به گزارش قاصدنیوز به نقل از شهرآرا، جلسه هیئت فرهنگیمذهبی شهدای اطلاعات و عملیات، یادبود شهید سید جعفر جعفری در مسجد حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) برگزار شد. در این مراسم ابتدا سید کمال جعفری، درباره اشتیاق مثالزدنی شهید برای حضور در جبهه گفت: سال٥٩ که جنگ شروع شد سید جعفر ١٣سال بیشتر نداشت. خیلی تلاش کرد که به جبهه برود، اما موفق نشد. تا اینکه با کمک یکی از دوستانش در بسیج دانشآموزی، در پادگان بسیج حضور یافت.
وی افزود: سید جعفر خط زیبایی داشت و پشت لباسهای رزمندگان اسلام را مینوشت. او با بزمآرا، مسئول اعزام نیرو آشنا شد و توانست آموزش نظامی ببیند. تلاش زیادی کرد تا به واحد تخریب برود، اما نشد و درنهایت به گردان جندا... رفت و بعداز مدتی در منطقه عملیاتی فکه، مجروح شد.
وی گفت: سال٦٢ برادرم به واحد تخریب آمد و در شهرستان ایلام آموزش دید. اتفاقاً من هم در آن زمان، عضو واحد تخریب بودم و افتخار حضور در کنار شهیدانی مثل شهید میرزایی را داشتم. وی ادامه داد: مدت ١٠روز در منطقه چنگوله بودم، از همان ابتدا، برایم این پرسش بود که چرا این منطقه اینقدر غمگین و ناراحتکننده است.
جعفری در ادامه گفت: شش ماه بعد که دوباره به چنگوله رفتم، همین شرایط بود. سال٦٣ که از آن منطقه عبور میکردیم، باز همین حالت اندوه و افسردگی برایم بود و من همیشه از این وضعیت و شرایط متعجب بودم.
وی افزود: سال٦٤ که به معراج شهدا آمدم، وقتی پیکر برادرم را دیدم، روی کاغذ آن نوشته شده بود محل شهادت چنگوله؛ آنجا بود که آرام گرفتم و فهمیدم دلیل این چند سال غم چه بوده است. بعداز آن چند بار با راهیان نور، به منطقه چنگوله رفتم، ولی دیگر آن حالت غمزدگی را نداشتم.
در آخرین شناسایی، بچهها روی مین رفتند
حسین میرسعیدی در ادامه برنامه درباره جغرافیای این منطقه گفت: چنگوله منطقهای میان مهران و دهلران، در استان ایلام است. منطقهای بکر که در آن زمان بیشتر، کردهای ملکشاهی و نیروهای ضدانقلاب در آن تردد میکردند. در همین منطقه بسیار صعبالعبور، دو عملیات والفجر٥ و ٦ انجام شده است.
این رزمنده دفاع مقدس افزود: یک روز ماشین را برداشتم و به مریوان و سپس به منطقه گرمک عراق رفتم. تیم شناسایی شهید رجبیان در آنجا بود. بچهها را با خود از آنجا به ایلام بردم. بعداز دو روز به محور چنگوله رفتیم. هیچ یگانی از خراسان در آنجا نبود. بچهها برای شناسایی، مأمور به لشکر٢٥ کربلا شدند.
وی خاطرنشان کرد: سردار احمدی به منطقه آمد و برایمان سخنرانی کرد و گفت: «آخرین شناسایی را امشب انجام دهید و راهکارها را قفل کنید. همه آماده برای عملیات باشید». کار شروع شد اما شب آخر بچهها که به شناسایی رفتند، به میدان مین برخوردند.
میرسعیدی گفت: درحال استراحت بودیم که خبر رسید بچهها روی میدان مین رفتهاند. در آن منطقه همهجا صعبالعبور بود. یک منطقه صاف وجود داشت که بچهها به آن میدان فوتبال میگفتند. نیروهای شناسایی از آن منطقه درحال عبور بودند که عراقیها متوجه حضور آنها میشوند. وی افزود: آقای اخگراسلامی، جلودار و بقیه نیروها پشت سرش بودند. دو پایگاه عراق را رد میکنند و تصمیم میگیرند که شناسایی را دقیقتر انجام دهند. عراقیها متوجه میشوند و جلو میآیند.
وی خاطرنشان کرد: در مسیر برگشت، اسلامی و عظیمی عقب و دیگر بچهها جلودار بودند. آنها از رودخانه فصلی عبور میکنند و وارد میدان مین میشوند. ناگهان مین منفجر میشود و حسن رنجبر خودش را به بچهها میرساند و دوباره انفجاری دیگر رخ میدهد و حسن هم روی مین میرود.
میرسعیدی در ادامه گفت: من بالای سر بچهها رسیدم. خط «لجمن» بود. عراق شروع به زدن منور کرد. همه را زیر رگبار گلوله گرفت. شرایط بدی بود. به هر سختی بود، بچهها را به عقب آوردیم. هوا تاریک بود، درون سنگر فانوس گرفتیم و دیدم از پهلوی سید جعفر، مثل فواره خون میآید.
وی افزود: بیسیم زدیم. آمبولانس آمد و بچهها را به عقب منتقل کردیم. بهدلیل خونریزی، سید جعفر مدام از ما طلب آب میکرد. پنبهای را خیس کردم و دور دهان او کشیدم. تمام برانکارد پراز خون شده بود. به اورژانس رسیدیم و به او چند واحد خون زدند.
این رزمنده سالهای دفاع مقدس ادامه میدهد: پزشک آنجا اعلام کرد، سید جعفر باید به دهلران منتقل شود. نیمههای شب و جاده ناامن بود. تماس گرفتیم و یک دوشکای تأمین آمد، اما پزشک گفت، دیگر دیر شده است. رنگ صورت سید جعفر به سفیدی میزد. چشمانش را بستیم و او درحالیکه ذکر میگفت، با دلی آرام به شهادت رسید
http://www.ghasednoor.ir/fa/tiny/news-754
ارسال نظر