«قاصدنیوز»/ بیش از آنکه او را بهعنوان شخصیت علمی، حوزوی بشناسیم، در قاب تلویزیون یا در گفتگوهای خانوادگی بهعنوان روحانی حاذقی که در طب اسلامی تبحر خاصی دارد معرفیشده است. شهرت ایشان که فراتر از محدوده شهر، استان و حتی کشور رفته بهگونهای است که متخصصان علم پزشکی در داخل و خارج برای مشاوره به ایشان رجوع داشته و به دقیق بودن این عالم دینی در حوزه مسائل طب جدید و طب اسلامی اعتراف میکنند.
آیتالله سید حسن ضیائی 53ساله که محبوبیتی خاص در میان مردم دارد، علاوه بر تدریس مباحث پزشکی، طب المعصومین(ع) و ستارهشناسی، دروس متعدد تا خارج فقه و اخلاق را در حوزه علمیه مشهد برای طلاب علوم دینی تدریس داشته و دارد.
«قاصدنیوز»، صبح یک روز زمستانی در منزل ساده و بی پیرایه ایشان به گفتگویی کوتاه پرداخت که در ادامه مشروح آن با حذف سؤالات میآید
* * *
ماجرای ورود به عرصه طلبگی/ تحصیل همزمان در رشته علوم تجربی
در ایامی که پدرم به خاطر ادامه تحصیلات عالیه حوزوی از مشهد به نجف عزیمت کرده بودند، بنده در سال 1341 در شهر نجف به دنیا آمدم. پدرم بعد از اقامت 7ساله در این شهر که منجر به کسب جواز اجتهاد از دو مرجع بزرگوار نجف شد، به ایران برگشتند و در تهران ساکن شدیم. تا سال اولنظری در دبیرستان جهانآرا این شهر مشغول به تحصیل بودم. یادم میآید مدیر آن مدرسه حجتالاسلام دکتر غلامرضا دانش بود که بعدها جزو 72تن شهید شدند.
زمانی که میخواستم پروندهام را بگیرم مدیر مدرسه که خودش هم طلبه بود از من پرسید چرا میخواهی طلبه بشوی؟ به ایشان گفتم یکی از این روزنامهها به یکی از مراجع توهین کرده است، میخواهم طلبه بشوم! ایشان گفت چون پدرت روحانی است؟ گفتم نه چون خودم دوست دارم. فردا برای اطمینان و صحبت کردن به خانه ما آمد و دوباره حرفش را در مقابل پدرم تکرار کرد و من هم بر سر حرفم ایستادم. این شهید بزرگوار گفت پس بدان طلبگی دو چیز دارد یکی فحش خوردن و دیگری گرسنگی. بالاخره پرونده اولنظری را دادند و با پدرم ابتدا به مدرسه حقانی قم رفتیم، جا نداشتند و گفتند تا سال دیگر منتظر باش اگر طلبهای از اینجا رفت و جا خالی شد بیا، به پدرم گفتم بابا من قم آمدم و دیگر به تهران برنمیگردم. پدرم من را به مدرسه علمیه رضویه برد. عدهای از علما ازجمله آیتالله طالقانی آنجا درسخواندهاند. از سال 1356 تا 1360 در حجره 39 این مدرسه درس میخواندم. صبح تا ظهر طلبگی میکردم و بعدازظهر به طلاب، دو عنوان را درس میدادم.
همان زمانی که طلبه قم بودم، چون علاقه داشتم، در رشته علوم تجربی در دبیرستان شیخ صدوق بهصورت شبانه تا سال چهارم تجربی درس خواندم. یک سال وسط درس خواندن به خاطر موضوعی و به امر پدرم، فاصله افتاده بود. در همان مدرسه هم به بچهها جبر و مثلثات درس میدادم.
اساتید در حوزه علمیه قم
در قم در درس آقایان مرحوم آیتالله محمدیان(امامجمعه زاهدان، کاشمر، فومن و...)، مرحوم آیتالله مشکینی، حجتالاسلام مدرس افغانی، حجتالاسلام قمی، حجتالاسلام مولوی، مرحوم آیتالله فقیه ایمانی، حجتالاسلام سید حسن همدانی، مرحوم آیتالله موحدیان و آیتالله حائری شیرازی شرکت میکردم.
اساتید در حوزه علمیه مشهد
در مشهد خدمت آیتالله حجت هاشمی خراسانی، مرحوم آیتالله سیدعلیاکبربنیهاشمی(12سال، دو سال و نیم درس خارج محاضرات)، آیتالله صالحی نیشابوری(2سال اصول)، مرحوم آیتالله شیخ علی فلسفی(9سال درس خارج فقه و اصول)، مرحوم آیتالله اخوان مرعشی(2سال درس خارج عمل اصول مبحث برائت) و مرحوم آیتالله شیخ محمود اکبرزاده(۳سال و نیم، درس خصوصی اخلاق عملی و عرفانی عملی و حدیث شناسی) بودم.
فعلاً تبلیغ لازم نیست، مجتهد بشوید
شاعر میگوید : " چه خوش بود که برآید به یک کرشمه دو کار/ زیارت شه عبدالعظیم و دیدن رخ یار". سال59 ازدواج کردم و سال 60 آمدیم مشهد و ادامه زندگی. در طول 12 سال شاگردی آیتالله سیدعلیاکبربنیهاشمی که در شبستان علوی مسجد گوهرشاد درس میگفتند، یادم میآید ماه رمضان و محرم که طلاب به تبلیغ میروند، ایشان از میان شاگردانش قریب به 30نفر را گلچین میکرد و به ما میفرمود نمیخواهد تبلیغ بروید، بنشیند درس بخوانید من پول تبلیغتان را میدهم و شما مجتهد بشوید و بعد بروید تبلیغ. البته این را بگویم که از 13سالگی برای مردم در حسینیهها و مساجد تهران مثل حسینیه یزدیها در قلهک، مسجد امام حسین(ع) خیابان دولت، مکتب علی(ع) و زهرا(س)، مسجد محمدیه چهارراه قنات و... حرف میزدم و تبلیغ میکردم و همه اقشار از ابتدایی بگیرید تا راهنمایی و دبیرستان و دانشجو و بازاری مخاطب بودند.
ماجرای انفجار منافقانه
در سال 63 به همراه حدود 125 نفر طلبه برای آموزش نظامی به اردوگاهی در انتهای بلوار وکیلآباد رفتیم. مربی تخریب گفت میخواهم انفجار بمب ناپالم را نشان بدهم. یک گالن 20لیتری گذاشته بود و دوتکه بمب و ماسوره الکتریکی گذاشت و رفت پشت تپه. این انفجار آنقدر ناگهانی و نزدیک بود که وقتی انفجار صورت گرفت نفهمیدم دیگر چه شد، نصف صورتم سوخت و انگشتهایم تا نمیشد اما الحمدالله قطع نشد. از آن جمعیت، 25 نفر زخمی شدند و 3 نفر که یکی از آنها بنده بودم، اورژانسی شدیم. بعدها آن مربی تخریب که جزو منافقین بود را دستگیر و اعدام کردند. مسئولین امر میگفتند چطور زنده ماندید شما باید تکهتکه میشدید؟ چند روزی بعد از آن با پدرم به نماز جمعه تهران به امامت آیتالله خامنهای رفتیم و آن ماجرای انفجار صورت گرفت که 14نفر شهید شدند. چند دقیقه که گذشت متوجه شدم دلورودههای مردم روی درختها افتاده بود. اول فکر میکردیم صدام بمباران کرده است، اما مردم از همان اول میگفتند مرگ بر منافق.
ماجرای تعطیلی درس خارج
از ابتدای ورودم به حوزه علمیه قم یعنی سال 1356 درس صرف، نحو و منطق را همزمان با تحصیل، تدریس میکردم. از سال 1360تاکنون در حوزه علمیه و فضای علمی مشهد اصول فقه، لمعه(6سال)، رسائل(4سال)، مکاسب(4سال)، طب الرسول المصطفی(2سال)، بیماری های زنان (47جلسه)، تدریس روایت عقل و جهل(20جلسه)، شناخت مقدماتی ستارگان(20جلسه)، نقد و بررسی دایره المعارف پزشکی خانواده(203جلسه)، تدریس اخلاق(جلد 11وسائل الشیعه)، کفایه الاصول(سومین سال)، طب المعصومین( بررسی تخصصی مبانی پزشکی روز و نقد آن با روایات اسلامی) در مدارس علمیه و دانشگاه علوم اسلامی رضوی توفیق تدریس داشتهام. شاید 5 سال پیش، یک روز که در حسینیه صاحبالزمان(عج) جلسه درس خارج جواهر الکلام میدادم، یکی از قم آمد گفت حاجآقا من 9سال شاگرد آیتالله بهجت هستم، ایشان درس خارج جواهر الکلام میگوید، ازآنپس گفتم درس تعطیل است و وقتی مرجعی مشغول تدریس است، جوجه نباید جیکجیک کند. به نظرم از این درس حدود 60، 70 جلسه میگذشت. آدم نباید زود منبر برود و باید باادب باشد. شاید یک سال دیگر جواهر الکلام را دوباره شروع کنم، گفتم بگذارید کفایه تمام بشود و بعدش انشاالله به سراغ این درس خواهیم رفت.
در یک بازه زمانی فقه جواهری هم میگفته. همه میدانند که تدریس هر کتابی را ازلحاظ زمانی دوبرابرکردهام، چراکه کمکم میخوانم و شاخههای مختلف علوم را توضیح میدهم. طلبههایی بودهاند که ناامید بودند و میگفتند این درسها چه به درد ما میخورد؟ سعی میکردم مباحث روز را هم دخیل کنم مثلاً در لمعتین برخی مباحث مثل لقاح و جرمشناسی و... را بهصورت میانرشتهای مطرح میکردم.
وقتی آیتالله خامنهای از زُشک تا مشهد پیاده آمد!
آقا خیلی مظلوم است. یادم میآید آن زمانی که هنوز رواق امام تاسیس نشده بود، در دارالزهد برنامه دیدار خانوادههای شهید با رهبر انقلاب بود، یکی از این حاضران میخواست در مقابل بقیه فیگور بگیرد! بلندبلند میگفت بله ما همانی بودیم که زمان شاه این آیتالله خامنهای را در خانهمان جا دادیم. آقای بنده خدا شنید اما چیزی نگفت. بعد آنکه جلسه عمومی تمام شد و تقریباً شش، هفتنفری ماندند آقا با لبخند گفتند این بنده خدا یادش رفت بگوید که ساعت 12 شب از ترس ساواک من را از خانهاش بیرون کرد و من در این جنگلهای بین راه از زشک تا مشهد پیاده آمدم!
شورای رهبری یعنی همان شورای سقیفه
جریانی میخواهد بر اساس تز آن نفرِ پشت پرده، مدیریت کشور را سلطنتی کنند. اساساً میدانید شورای رهبری یعنی چه؟ شورای رهبری یعنی سقیفه! تاریخ را بخوانید که چطور علی بن ابیطالب(ع) را در گوشهای و عمار، سلمان، ابوذر و مقداد را به سویی دیگر انداختند. در جریان شورائیت رهبری کاملاً به دیکته یهود عمل میشود و دراینبین اصلاً اسلام و مسلمین و شیعه و سنی مطرح نیست. لذا این را بگویم که در روایات شیعه نفاق شدیدتر از کفر مطرحشده است. امام صادق(ع) میگوید ما از شما شیعیان بیشتر تقیه میکنیم تا از عامه اهل تسنن.
فتنه آینده خطرناکتر از فتنه سال88
سرویس جاسوسی انگلیس چندین سال و در این سالهای اخیر میخواهد دوقطبی و چندقطبی در کشور ایجاد کند و با ایجاد زمینه اغتشاش داخلی، به ناامنی خطوط مرزی بینجامد. این حرکت با شورای سقیفه و همان شورای رهبری انجام میشود. این را بدانید که اگر این فتنه برپا شود از فتنه سال 88 خطرناکتر خواهد بود چراکه به اسم مجتهدین به میدان آمدهاند. مرد میخواهد مثل آیتالله مشکینی که تواضع کند و در مقابل حب دنیا، پول و مقام کم نیاورد، که اگر هرکدام از اینها در نفس انسان باشد بند را به آب میدهد و به نفع شرق و غرب حرف خواهد زد و فاتحه انقلاب را خواهد خواند. در روایت داریم که از شهر قم و ری 30هزار نفر جلوی امام زمان(عج) میایستند. دشمن خیلی کار میکند.
اشتباه بزرگ فتنه گران سال88 / اگر جمهوری اسلامی سیلی بخورد تمام حرکتهای منطقه سیلی خواهند خورد
اشتباه بزرگ فتنه گران در سال 88 این بود که خودشان را با امام حسین(ع) درانداختند. دومین چیزی که از ریشه درشان آورد استغاثه آقا در نماز جمعه به امام زمان(عج) بود. آن چند دقیقه توسل به ایشان، تمام فتنهها را خواباند. در روایت شیعه داریم که امام صادق(ع) میفرمایند در آخرالزمان یهودیان نژادپرست کار میکنند تا دنیا به نفع خودشان بشود، و نمیشود چراکه خدا اراده کرده است به نفع ولایت باشد. این روایت در اثبات الهدایه جلد3 عربی و جلد7 ترجمهشده موجود است. مطمئن باشید اگر جمهوری اسلامی سیلی بخورد تمام حرکتهای مقاومت در منطقه که سنگرشان ایران است، سیلی خواهد خورد.
http://www.ghasednoor.ir/fa/tiny/news-7530
ارسال نظر