.
این کارشناس رسانه ملی خاطر نشان کرد: شهید دکتر چمران با این درجات معنوی، حجتی هستند بر همه ما که نگوییم دسترسی به بزرگان نداریم و شرایط فاسد است و سرمان شلوغ است و راه خدا فراغتی میخواهد و بدون استاد نمیشود و.. چرا که همه بهانه ها را خداوند با نشان دادن شخصیت چمران بر روی ما بسته است. باید گفت این راه رفتنی است و میشود شما در لبنان مشغول جنگ و خدمات اجتماعی باشی ولی باز هم حرکت بکنی. یعنی نحوه سیر و سلوکی که پیامبر اکرم و ائمه علیهم السلام به ما آموزش داده اند ، صرفا کنج مسجد نشستن نیست بلکه این است که انسان وظیفه اش را عمل کند اگر باید در میدان جنگ باشد، یا در کنج خانه از مادرش نگهداری کند، هرجا که هست، قلبش را به طرف خدا متوجه کند تا خدا این مسیر را برایش باز کند و حرکتش می دهد.
وی «عشق و محبت» و «ایثار» را علت موفقیت معنوی و عرفانی چمران دانست و افزود: همه میگویند یک پایه این موفقیتها، عشق است- که بدون آن حرکت بی معنی است و دیگری آنکه در بین همه اعمال «ایثار» از همه بیشتر انسان را به خدا نزدیک می کند که این دو در وجود چمران به تمام معنا بود.
حجت الاسلام وکیلی در انتها گفت: آن چیزی که از مجموع مطالب شهید چمران به دست می آید اولا آن است که شدت عشق و محبتی که ایشان در طول 17 سال با آن سوخته است به گونه ای که هرشب با اشک و ناله می خوابد و واقعا از محبت خدا می سوزد و دائما در حال ایثار و جان برکفی است.
* * *
در ادامه این برنامه موشن گرافیک «شمع و شمس» از مصاحبه اختصاصی با خانم غاده جابر همسر لبنانی دکتر مصطفی چمران درباره داستان پیش بینی شهید چمران و رسیدن خانم جابر به یکی از اولیاء الله در مشهدمقدس و سخن وی درباره شهید چمران که او از ابرار و مخلصین بود، که برای اولین بار پس از 37 سال آماده شده بود، پخش شد. همچنین خانم جابر نامه و وصیت نامهای منتشر نشده را نیز در این همایش رونمایی کرده است که در ادامه خواهد آمد.
غاده می گوید مصطفی همیشه من را در نامه هایش با عنوان « طائر قدس» خطاب می کرد و همیشه میگفت «من شمع هستم و میخواهم بسوزم و نور بدهم» من میگفتم نه! من میخواهم پروانه بشوم و دور این شمع بسوزم و هروقتی شما سوختی من با شما میسوزم.
من میگفتم بعد از تو نمیتوانم این زندگی را تحمل کنم. او میگفت شما طائر قدس هستی؛ مقصودش این بود که تو در شمع متوقف نشو.
چمران در بخشی از این نامه؛ که غاده برای اولین بار بعد از 37 سال از شهادت دکتر آن را به این وسیله منتشر می کند- با سوزی آکنده از عشق می گوید:
• خدای من! از تو میخواهم که غاده را حفظ کنی و او را در تنهایی ترک نکنی، من سعادت غاده را دوست دارم و حتی بعد از مرگ دوست دارم او را در پرواز ببینم، پرواز در معراج...
• شمع محکوم به قدرت طوفان است. پرنده اما حاکم بر طوفان است. تو پرواز میکنی تا بالا بروی و به شمس و نور مطلق برسی و وقتی میرسی به آفتاب، شمع و آرامش را به یاد می آوری...
وقتی از مصطفی میپرسیدم مقصودت از «شمس» که من میرسم چیست؟ گفت تو میرسی به یکی از اولیاء الله که خیلی بزرگ است. وقتی به ایشان می رسی همیشه به یاد من باش...
بعد از شهادتش خیلی بر من سخت گذشت و در ایران تنها و غریب بودم.
به هرحال خدمت حضرت امام خمینی که رسیدم ایشان فرمودند ایران بمانید زیرا هجرت باید به دارالاسلام باشد
خیلی برای من سخت بود.
مدام من را برای تلویزیون و مصاحبه می بردند، اما قلبم به اینها راضی نبود من دنبال چیزی دیگر میگشتم
من همیشه منتظر ولی ای از اولیاء الله که کمکم می کند بودم؛ همانطور که مصطفی گفته بود.
یک شب نامه ای از شهید مطهری را خواندم و در آن اشاره ای به «رساله لب اللباب» شده بود. خیلی جذب این کتاب شدم و شروع کردم به گشتن صاحب آن. البته نمیدانستم زنده هست یا مُرده و یا کجاست. شروع کردم به پرسیدن.
گفتند ایشان در مشهد است
به مشهد رفتم ولی هرجا پرسیدم، کسی نمیشناخت. در حرم امام رضا علیهالسلام از این طلبهها که رد میشدند میپرسیدم که آیا شما آقا سید محمدحسین حسینی طهرانی را می شناسید؟ بیشترشان می گفتند نه نمی شناسیم! بعد از چند روز یکی از طلبه ها گفت استاد من، ایشان را می شناسد.
آدرس استاد او را گرفتم و رفتم پیشش
گفتم آقای طهرانی را میشناسید و میتوانید آدرسی از ایشان بدهید؟ تلفن ایشان را داد. دو روز این شماره دستم بود و میترسیدم زنگ بزنم! یک روز غسل کردم و رفتم پیش حضرت امام رضا علیه السلام. با گریه و التماس گفتم من نمیدانم از ایشان چه می خواهم و چرا دنبالش این همه مدت می گردم! اگر صلاحم نیست نگذارید این ملاقات انجام بشود. زنگ زدم، علامه طهرانی خودشان تلفن را برداشتند. گفتم میخواهم با آقای سیدمحمدحسین حسینی طهرانی صحبت کنم. گفتند بفرمایید. گفتم میتوانم شما را ملاقات کنم؟
فرمودند شما کجا هستید؟ گفتم مشهد. فرمودند این آدرس من است. بعدازظهر ساعت چهار تشریف بیاورید. رفتم خدمتشان و یکی از آقازاده ها استقبال کرد و منتظرشان شدم. وقتی وارد شدند عمامه سبز روی سرشان بود. با خودم گفتم من این آقا را می شناسم! کجا دیدمشان! اما هرچی فکر کردم تا این لحظه نمی دانم. اما خیلی آشنا بودند.
برای یک مدتی سکوت بود و من فقط گریه می کردم. بعد آقا شروع کرد به سوال پرسیدن که از من چه میخواهید؟ من گفتم نمیدانم فقط این
رساله لب اللباب شما را خوانده ام و وقتی که خواندم از آن وقت دنبال شما می گشتم و حس کردم خیلی به شما احتیاج دارم که در راه خدا دستم را بگیرید و من را ببرید. فرمودند شما از کجا هستید؟ گفتم از لبنان. البته خودم را به نام خانم جابر معرفی کرده بودم و اسم چمران را نیاوردم.
گفتند با چه کسی زندگی میکنید؟ گفتم تنها هستم و شوهرم شهید شده است.
گفتند شوهرتان لبنانی بود یا ایرانی؟ گفتم ایرانی. گفتند در کدام ارگان بود؟ من سکوت کردم. گفتند چه کاره بوده است؟ و من چندبار سکوت کردم. گفتند متوجه نمیشوی من چه می گویم؟ دیگر چاره نداشتم و گفتم نماینده امام در مجلس دفاع اعلی بود. گفتند کارش آنجا نماینده امام بود؟ گفت فرمانده چی بود؟ سپاه یا ارتش؟ من گفتم جنگ های نامنظم. گفتند کار دیگری نداشتند؟ گفتم چرا (دیگر نمیتوانستم مقابل ایشان نگویم) گفتم نماینده مجلس و وزیر دفاع بود. فرمودند اسمشان چه هست؟ و من در حالی که گریه می کردم گفتم شهید چمران.
وقتی اسم مصطفی را آوردم مرحوم علامه طهرانی سه بار فرمودند: «خدا رحمتش کند خدا رحمتش کند خدا رحمتش کند. من ایشان را هیچ وقت ملاقات نکردم ولی هر وقت اسمش را شنیدم دلم باز شد و با روحش به پرواز می رفتم. ایشان از ابرار بودند و از مخلَصین بودند.»
من گفتم آقا شما من را قبول میکنید؟ نه برای اینکه زن چمران هستم! شخصیت من را تعظیم میکنند من خسته شده ام فقط برای اینکه زن چمران هستم! فرمودند نه من گفتم تشریف بیاورید قبل از اینکه بدانم. ایشان فرمودند من از خیلی وقت است منتظر شما بودم! هنوز که هنوز است نمی فهمم چه سری داشت و ای کاش می پرسیدم. الان پشیمانم چرا سوال نکردم که چرا گفتند از خیلی وقت ها منتظر شما هستم.
آقا فرمودند وقتی ایشان در پاوه محاصره بودند وقتی شنیدم در رادیو با بچه ها در تهران به مسجد رفتیم و با رفقا برایشان دعا کردیم تا آزاد بشود.
*
از اینجا بود که یاد مصطفی بیشتر بر ذهن و قلبم جاری است چرا که او گفت تو میرسی به یکی از اولیاء الله که خیلی بزرگ است و وقتی به ایشان می رسی همیشه به یاد من باش...
سعید عاکف نویسنده کتب پرتیراژ دفاع مقدس از جمله خاک های نرم کوشک نیز در این برنامه با اشاره به آنکه شهدای موفق به نوعی متصل به علمای ربانی بوده اند، گفت: در طول تمام فعالیتهایم در ارتباط با شهدا، معنوی ترین شخصیت را شهید نوجوان محمدرضا پرتونیا که ساکن شمال شهر تهران بود می دانم که او با آثار مرحوم علامه سید محمدحسین حسینی طهرانی ارتباط داشت و حتی با وجود سن کم، مدرس کتب ایشان در جبهه برای رزمندگان بود. خود بنده آشنایی ام با علامه طهرانی، از سر تفحّص در زندگی شهدا بوده است.
این محقق و نویسنده کتب دفاع مقدس افزود: شهید اندرزگو که بنیانگذار کبیر انقلاب نیمی از انقلاب را مدیون وی می داند و شهید طهرانی مقدم که عنوان پدر موشکی ایران را دارد را دارای ارتباطهایی با مرحوم علامه طهرانی بودند.
مولف کتاب «شام برفی» خاطرنشان کرد: شهید عماد مغنیه یکی از خوانندگان کتاب شریف عرفانی«روح مجرد» در مقام عارف واصل مرحوم سیدهاشم حداد بوده است.
در ادامه برنامه عباس سلیمیانیه (حاج صفا) همدرس و همرزم شهید دکتر چمران، آشنایی خود را با این شهید در ماه مبارک رمضان 1350 در همایش انجمن اسلامی مسلمانان آمریکا بیان کرد که در آن مصطفی و دکتر حامد الگار سخنران بودند. بعد از آن به منزل شهید در 45 کیلومتری محل مراسم رفتیم و از شب تا صبح در مدح امیرالمومنین علیه السلام با یکدیگر سخن گفتیم.
وی افزود: چمران "ممسوس بحکمة الله" و شاگرد تمام نمای آئینه آقا امیرالمومنین علیه السلام بود. او استاد ذیمقدار دانشگاه برکلی در مکانیک و مکانیک سیالات و پلاسما فیزیک بود.
سلیمانیه گفت: حقوق آن موقع چمران 15هزار دلار معادل یک میلیارد و پانصد میلیون تومان امروز بود اما از دانشگاه حقوق نمی گرفت و با لوازمی همچون چوب و فلز، اشکال هنری می ساخت دوستان برایش میفروخت.
همدانشگاهی شهید چمران در دانشگاه برکلی آمریکا گفت: از ایالت های مختلف در آمریکا از او برای سخنرانی درباره اسلام و موضوعات انقلاب از وی دعوت می کردند و هرجا میرفتیم FBI دنبالش بود. از برکت چمران در انجمن اسلامی ایرانیان، گروه عظیمی هستند که در یک قطعه از کوهستانهای آمریکا قطع رابطه کردند با دنیای مادی و مجموعه اجتماعی خودشان را تشکیل دادهاند.
وی افزود: نظرش این بود که قذافی کافر بود. حال باید گفت که وای بر ما که به جای اینکه توسل کنیم تا حضرت صاحب عجلالله گوشه چشمی کنند، در تاریخ رفتیم سراغ افرادی مثل قذافی. شهید چمران می گفت شیعه باید تمام استانداردهای جهانی(صنعتی و معرفتی) را تبیین کند.
سلیمانیه گفت: وقتی او شهید شد، همه ما یک سال افسرده شدیم چرا که جذبه ای داشت که امکان نداشت او را ببینی و جذبش نشوی. در تعاملات فردی جوری با افراد گرم میگرفت که انگار سال هاست هم را می شناسند.
وی در خاطره ای از علامه طهرانی گفت: خانمی به واسطه مطالعه کتاب آیات شیطانی، آرامشش را از دست داده بود و گرفتار شیاطین جنی شده بود. در دیدار عده ای از بانوان با حضرت علامه طهرانی که من راننده آنها بودم و آنها را در این دیدار همراهی میکردم، این خانم هم در آن جمع حضور داشت، همچنین خانم غاده جابر و دختر شهید نواب_صفوی. ده ،پانزده دقیقه ای جلسه به سکوت گذشت بعد ناگهان بدون آنکه کسی چیزی بگوید علامه طهرانی رو به همان خانم مذکور کرده و میگویند:آن کتاب را نخوانید! بروید بسوزانید... میگفت همان روز این کتاب را سوزاندیم و مشکل آن خانم هم حل شد.
http://www.ghasednoor.ir/fa/tiny/news-9114
ارسال نظر