به گزارش قاصدنیوز، یکی از طلاب فعال در شبکه های اجتماعی نوشت:
از شدت تشنگی و گرسنگی ولو شده بودم داخل اتاق و زل زده بودم به سقف. پنکه سقفی می چرخد و صدای ناهنجاری تولید می کرد ، نیاز به روغن کاری داشت. .چند حشره و یکی دو تا مارمولک هم روی سقف و دیوارها رژه می رفتند. من کجا و این اتاقک وسط کویر کجا!
ماجرا از آنجا شروع شد که یکی از اساتیدم به من پیشنهاد کرد که سفر تبلیغی بروم. چند روستا در منطقهای پرت کویری درخواست حضور روحانی مبلغ داشتند و کسی نرفته بود. هرچه عذر و بهانه آوردم استاد نپذیرفت.
هنوز سطح درسی من چندان بالا نبود هنوز مجرد بودم و در مدرسه علمیه اتاق (حجره) داشتم بیشتر اوقات روز صرف مطالعه و مباحثه و کلاس میشد. بهشدت درس میخواندم. گاهی ساعاتی که صرف درس میشد نزدیک به 12 ساعت بود. از کتابخانه به کلاس و از کلاس به مباحثه و از مباحثه به کلاس دیگر و...
بالاخره با اصرار زیاد استاد، رفتن به این سفر هیجان انگیز را پذیرفتم. با کلی ترس و دلهره راهی اولین سفر تبلیغی شدم. وقتی چمدان پر از کتاب را برداشتم و از پلههای مدرسه علمیه پایین میآمدم، از شدت اضطراب کم مانده بود قبلم از دهانم خارج شود. چقدر برایم سنگین بود که از اسلام حرف بزنم.
با دوستم خواستیم تاکسی سوار شویم که هنگام ورود عمامه او به سقف ماشین گیر کرد افتاد. اولین بار بود که لباس روحانیت میپوشید.
بگذریم از اینکه با چه مشکلات خندهداری به آن منطقه رسیدیم. هر طور بود رسیدیم و هرکدام به یک سمت یک روستا رفتیم.
فعالیتهای متعددی در روستا داشتیم، نماز جماعت داشتیم و سخنرانی و کلاس برای بچههای دبستان ولی باوجوداین فعالیتها بازهم بخشی فراوان ای از روز را بیکار بودم و چون ماه رمضان بود و ما گرسنه و تشنه و بیحال و اصلاً حوصله درس خواندن نداشتم.
وسیله سرگرمی و تلویزیون هم نبود .در همین اوقات بی حالی و زل زدن به سقف و گوش کردن به صدای پنکه سقفی عهد بوق، گاهی مجبور میشدم به خودم و اوضاع و شرایط دوروبرم فکر کنم؛ به حوزه آمدنم، به درس خواندم، به آینده، به خانواده، به نقطهضعفهایم و...
خیلی وقت بود که بهطورجدی به بعضی چیزهای مهم فکر نکرده بودم. تازه فهمیدم که درس خواندن هم میتواند مانع فکر کردن شود. در آن سفر تبلیغی و آن فراغتهای کسالتبار و تفکرهای اجباری نکات و نتایج فراوانی نصیبم شد.
گاهی باید ما خواسته یا ناخواسته در شرایطی قرار بگیریم و از برخی اسارت ها رها شویم تا فراغت داشته باشیم و کمی با خودمان باشیم و خودمان را ورق بزنیم و زندگی تکرار نشدنی خود بیندیشیم.
در این زمانه حتی تلویزیون با تمام قدرتی که در از بین بردن فراغت دارد نتوانسته است به شبکههای اجتماعی «تو» بگوید.
بعضی ها دلشان را خوش میکنند که در واتساپ و تلگرام نکته های خوب زیادی یاد میگیریم. اما حقیقت این است که نکته ها و تلنگرهای خوب موجود در انبوه مطالب لهوی شبکه های اجتماعی غالباً فرصت مورد فکر و تأمل قرار گرفتن و ثمر دادن نمییابند چه اینکه فضا پر است تکثر و مطالب هضم نشده سابق. قبل از تأثیر تلنگر قبلی مطلب جدید خودش را به تو میرساند و تلنگر قبلی ابتر مانده و فراموش میشود.
گاهی اوقات لازم است شرایطی برای خود فراهم کنیم مثل شرایط حضور در یک روستای کویری بی امکانات بهدور از دغدغهها و سرگرمیها خود را مرور کنیم و گاه شاید لازم باشد خود را به کلی از شر برخی اسارت های خود ساخته خلاص کنیم و به آرامش سلامی دوباره بگوییم.
علی حسنوند
http://www.ghasednoor.ir/fa/tiny/news-4493
ارسال نظر