به گزارش «قاصدنیوز»، هفتمین پاتوق اصحاب هنر و رسانه انقلاب اسلامی خراسان رضوی با حضور دکتر وحید یامین پور به موضوع " نقش شبکه های اجتماعی و ارتباطی در فتنههای آینده" اختصاص داشت. این برنامه بعداز ظهر روز یکشنبه(25مرداد) با تقدیر از یک شخصیت هنری استان، رونمایی از لوگو جدید نهضت مردمی پوستر انقلاب، خوانش اخبار جبهه فرهنگی و ارائه تجربه موفق در محل سالن اجتماعات ستاد ساماندهی جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی خراسان رضوی برگزار شد
اهم مطالب طرح شده در این نشست بدین شرح می باشد:
آیا شبکههای اجتماعی و ارتباطی توانستهاند جوامع را آمریکایی سازی کنند؟
- در طی سه دهه گذشته ابتدا بحث از جهانیسازی بود و برخی اندیشمندان میگفتند(globalization). در تشریح این موضوع گفته شد منظور از جهانیسازی یعنی غربی سازی( (Westernizationسپس اذعان شد که منظور از غربی سازی یعنی آمریکایی سازی (Americanization) یعنی سه مرتبه خلوص معنایی را در فرآیندی که دنیا طی میکند ایجاد کردند.
- چند وقتی است مشغول مطالعه نظرات اساتید دانشگاههای آمریکا و کانادا پیرامون رسانههای اجتماعی هستم و میبینم آنها در پاسخ به این سؤال که شبکههای اجتماعی و ارتباطی در مسیر کدام هدف میتواند قرار بگیرد، هیچکدام از آنها بدون استثنا هیچ حکمی نتوانستند صادر کنند. آنها نهایتاً میگویند که شبکههای اجتماعی و موبایلی در مسیر تحقق دموکراسی است. از میان تمام نظریهپردازان که این ابزارها را بهعنوان نسل دوم دیجیتال میشناسند، کسی نتوانسته بگوید این شبکهها آیا در مسیر آمریکایی سازی دنیا حرکت کرده است یا نه. دلیلش هم این است که نهضتهایی همانند نئونازیها دوباره قوام پیدا کردند و شبکه شدهاند. هیچکس نمیتواند انکار کند که این ابزارها در تقویت جریانهای سلفی اسلامی مؤثر بوده نبوده است. قطعاً این شبکهها در جهت قوت پیدا کردن جنبشهای آزادیخواه یا استقلالطلب در خود کشورهای اروپایی مؤثر بوده و اینها همهاش در مقابل اهداف توسعه دموکراسی است. لذا اندیشمندان نمیتوانند حکم صریح کنند.
ابرازی آمده و اتفاق نویی رخداده و اگر خیلی مرعوب نباشیم باید بگوییم تکلیف دنیا با آن معلوم نیست و چهبسا حرفهایی میتوان زد که بشود خود غرب درباره آن وادار به فکر کردن شود.
رمزگذاری و رمزگشایی در رسانهها چگونه است؟
- این سؤال جدی است که رسانهها چه میزان بر مردم اثرگذار هستند؟ چند نسل در حوزه تئوری تأثیر آمده و رفته است. اول میگفتند رسانه مانند گلوله جادویی یا آمپول عمل میکنند بهطوریکه عمل تزریق انجام میشود و مخاطب پس از دریافت این پیام بهسرعت متحول میشود.
این خوشبینی مفرط فروکش کرد و تئوری «تأثیر محدود» باب شد. این تئوری میگوید مخاطب پیامی را دریافت میکند اما این پیامها در ذهنها همهکاره نیستند بلکه رهبران افکار که در لابهلای مردم هستند و ارتباط بلا واسطه با آنان دارند در این پیامها اثر میگذارند و ممکن است شرایط فرهنگی، اقتصادی و... باعث میشود مخاطبان پیام فرستادهشده را طور دیگری دریافت کنند. بعدها گفتند اصلاً رمزگذاری کار رسانه است و رمزگشایی کار آنها نیست.
بهعنوانمثال شما در تلویزیون جمهوری اسلامی یک سریال میسازی و به خیال خودتان پیام حجاب را در آن رمزگذاری میکنید و میخواهید مخاطب را مجاب کنید که حجاب خوب است را رمزگذاری میکنید. فرض کنید شخصیت اول این فیلم از خارج آمده و یکدفعه عاشق سرایدار امامزاده میشود و بعد متحول میشود چادر بر سر میکند. این رمز از منبع پیام صادر میشود. گیرنده چه میکند با این پیام؟ آیا گیرنده صد درصد همینطور تحویل میگیرد یا طوری دیگری رمزگشایی میکند؟ ممکن است رمزگشاییها تقابلی باشد.
چرا دیگر از «کلید» بعد از انتخابات دیگر سخنی گفته نشد؟
- معمولاً رمزگذاریهای سیاسی تقابلی است. در ایام انتخابات شعاری انتخاب میشود و بعد میبینید چند وقت بعد جوک آن منتشر میگردد. درباره کلید آقای روحانی دیدید که دیگر بعد از دو ماه حرف از کلید نبود چراکه رمزگشاییهای تقابلی از کلید صورت گرفت و آقای روحانی شد حسن کلیدساز! یعنی برایش مفهومی مقابل مفهومی که فرستنده مدنظر داشت را ایجاد کردند و در کنارش قراردادند.
- رمزگشایی یک واقعیت است. مخاطبان در مقابل پیامهایی که دریافت میکنند منفعل نیستند بلکه تحت تأثیر پیشینه ذهنی و شرایطی که آنها را احاطه کرده و پیامهایی که قبلاً صادرشده، تحت تأثیر قرار میگیرند. همه اینها دخیل است که پیام یک معنای جدیدی پیدا کند.
نمونهای از ایجاد خوانش متقابل ازجمله رهبر انقلاب در رسانههای بیگانه
- بعضی رسانهها کارشان این است که خوانش ها و رمزگشاییهای جدید از پیام ارائه کنند. فرض کنید رهبر انقلاب در 1/1/92 در مشهد جمله معروف «اگر غلطی از اسرائیل سربزند حیفا و تلآویو با خاک یکسان خواهد شد» را ایراد کردند. اینیک پیام است. برای رسانه رسمی ما اینیک پیام اقتدار است . یعنی تلویزیون جمهوری اسلامی باید از این لحن و ترکیب جملات رهبر انقلاب برای تولید پیام اقتدار برای مخاطب عمومی خود استفاده کند. این هنوز یک پیام خام است و هنوز هیچکس کار خاصی روی آن انجام نداده است. مقام رسمی یک کشور یک موضعی گرفته است. رسانههای رقیب اولین و مهمترین کاری که بلافاصله پس از تولید پیام میکنند، تولید خوانش های پیام است. خوانش ها را تولید میکنند تا «رمزگشاییهای تقابلی» اتفاق بیفتد. یعنی مخاطب ایرانی وقتی آن پیام را دریافت کند، بهجای اینکه از یک موضع مقتدرانه خوشحال شود با یک خوانش تقابلی نسبت به آن پیام احساس بدی پیدا میکند. جالب است که از اول فروردین آن سال تا 13 فروردین تمام شبکههای خارجی از العربیه، الجزیره، بیبیسی، من تو و... شروع کردند به خوانش ارائه کردن. بلکه از همان شب نشستهای سیاسی برای تحلیل آن شروع شد.
مثلاً میآمدند تحلیل میکردند آقای خامنهای ایران را در آستانه یک جنگ جهانی قرار داده است یا این خوانش را درست کردند که ایرانیها با این حرفهای مرعوبکننده خودشان را بهعنوان یک ملت جنگطلب معرفی کنند. در همین مدت شاید دهها خوانش را در نشستهای رسانهای خود ایجاد کردند و با پخش جمله رهبر انقلاب و این خوانش ها را به پیام الصاق میکردند. مخاطبی این پیام یا مشابه آن را که دریافت میکند بهطور ناخودآگاه رمزگشاییهای تقابلی را دریافت میکند.
- مأموریت اصلی رسانهها فراهم کردن زمینههایی برای رمزگشایی تقابلی است و رسانه ما قاعدتاً با تأخیر و منفعلانه از کنار آن عبور میکنند کما اینکه در همان دو هفته بعد از ابراز آن پیام تلویزیون هیچ تحلیلی را منتشر نکرد و فقط خود پیام را تکرار و اکو میکرد . آنطرف هم بهسرعت خوانش تولیدمی کرد. وظیفه ما این است که درباره کارهایی که خودمان میکنیم و چهکارهایی که دشمن انجام میدهد، «خوانش» تولید کنیم.
- با این نگاه، میتوان به رسانههای مجازی هم نگاه کرد. تولید در شبکههای اجتماعی و نرمافزارهای موبایلی غالباً بر این اساس شکل میگیرد. بر من واضح است که برخی پیامها کاملاً بر اساس یک منطق رسانهای و بر اساس خوانش تقابلی شکلگرفته است.
- یکبار بیبیسی یک عده سلطنتطلب را آورده بود و میگفت انقلاب اسلامی کار انگلیس است. به نظر ما این حرف خیلی ابلهانه است. جالب است که مجری بیبیسی هم به اینها میخندید و میگفت چرتوپرت نگویید الآن جمهوری اسلامی با انگلیس و آمریکا و... درگیری جدی دارد. با خودم فکر میکردم چرا بیبیسی وقتی حرف این افراد را قبول ندارد، از آنها دعوت میکند؟ چند وقت بعد سر یکی از کلاسهایم یک خانمی وسط حرفهای من گفت فلانی تو مگر شک داری که انقلاب اسلامی کار انگلیس است؟ دیدم یک استدلال تاریخی آورد طوری که من به لکنت افتادم و جالب بود که کاملاً از موضع دینی استدلال میکرد. خیلی جذاب بود برای من. لذا شبکههای اینچنینی خیلی از اوقات نمیخواهند موضع خودشان را بگویند و صرفاً میخواهند خوانش تقابلی تولید میکنند. این خوانش در گوشه ذهن شما قرار میگیرد و بهموقع فعال میشود.
جنگ روانی به معنای قانع کردن مخاطب نیست
- جنگ روانی به معنای قانع کردن مخاطب نسبت به حرف ما نیست. البته این افقی است که باید دست پیدا کرد. حتی رسانههای رقیب هم به فکر این هدف نیستند. آنها دنبال کاشتن بذر یک نگاه متفاوت در ذهن مخاطب هستند. همین نگاه متفاوت باعث این خواهد شد که مخاطب در موضع خودش دیگر سینهچاک آن نخواهد بود. در فتنه 88 ما مواجه بودیم با عدهای سینهچاک که حاضر بودند حتی آدم بکشند! قانع کردن این افراد بر این موضوع که تقلب نشده است، خیلی سخت بود اما ارتباط با اینها برای کاشتن بذر تردید در استدلالهایشان خیلی موفق بود. موضع او تغییر نمیکرد ولی در خانه مینشست. یعنی یک پله از موضع سُلم خودش پایینتر میآمد.
در برابر داد و بیداد طرف مقابل، بار رعایت اخلاق همسطح و همرده او داد بزنیم
- تولید کردن خوانش های جدید در شبکههای اجتماعی شکل دیگری هم به خود پیدا میکند. یک تئوری وجود دارد به نام «مارپیچ سکوت» که خلاصه آن این است که در یک دعوای دونفره فن اول در دعوا ترساندن طرف مقابل برای منفعل کردن اوست. اینجا در قبال چنین آدمی دو کار میشود انجام داد. فردی که دادش بلندتر از فرد دیگر باشد وقتی داد زد و طرف مقابل خیلی محترمانه بگویید چه شده، او داد دوم را بلندتر میزند، ولی اگر فرد دیگر همرده یا همسطح او جواب دادش را بدهد این میشود «مارپیچ سکوت»
این یعنی یک رسانه داد میزند و ادعایی میکند. رسانهها و مواضع مقابل او اگر همرده او داد بزنند میتوانند او را مهار و کنترل کنند. در غیر این صورت محیط پیرامون آن رسانه به شکل آن رسانه درخواهد آمد. یعنی بقیه خودشان را در کنار آن موضع سانسور میکنند. شبکههای اجتماعی در ایران دقیقاً با این سیاست گزاری شکل گرفت. یعنی تأثیرگذاری شبکههای اجتماعی در ایران بر اساس مارپیچ سکوت درستشده است.
- در فضای مجازی که هیچ صاحبی ندارد و افراد بدون تبعات هویتی و عموماً بر اساس دادوفریاد و جمعکردن سیاهیلشکر حرف ولو بی مبنای خود را در فضا مینشانند، صدای دیگران در قبال آن ولو ناحق آرامآرام پایین میآید . یعنی دیگران جرئت نمیکنند در آن موضع اظهارنظر تقابلی جدی کنند و لذا خودشان را سانسور میکنند. در این حالت باید یک پهلوانی باید پیدا شود که در آن فضا یکدفعه صدایش را بالا ببرد. یعنی ضربهای نظیر ضربهای که آنها زدند وارد کند. این را در مواضع سیاسی و اجتماعی و فرهنگی امتحان کنید. البته خیلی جاها اخلاق دست و پای ما را میبندد. لذا باید مارپیچ سکوت باید بشکند.
لایک و کامنت و فالورها ما را دچار خودسانسوری و کوتاه آمدن از مواضعمان نکند
- اقدام در شبکههای اجتماعی بر اساس چارچوب نظریه«مارپیچ سکوت» بوده و همچنین در کنار آن افراد به «کنش متقابل» نیز دچار میشوند. یعنی مواضع خودشان را در نسبت با اطرافیان و پیرامون خودشان تنظیم میکنند.
- خیلی مواقع پیش میآید که شما مطلبی را در فضای مجازی منتشر میکنید و منتظر بازخوردها میشوید و با این بازخوردها خودتان را تنظیم میکنید. ممکن است بخشی از متن را بردارید یا الفاظ را تغییر دهید و بعضی وقتها ممکن است کل پُست را حذف کنید. برخی اوقات ممکن است در کامنت ها چیزی بنویسید که از تیر و ترکشهای بعدی در امان باشید. درهرصورت مخاطب فعال است. این مهمترین تفاوت و تمایز شبکههای اجتماعی با رسانههای فراگیر جمعی است که آنجا شما مخاطب را نمیبینید و هر کاری که دلت میخواهد میکنی! مخاطب هم حداکثر میتواند خاموشت کند یا یک شبکه دیگر را انتخاب کند نمیتواند روی تو اثر بگذارد. ولی شبکه اجتماعی «کنش متقابل» را شکل میدهد. شما از طریق تحلیل فالورهای یک صفحه یا یک حساب میتوانید محاسبه کنید که این فرد در چه فضای ذهنی سیر میکند.
- گاهی تحت تأثیر همین 15 یا 20نفری که از آنها حساب جدی میبرد، میبینید مواضع سیاسی این فرد تغییر میکند. چون این مواضع را در آینه دیگران میبیند. متأسفانه در این سالهایی که حزباللهیها احساس تکلیف کردند و در شبکههای اجتماعی حاضرشدهاند، من روال فرسایشی را قویتر از روالهای مقابل میبینم. یعنی خودسانسوری و کوتاه آمدن و پایین آوردن میزان صدا در مارپیچ سکوت و حذف کردن موضع انقلابی در این روند فرسایشی شکل میگیرد. لشکری که در مقابل ماست دقیقاً همین را میخواهد که ما در فضای مجازی خودمان را سانسور کنیم و عقب بکشیم. بخشی از این موضوع کاملاً طراحیشده است . یعنی واکنشهای شدید به مواضع انقلابی طراحیشده است. برای اینکه در این مارپیچ سکوت کم بیاورید و از مواضع انقلابیتان کم کنید.
- حتی وقتی روالهای برخی سایتهای معتبر را آزمایش کردم میبینم که تحت تأثیر کامنت هایی که برایش گذاشته میشود، رویه سیاسیاش را تغییر میدهد. یک سایت خبری وجود دارد که منتسب به یکی از نمایندگان مجلس است. وقتی کامنت های آن را میبینید احساس میکنید با یک سایت اپوزیسیون طرفید و بعد فکر میکنید این سایت شاید از روی حس تحمل منتقد و جذب مخالف این کار را میکند. طی این دو سه سال اخیر مواضع این سایت با توجه به این وضع تغییر میکند. آدمهایی که در آن سایت مشغول فعالیتاند نیز همینطوری هستند.
تکهتکه کردن هویت واحد یکی از آثار شبکههای مجازی/ حلقههای پیرامونی افراد در شبکههای اجتماعی باعث احساس خیلی حزباللهی بودن یا خیلی ضدانقلابی میشود!
- نگاه بنده به شبکههای اجتماعی کاملاً تهدید محور است؛ نه اینکه فرصتی اصلاً نمیبینم، ولی تهدیدات زیادی به همراه دارد. شبکههای اجتماعی ذاتاً در مقابل وحدت هستند و هویّت بخش نیستند و به سمت تولید هویت واحد جمعی نمیروند. شما در یک تلویزیون ملّی و سراسر این امکان را دارید که سیلاب درست کنید؛ مثلاً بگویید که مردم، فلان روز بیایند راهپیمایی کنند یا مردم بیایند و در انتخابات شرکت کنند. غالباً تلویزیون در اثر سیلابی موفق است و میتواند سیلاب و جوشوخروش ایجاد کند. و فرد در آن مقطع هیجانزده و احساساتی میشود و سوق پیدا میکند که این کنش اجتماعی را انجام دهد. و این میتواند تشییعجنازه شهدا باشد و یا میتواند تشییعجنازه مرتضی پاشایی باشد. فرق نمیکند میتواند بهطور سیلابی این کار را بکند .
- شبکههای اجتماعی این هویت واحد را ندارند و کار سیلابی را به این راحتی نمیتوانند انجام دهند. در درازمدت اثر شبکههای اجتماعی پارهپاره کننده و تکهتکه کننده هویتهاست. به همان اندازه که بچههای حزباللهی در شبکههای اجتماعی تحت تأثیر شبکههای اجتماعی و حلقههایی که در دورشان شکلگرفته و خیلی حس حزباللهی بودن میکنند، احتمالاً به همان اندازه هم جریان که محیط نزدیکشان به حلقههایی که آنها دور خودشان جمع کردهاند احساس ضدانقلابی میکنند . یعنی هویت اپوزیسیونی و خردهفرهنگها به یک تعبیری در شبکههای اجتماعی مجال پیدا میکنند، تا قوام یابند، شاخصه و پرچم پیدا کنند. تا قبل از شبکههای اجتماعی بعضی از فرقهها و خردهفرهنگها اصلاً حضور اجتماعی پررنگی نداشتند، نه اینکه نیستند ولی انگار که نیستند. بهمحض اینکه اینها به رسانههای بیپدرومادری مثل شبکههای اجتماعی دسترسی پیداکردهاند و الآن انگار که خیلی هستند. یعنی خیلی وقتها هم تئوریسینها را بهاشتباه میاندازند. در مورد حضور جمعی آنها و اینکه آنها را بهعنوان یک خطر جدی هم، برای انقلاب اسلامی مطرح میکنند؛ درحالیکه به یک جمع 200 نفری هم نمیرسند و شما میبینید که تحت تأثیر قرار میدهند. که باید گفت اینها حیاتشان را از رسانهها گرفتهاند و بهواسطهی شبکههای اجتماعی خودشان را به چشم خودشان میآورند و خودشان را قوام میدهند، چون شبکههای اجتماعی کاملاً کلونی کلونی شکل میگیرند.
- لذا پیشبینی این است که در جامعهای که مصرف شبکههای اجتماعی و اینترنتش بالاست، مواجه میشویم با انبوهی از فرقهها و خردهفرهنگهایی که برای خودشان قوام دارند و مدام تمایز بین خودشان و دیگری ایجاد میکنند. قبلاً اینجوری نبوده و این دیگریها نبودند قبلاً «آبمون تو یک جوب می رفت» بالاخره «استخوان هم را دور نمیانداختیم» و خیلی فرصت نمیکردیم از تمایزات همدیگر صحبت کنیم؛ اهل تسنن قرنها قبل در ایران بودهاند و هیچوقت فرصت نمیکردیم که از تمایزات همدیگر صحبت کنیم ولی الآن در شبکههای اجتماعی دارند به هم فحش میدهند و تمایز همدیگر را پررنگ میکنیم و فضا عصبی میشود و احساس دیگربودگی پیدا میکنیم. یعنی هویت خودمان را چیزی میدانیم که آن دیگری نیست و با این شعارها میآیند و نمونههای دیگری را هم دارند.
- فرقهگرایی موجب فاصلهگذاریهای فرهنگی و هویتی را پارهپاره میکند و این تهدیدی هست که الآن با آن مواجهیم و در سالهای آتی هم با این مسئله مواجه خواهیم بود. و نمیشود گفت که بهراحتی میشود کنترل کرد نه این اتفاق نمیافتد. فراگیر شدن این فضاها به این تردید دامن میزند.
رسانههای اجتماعی بلاهت را عمومیتر کردهاند / پیامبران شبکههای اجتماعی غالباً«سلبریتی های لُمپن» هستند
- نکتهی بعدی اینکه بعضیها تصور میکنند فراگیر شدن شبکههای اجتماعی و زیادشدن کاربران آنها در این فضا ناشی از بالا رفتن سواد فرهنگی و یا اینکه کمک میکند که مردم تحلیلهای عمیقتری پیدا کنند.بررسیها نشان میدهد که رسانههای اجتماعی و فضای مجازی بلاهت را عمومیتر کردهاند، تودهایتر کردهاند.
- آدمهای فرومایه امکان این را پیداکردهاند که مدام حرف بزنند، قبلاً چون رسانهها محدود بودند و آدمحسابیها حرف میزدند و میدیدید روزنامهها ستونها و صفحات خودشان را در اختیار هرکسی قرار نمیدهند و هرکسی بهراحتی به تلویزیون برای صحبت کردن راه پیدا نمیکرد، ولی در شبکههای اجتماعی هر فرومایه و هر آدمی که به لحاظ فرهنگی منحط هست، امکان حرف زدن را پیدا میکند و چون اغلب «سلبریتی ها»، آدمهای سرشناس مثل هنرپیشهها بازیکنان فوتبال و ورزشکاران و خوانندهها، اینها جزو عوام هستند و اینها هم که در شبکههای اجتماعی پرطرفدار تر و اثرگذارترند همینها باعث میشوند که سطح بلاهت بالاتر و سطح دانش عمیق و سطح معرفت به پایینترین سطح خود برسد. چون فرمانروایان شبکههای اجتماعی همین سلبریتی ها هستند.
- پیامبران شبکههای اجتماعی همان آدمهای سرشناساند، آدمهایی هستند که نه غالباً تحصیلات دارند، نه خودسازی، و نه سیر و سلوک دارند و نه اهل تعهد به حرفی که میزنند. «لومپنیزم» میشود گفت هستند و این لومپنیزم توسعه مییابد و برای اولین بار در طول تاریخ تریبونها در اختیار آدمهای فرومایه قرارگرفته که قبل از این اینگونه نبوده است. نمیگویم که قبل از این هرکسی تریبون داشته بهعنوان فرهیخته و نخبه بوده؛ ولی بالاخره اقتضاء تریبونهای رسمی این هست که نمیشود هر حرفی را در آن منتشر کرد. شبکههای اجتماعی در مسیر تودهای کردن جامعه و در مسیر بلاهت قرار دارند. در مسیر پایین آوردن سطح شعور همگانی است.
در هیچ دورهای مردم ما بااینهمه اطلاعات دینی مواجه نبودهاند
- شبکههای مجازی دنیایی است با اطلاعات بسیار و معانی اندک و اشتباه است که فکر میکنیم که هرچه اطلاعات بیشتر باشد معنا هم بیشتر میشود. اما تعریف معنا یعنی درک ما از پیامها و اطلاعات است. فکر کنید تلویزیون همهاش کلیپی از شهدا پخش کند و در آگهینماهای شهری تصاویری از شهدا قرار بگیرد و همهاش در شبکههای اجتماعی و در همه نرمافزارهای موبایلی وصیتنامههای شهدا را بفرستید گروههایی تشکیل بشود و همه برای هم از این پیامهای معنوی بفرستید از بزرگان دینی و روحانیون مختلف از دعاها و نماز شبها و غیره که درواقع بهتر از اینکه دیگر پیام نداریم، این پیامها را که مدام به هم میفرستید کی معنایش کی رخ میدهد، زمانی معنا رخ میدهد که درک از آن به وجود آید و در اثر تأمل و تأنی بر اطلاعات است که درک میکنید و درونی میکنید و تحت تأثیر قرار میگیرید.
- تفاوتش در این هست که در هیچ دورهای مردم ما بااینهمه اطلاعات دینی مواجه نبودند و اینکه الآن تلویزیون و رادیو و اینترنت و کتاب و مجلات، که دارند اینهمه اطلاعات دینی به مردم میدهند آیا مردم دیندارتر شدهاند؟ حال فرض میگیریم دیندارترند اما آیا متناسب با این اطلاعات دیندارتر شدند؟ اطلاعاتی که در خیلی از زمینهها مردمدارند درگذشته به این شکل نبوده معنای انبوهی از اطلاعات را دریافت میکنند بالا رفتن اطلاعات دینی به معنای سطح ادراکی از این اطلاعات نیست.اینیک اصلی است که تسلسل در اطلاعات، درک و معنا را کور میکند و ما خیال میکنیم صدها پیام معنوی را تند تند بفرستیم و پست بگذاریم منجر به ایجاد یک فضای فرهنگی میشویم، این پیامها تند تند میآید و وارد گوش ما نمیشود بلکه از کنار گوش عبور میکند.
- ما بهظاهر رمزها و ظاهر اطلاعات و پیامها بسنده کردیم و معنای آن را درک نکردیم. چون زمان کوتاه است و با این کوتاهی زمان مواجه هستیم امکان حذف پیامها وجود ندارد و پیامها رویهم استفراغ و تلنبار میشود و این همان پیام زدگی است وگرنه آدمها برای متحوّل شدن به یک وصیتنامه شهید بیشتر نیاز ندارند و «در خانه گر کس است یک حرف بس» است.
- تحوّل انفسی پیدا کردن معنایش تحول در کثرت نیست. شبکههای اجتماعی امکان تحوّل انفسی ندارند و برعکس جلوی تحوّل انفسی را هم با پیامهای معنوی میگیرند. شما فکر کنید که یک آدمی هستید که خیلی منظم و مرتب و خیلی از بچه حزباللهیهایی که در این فضای شبکه اجتماعی هم حضور پیدا میکنید و تماماً هم حرفهای امام و رهبری و آیتالله بهجت و غیره رو میگذارید با صرف وقت نیم ساعت، به نظرتان خیلی خوب است؟ خیلی احساس رشد معنوی میکنید؟ اتفاقاً دچار پیام زدگی میشوید و اتفاقاً شما از اصالت پیامهای معنوی دارید فاصله میگیرید و این تلخترین حرفی هست که میخواستم به شما بزنم.
شبکههای اجتماعی مبنایش تهدید است؛ فعالیت در آن مگر بهضرورت و مأموریت/ حضور اغلب آدمها در شبکههای اجتماعی بازیگوشی است
- بچه حزباللهیها و متدینی را فیالبداهه و ابتدابهساکن توصیه به حضور حداکثری نباید بکنیم، خودتان بههیچوجه حضور حداکثری در شبکههای اجتماعی نداشته باشید کسی که میخواهد مسیر انقلاب اسلامی را برود نباید اصلاً در این فضاها باشد. شبکههای اجتماعی مبنایش تهدید است؛ مگر بهضرورت و مگر به مأموریت باید حضور داشت و بر این تأکیددارم، در غیر این صورت خسران مطلق است. و بر معذّب ترین افراد خسران مطلق هست. جز حواسپرتی و کثرتگرایی و پریشانخاطری و به قول رهبری غفلت، فایدهای ندارد. کسانی که فکر میکنند با یک اکانت و هزاران واژه پسندیده شدن محتوا، با اینها میتوان جهاد فرهنگی ایجاد کرد خیال باطل است. و شما در یک محدوده و حلقهای که خودتان درست کردید گرفتارید و خیال میکنید که اثر میگذارید و اثر میپذیرید.
- باید بدانید که دارید بازیگوشی میکنید. حضور اغلب آدمها در شبکههای اجتماعی بازیگوشی است یعنی دوست دارم چیزی بگویم و لایک بگیرم، چیزی بگویم و بازخورد بگیرم و ممکن است بگویید که محتوایی که میگذارم خوب باشد اما برای لایک کردن هست برای بازیگوشی هست مبنای کار آنهاست.
این بازیگوشی نهتنها تحوّل انفسی برای دیگران ایجاد نمیکند حتی برای خودتان هم این تحوّل انفسی ایجاد نمیشود. و پیام انقلاب هم از بازیگوشی منتقل نمیشود. اینها جزو بحثهای پدیدار شناختی است، پدیدار شناختی که میگویم اقتضاء این پدیده است و به شما هم مربوط نیست شما همینکه باشید در این فضا، این ویروس شمارا دارد تحدید میکند و مبتلا میشوید و کسی هم باشد و بگوید که من مبتلا نمیشوم بیاید و باهم صحبت کنیم.
- شما میبینید که دختران محجبهای که میآیند در این فضا و آرامآرام به تن نمایی و خود اظهاری و خود ابرازی مبتلا میشوند. اخیراً مطلبی را نوشتهام که توصیه میکنم آن را بخوانید بهعنوان «پدیدار شناختی اینستاگرام» که دوستان را هم به خواندنش توصیه میکنم. یک بخش کوچکی را که مطرح کردم و منتشر کردم دیدم واویلا چقدر حرف، که نه آقا اینجوری نیست و من هم گفتم که انشاءالله اینجوری نیست. ولی داریم میبینیم و توان مقاومت حداکثری را در مقابل آن را هم نداریم و به این شکل نباشد که در مسجد و مکانهای فرهنگی تا کسی آمد و ابراز داشت میخواهد کار فرهنگی کند سریع بگویید که صفحهای در شبکههای مجازی ایجاد کند و اطلاعاتی بگذارد، بدانید که با این کار او را بیچاره کردهاید.
- من با جنس پیامها کاری ندارم بلکه حرفم بر سرخود این رسانههاست، و این در نگاه پدیدار شناختی است که میگوید این رسانه همان پیام هست. شما با داشتن تلویزیون فرق نمیکند که تفسیر قرآن گوش کنید یا شبکه من و تو را ببینید اولاً یعنی خود مِدیوم تلویزیون، خودمان را دارد تغییر میدهد با این فرض که قرآن پخش کند یا یک آهنگ، فرق و تفاوتی در آن ایجاد نمیکند و این خود تلویزیون است که آمده طرز نشستن، ساعت خواب، ارتباط با خانواده, میزان مطالعه، وقت خلوت گذاری برای خودتان را تغییر دهد و فرقی هم نمیکند که چی دارد پخش میشود. اینکه چی دارد پخش میشود در مرحلهی دوم است و در مرحله دوم است که شما دارید چه عکس و فیلمهایی را نگاه میکنید و به نظر من مرحله دوم کم اثرگذارتر از مرحله اول است، توجه کنید به اینکه فکر نکنید آسیبهای رسانه، آسیب از جنس پیام هست بلکه آسیب از جنس خود رسانه است.
http://www.ghasednoor.ir/fa/tiny/news-6168
ارسال نظر