به گزارش قاصدنیوز، دکتر منوچهر محمدی، از کارشناسان حوزه سیاست خارجی با ارسال یادداشتی با عنوان "انقلاب کرده ایم که حکومت کنیم!؟" به تحریریه جهان نیوز نوشت:
۱- بدنبال سقوط رژیم پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی گروهی از نخبگان حاکم بویژه لیبرالهای حاضر در دولت موقت بر خلاف نظر امام خمینی بر این اعتقاد بودند و علنا هم مطرح می کردند که رسالت انقلاب صرفا سرنگونی رژیم منفور پهلوی و تاسیس نظام جدیدی به نام جمهوری اسلامی بود که تحقق یافته است و دیگر ماموریت انقلاب به پایان رسیده حکومت جدید جایگزین انقلاب شده است. توده های انقلابی باید دست از شعارهای انقلابی برداشته و به سرکار قبلی خود بروند و اجازه دهند تکنوکراتها و بوروکراتها حکومت را بدست گیرند و کشور را به روال عادی خود برگردانند.
برای اینکه هدف این جماعت عینیت یابد دو شرط اساسی لازم بود اول اینکه جامعه از شور و حرارت انقلابی خارج شده و از طرح شعارهای انقلابی و تکیه به ارزشهای مکتبی که برای بسیج توده ها به کار می رفت خودداری نموده و کمک کنند تا دولتمردان جدید آن طور که خود تشخیص می دهند به نظام سازی بپردازند و این نظام قطعا نمی توانست یک نظام ارزشی باشد. دوم اینکه با نظام بین الملل موجود که همان نظام سلطه می باشد از در آشتی در آمده و پلهای خراب شده میان خود و نظام بین الملل را ترمیم نمایند و به عنوان یک عضوی مطیع از جامعه بین الملل در نظام سلطه حل گردیده و از در تعامل و نه برخورد با آن نظام در آیند. مروری بر عملکرد لیبرالها در دولت موقت و حتی در عملکرد بنی صدر می توان پیگیری اجرای این سیاست را مشاهده نمود.
در حالی که این سیاست در تعارض جدی با اهداف انقلاب و نظرات امام خمینی(ره) و نیروهای انقلابی و حزب اللهی قرار داشت و رهبر انقلاب بر این باور بودند با سقوط رژیم پهلوی تنها گام اول را برداشته و باید تا تحقق همه اهداف آن که نابودی استکبار و نظام سلطه برخاسته از آن و هم چنین تا حاکمیت مستضعفین جهان ادامه یابد و تداوم انقلاب را تا ظهور مهدی موعود مطرح می کردند. این اختلاف نظر موجب اولین جبهه بندی در داخل کشور گردید که نهایتا موجب حذف لیبرالها از حاکمیت گردید.
۲- با آغاز جنگ تجاوزکارانه صدام به نمایندگی از نظام سلطه جهانی علیه جمهوری اسلامی و همچنین شکست لیبرالها این نظریه موقتا به فراموشی سپرده شد و به حالت کما رفت و نشان داد که انقلاب اسلامی بر خلاف سایر انقلاب ها که عملا توانست نظام جدید را جایگزین انقلاب نموده و انقلاب را پایان یافته تلقی کنند این وضعیت در ایران اتفاق نیفتاد و در حالیکه رهبران انقلاب در تاسیس نظام جدید لحظه ای درنگ نکردند و به سرعت و در کوتاه ترین مدت آن را به وجود آوردند، در عین حال انقلاب با همان اهداف و رسالت اولیه ادامه پیدا کرد و شور انقلابی هرگز خاموش نگردید بلکه در دوران جنگ تحمیلی شعله ور تر گردید و نهادینه شد.
۳- با پذیرش قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت و پایان جنگ تحمیلی و آغاز دوران سازندگی باری دیگر زمینه مساعدی فراهم گردید تا این نظریه که "نمی توان هم انقلابی بود و هم حکومت کرد" فرصتی پیدا کند تا مجددا مطرح شده و عرض اندام نماید.
سیاست اعلانی دولت سازندگی مبنی بر تنش زدایی با دنیا و حل و فصل اختلافات با نظام جهانی سلطه موجب گردیده تا دست نیاز به سمت آن بویژه به سوی آمریکا که با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بعنوان تنها ابر قدرت بلا منازع جهان گردیده بود دراز کرده و حکومت را به سمت سازش با نظام سلطه هدایت کند و الزاما عدول از شعارهای انقلابی را خواستار می شد.
تبلور این سیاست در نامه ای که در سال ۱۳۶۹ دکتر رجایی خراسانی به مقام معظم رهبری می نویسد نمایان می گردد. رجایی خراسانی با صراحت اعلام می کند که امکان درگیری با نظام سلطه جهانی وجود ندارد و ایالات متحده آمریکا برای آینده قابل پیش بینی همچنان به عنوان ابر قدرت منحصر به فرد بر اریکه نظام سلطه باقی خواهد ماند و امکان برخورد با آن وجود ندارد. در این شرایط بهتر است با این نظام سلطه کنار آمده و رهبری جهانی آمریکا را پذیرفت و از در دوستی با آن وارد شد و بجای تقابل سعی نماییم با کنار آمدن با آمریکا جایگاه بهتری برای جمهوری اسلامی در درون نظام سلطه دست و پا کنیم!
۴- اگرچه این نامه و طرح مجدد این نظریه توسط رجایی خراسانی مورد اعتراض شدید جناحهای آن زمان معروف به چپ و راست به ویژه چپ گرایان قرار گرفت در عین حال عملا در دوره های هشت ساله دولت های سازندگی و اصلاحات ترویج گردیده و به مرحله اجرا در آمد. از یک طرف در داخل کشور رفاه طلبی و زندگی اشرافی و ثروت اندوزی جای ساده زیستی را گرفت و به عنوان یک ارزش تلقی گردید، رانت خواری، فساد مالی و پدیده آقازاده ها جای ایثار و از خودگذشتگی و زندگی جهادی را گرفت و پدید آمدن طبقه ثروتمند و برخوردار از مواهب انقلاب موجب پایمال شدن قشر عظیمی از طبقات آسیب پذیر گردیده و متاسفانه نخبگان حاکم جدید مدافعان سرسخت همان نظریه گردیدند که "انقلاب کرده ایم که حکومت کنیم" و حکومت هم مخصوص ما و خانواده های ما می باشد که هم در انقلاب بیشترین سهم را داشته ایم و هم لیاقت آن را داریم!
در این دولتها هر صدای مخالفی را با این فکر بر نمی تابیدند و با آن برخورد می کردند و از طرف دیگر تلاش وافری کردند که با نظام سلطه آشتی نموده و به نوعی سروری و سیادت آن نظام را پذیرا گردند و در عین حال مروج سکولاریسم و ارزشهای غربی گردند.
۵- شکست سنگین آقای هاشمی رفسنجانی از کاندیدای ناشناخته خارج از طبقه حاکم در انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۳۸۴ ضربه سنگینی بر این نظر و فکر وارد نمود و خواص و نخبگان حاکم را به صورت باورنکردنی از تخت حاکمیت و قدرت به زیر کشاند و نسل جدیدی را به قدرت رساند که هم انقلابی بودند و هم ضد اشرافیت و هم در خدمت طبقات محروم و مستضعف. این تحول و تغییر قدرت آنچنان برای خواص و طبقه حاکم و برخوردار سنگین آمد و آن را برنتافتند بلکه با وجود انجام انتخابات توسط خودشان شائبه تقلب را نجوا کرده و برای اولین بار به رقیب پیروز خود تبریک هم نگفتند! در عین حال عزم خود را جزم کردند که این به اصطلاح "نو به سرپارسیده ها" را به هر طریق ممکن از اریکه قدرت پائین آورده و سرنگون کنند و برای این کار استفاده از هر امکانی حتی توسل به بیگانگان و مجموعه نظام سلطه جهانی را مشروع دانستند.
۶- فتنه سال ۱۳۸۸ در انتخابات برای دوره دوم، ریاست جمهوری و طرح سیاست "نه احمدی نژاد" اوج کینه و نفرت این طبقه را می رساند و در واقع بخش مهمی از اهداف این حوادث و ائتلاف عجیب همه گروه های ضد انقلاب داخلی و خارجی و بسیج همه امکانات موجود فارغ از سنخیت و تشابه فکری و عقیدتی گروه های وارد شده به صحنه منازعه تحت تاثیر همان موضوع بوده است که داستان مفصلی است و جای طرح آن در این مقاله نمی باشد! اگر نبود تدبیر و هوشیاری مقام عظمای ولایت و حضور به موقع توده های مردم انقلابی در صحنه به ویژه در نهم دی ۸۸ خدا می داند که چه بلایی بر سر انقلاب توسط این طبقه برخوردار شکست خورده می آمد و شاید می توان گفت "نه از تاک نشان می ماند و نه از تاکنشان!!" ولی برای بار دیگر این نظریه در اجرا سرکوب گردید.
۷- دولتهای نهم و دهم اقدامات خوبی در جهت محرومیت زدائی از طبقات ضعیف انجام می داد که متاسفانه تحت تاثیر عوامل ناسالم و از آنجا که مزه قدرت را هم چشیده بود و گرایش داشت همچنان بر اریکه قدرت باقی بماند همان راهی را طی کرد که اسلاف او طی کرده بودند. او دیگر یک رئیس جمهوری مردمی و انقلابی نبود و از یاران و گروه هایی که او را خالصانه و بدون توقع به قدرت رسانده بودند جدا شد و اطرافیانش را آدمهای فرصت طلب متملق و فاسد احاطه کردند و ماجراهای پیش آمده در این مرحله همگی دال بر پیگیری این خواسته بود و باز هم موضوع "انقلاب کرده ایم که حکومت کنیم" در اذهان جامعه احیا گردید. تکرار این سیاست نشان داد که خواص و نخبگان از هر جبهه و جناحی که باشند همواره در خطر لغزیدن به این دام شیطانی هستند و اینکه موجب می گردد روحیه انقلابی و مردمی مدیران جای خود را به روحیه وادادگی و دنیا زدگی بدهد و خودکامانه هر نوع نقدی را بر نتابیده، خدا، مردم و ارزشهای انقلاب را فراموش کرده و به بیراهه ای بروند که اسلاف آنها رفته اند.
۸- انتخابات ریاست جمهوری یازدهم که با حضور هشت نفر از کاندیدای چپ و راست و میانه! برگزار گردید در نوع خود استثنائی و عجیب بود. در این انتخابات کاندیدا ها سعی می کردند در نزدیکی به نظام سلطه و گره زدن همه مشکلات کشور به حل و فصل اختلافات با غرب بویژه آمریکا گوی سبقت را از یکدیگر بربایند. یکی از آشتی با جامعه بین الملل دم میزد! دیگری از آمادگی مذاکره با آمریکا با این شرط که چنانچه به نتیجه نرسند به ایران حمله نظامی نکند! می گفت و دیگری وعده حل و فصل اختلافات با آمریکا و رفع مشکلات کشور را در ۱۰۰ روزه اول حکومت با دیدن دم کدخدا وعده می داد و نشان می دادند که اغلب آنها از اصول اولیه انقلاب و سیاست های امام و رهبری فاصله گرفتند و می روند تا همان پیشنهاد مرحوم رجایی خراسانی را مبنی بر پذیرش نظام سلطه را عینیت بخشند.
۹- با پیروزی دولت "تدبیر و امید" این سیاست خیلی زود جامه عمل پوشید و دولتمردان جدید با تکیه بر آراء ۵۰.۰۷ درصد خود تلاش کردند وعده هایی که داده بودند یعنی با دیدن دم کدخدا تحقق بخشند. در اجرای این سیاست، آمریکا دیگر شیطان بزرگ نبود دیگر نباید فرمایشات امام بزرگوار را مبنی بر اینکه "آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند و یا آمریکا را زیر پا می گذاریم" مطرح کرد و باید آنها را به فراموشی و به تاریخ سپرد! در این سیاست رئیس جمهور مستکبر و خدعه گر آمریکا، فردی مودب معرفی می گردد که از آن چنان قدرتی برخوردار است که می تواند "با یک بمب سیستم دفاعی ایران را نابود کند" در اجرای این سیاست باید به نظام سلطه ثابت کنیم که ما دیگر "یک تهدید برای آنها نیستیم!" در اجرای این سیاست از تعامل سازنده با جهانی دم بزنیم که در تعریف از "تعامل سازنده" چیزی جز پذیرش نظام سلطه جهانی به رهبری آمریکا و انفعال و وادادگی در مقابل آن نیست، حاصل اجرای این سیاست موافقت نامه های هسته ای ژنو و لوزان برای ملت، عجولانه به ارمغان آورده می شود و باید برای آنها ملت جشن و پایکوبی بکنند و هیچ کس حق پرسش و سؤال و انتقاد ندارد و آنچه را که دولتمردان می گویند باید چشم بسته پذیرا بود و هنگامی که عده ای از کارشناسان و صاحبنظران دلسوز جرات می کنند و به نقد این دو سند می پردازند به باد ناسزا گرفته می شوند و انواع القاب محترمانه از قبیل بیسواد، ترسو، بی شناسنامه، مزدور و... بر آنها بار می گردد و دلواپس از ضایع شدن حقوق ملت، صفت مذمومی تلقی می گردد.
زمانی محتوای این توافقنامه عیان می گردد که نه تحریمها برداشته می شود و نه گشایشی در شرایط اقتصادی کشور ایجاد می شود بلکه صنعت بومی هسته ای کشور نیز تبدیل به یک دکور می گردد.
۱۰- انتظار می رفت دولت وقتی ناکامی خود را از تحقق حقوق ملت در دیدن دم کدخدا مشاهده نمود شکست راهبرد غلط خود را اعلام و از این مسیر باز گردد ولی افسوس که نه تنها بر پا فشاری بر این سیاست مُصر گردیدند بلکه کارگزاران دولت های قبلی هم به کمک ایشان آمده و پا را فراترگذارده و از اصول و ارزشهای انقلاب یکی پس از دیگری عدول می کنند. دیگر نباید شعار تثبیت شده "مرگ بر آمریکا" که در طول ۳۶ سال از انقلاب ثابت و پا برجا مانده بود و این توصیه حضرت امام که "هر چه فریاد دارید بر سر آمریکا بزنید" ادامه پیدا کند و باید منسی شود. دیگر شعار آزادی فلسطین و نابودی اسرائیل باید از لیست خواسته ها و اهداف نظام پاک شود و اعلام می گردد که "ما با اسرائیل سر جنگ نداریم!!" و آن را نه به عنوان تلاش برای آزادی قبله اول مسلمین بلکه در حد منازعه اعراب و اسرائیل تنزل داده می شود. دیگر حمایت از جبهه مقاومت و در راس آنها حزب ا... لبنان به عنوان پیشقراولان انقلاب اسلامی در منطقه باید آن قدر مورد حمایت قرار گیرد که مزاحم همسایگانش یعنی اسرائیل نشود و...
۱۱- سال ۱۳۹۴ که در اسفند آن دو انتخابات مهم صورت می گیرد و مذاکرات هسته ای با آمریکا و سایر قدرت های مطرح به نقطه اوج و پایانی خود نزدیک می شود، برای این گروه از اهمیت خاصی برخوردار می گردد و خیز برداشته می شود که هم به هر طریق ممکن در مذاکرات به یک توافق هرچند بد دست یابند و هم این دو نهاد مهم (مجلس شورا و خبرگان رهبری) را در اختیار گیرند و با تسخیر این دو نهاد مهم بقیه موانع را از سر راه خود بردارند و برای همیشه حکومت را از آن خود و اعوان و انصار خود نمایند و در این راه حتی در صورت ناکامی در انتخابات تهدید به انقلاب دیگر می کنند و مخالفان را از اعتراض یا به عبارتی کاشتن باد بر حذر می کنند که در آن صورت طوفان درو می کنند! از هم اکنون احراز صلاحیت ها را توسط شورای نگهبان به باد انتقاد می گیرند.
در عین حال نمی گذارند منافع طبقه مرفه و بی درد جامعه که ساخته و پرداخته شده در دوران سازندگی می باشند لطمه بخورد. از قطع یارانه آنها امتناع می کنند، از واردات کالاهای مصرفی که موجب تعطیلی واحدهای تولیدی گردیده چه از مبادی رسمی و چه از طریق قاچاق جلوگیری نمی کنند. از مبارزه و مخالفت با رانت خواری و فساد دولت گذشته دم می زنند ولی زمانی که دانه درشت ها و آقازاده های آنها در پای میز محاکمه رسوا گشته و محکوم می شوند آن را نوعی تقلب و پدرسوخته بازی می دانند هشت سال دولت گذشته را به شیوع مرض هاری! تشبیه می کنند و نجات کشور را در حل و فصل اختلافات با آمریکا و غرب دانسته و همه مشکلات را حتی آب و نان و محیط زیست مردم را به برداشتن تحریمها گره می زنند و به خود حق می دهند که دلسوزانه برای ملت مدعی شوند که "استخوانهای آنها زیر بار تحریم شکسته و خورد شده است!" در حالی که با افزایش بی حد و حصر قیمتها خود بر این فشار به ملت می افزایند.
۱۲- مقام عظمای ولایت که قاطبه ملت گوش به فرمان ایشان است از یک طرف وظیفه خود می داند که با احترام به رای مردم از دولت منتخب حمایت کند و از طرف دیگر نمی تواند در مقابل این سیاست های غلط ساکت بنشیند و در نتیجه از آغاز سال ۹۴ در عین حال که شعار سال را "دولت و ملت هم دلی و هم زبانی" عنوان می کند، بدون خطاب قرار دادن فرد یا افرادی خاص سیاست های غلط حاکم در دولت را مورد نقد قرار داده و سیاست اقتصاد مقاومتی را تبیین می کند. ایشان ماهیت واقعی و آشتی ناپذیر نظام سلطه را افشا می کند و بدبینی و بی اعتمادی خود را به آمریکا و غرب اعلام می دارند. در عین اینکه از تیم مذاکره کننده هسته ای حمایت نموده و آن را شجاع، امین و... معرفی می کند در عین حال خطوط قرمزی که متاسفانه در موافقت نامه های ژنو و لوزان نادیده گرفته شده با شفافیت و بیانی قاطع و رسا مجددا عنوان می کند.
در روز سالگرد رحلت امام تحت عنوان جلوگیری از تحریف امام، مجددا سیاست های کلان مراد خود را که عملا مورد تاخت و تاز این گروه از خواص و نخبگان خسته و پشیمان از انقلاب قرار گرفته است تبیین می کند و نشان می دهند که با یاری خداوند متعال همچنان برای حراست از اصول و ارزش های انقلاب مترصد و هوشیارانه در صحنه می باشند و با آگاهی دادن به مردم نمی گذارند اصول و اهداف انقلاب دست آویز این گروه قرار گرفته و دستخوش انحراف گردد.
http://www.ghasednoor.ir/fa/tiny/news-5835
ارسال نظر