تاریخ خبر: کد خبر: 7576

در گفتگو با نشریه«رمز عبور» مطرح شد/

روایت آیت‌الله علم‌الهدی از ماجرای جنجالی «امام‌زاده»، دیدار با مهدی هاشمی، شورای رهبری و سخنرانی9 دی تهران

بنده گفتم «امام‌جمعه امام‌زاده زنده هر شهر است.» اصل قصه چه بوده است؟ اصل قصه این بوده که بنده در جلسه‌ای برای رؤسای ستادهای نماز جمعه استان صحبت می‌کردم. چون بعضی از این آقایان نسبت به بعضی امور مسأله داشتند گفتم آقایان این مثل معروفی است که می‌گویند حرمت امام‌زاده به متولی آن است. براساس این مثل فرض کنیم امام‌جمعه امام‌زاده زنده شهر است. شما متولی آن هستید و شما باید حرمت امام‌جمعه را حفظ کنید.

روایت آیت‌الله علم‌الهدی از ماجرای جنجالی «امام‌زاده»، دیدار با مهدی هاشمی، شورای رهبری و سخنرانی9 دی تهران

 فتنه ۸۸ از رویدادهایی بود که میتوان تاریخ انقلاب اسلامی را به قبل و بعدازآن تقسیم کرد؛ حادثهای که با برنامهریزی خارجی و داخلی تلاش کرد تا درخت ۳۰ ساله انقلاب را با کودتای مخملی به زمین بیندازد اما حماسه تاریخی مردم در ۹ دی سبب شد تا این پروژه براندازی نیز به زبالهدان تاریخ بپیوندد. شاید بهترین فرد برای گفتوگو درباره این حماسه، سخنران همان راهپیمایی باشد. آیتالله سید احمد علمالهدی با خطابه قرایی که در جمع راهپیمایان ۹ دی کرد، به یکی از چهرههای ماندگار این حماسه تاریخی بدل شد.

 

به گزارش «قاصدنیوز»، آنچه را که در ادامه می‌خوانید مشروح مصاحبه نشریه رمز عبور با آیت‌الله علم‌الهدی است.

 

همیشه وقتی در آستانه انتخابات هستیم یک نوع خطر نفوذ از برخی جریانهای داخلی در انتخابات حس میشود و هر ساله در انتخابات مختلف چه در انتخابات مجلس و چه در دیگر انتخابات اتفاق میافتد. چرا نهم دیماه ۸۸ مواضع برخی آقایان خیلی روشن و شفاف بود؟ چرا این فتنه هشت ماه طول کشید و اینکه چه اتفاقی افتاد که در نهم دی تمام شد؟ اگر اجازه بدهید ورود بحث از اینجا باشد. با وجود اینکه  اینکه کسانی که در رأس فتنه بودند مواضعشان شفاف بود، چه اتفاقی افتاد که هشت ماه طول کشید؟

 

علت اینکه برای این قضیه یک میدان زمانی باز شد این بود که اگر لحظه اول با آن برخورد میشد به حساب مقابله با آزادی سیاسی در کشور به حساب میآمد. آنروزی که جریانهای غیرهمسو با نظام بر اثر الهاماتی که از خارج میگیرند، دم از آزادی میزنند و شعار میدهند که در کشور آزادی نیست، بزرگترین سند و دلیلی که ما ارائه میدهیم داستان فتنه است که ما یک بازه زمانی هشتماهه از لحظه شروع تا پایان آن داشتیم. با اینکه امکانات و دستگاههای ما و بصیرت مردم دقیقاً از همان لحظه اول تشخیص داده بود که این جریان با انگیزه ضد نظام صورت میگیرد و مسأله تقلب در انتخابات بهانهای بیش نیست و از طرفی هم اگر در موضوع انتخابات مشکلی بود اینها باید با مجری انتخابات برخورد میکردند یا با کسی که رقیب اینها در انتخابات بوده است. رقیب اینها در انتخابات آقای احمدینژاد بود، مجری انتخابات اتفاقاً دولت آقای احمدینژاد بود و اینها در هیچجا با دولت و رئیسجمهور برخوردی نداشتند. با رهبری و اصول نظام برخورد داشتند. شعار «مرگ بر اصل ولایت فقیه» سر میدادند. با این خصوصیت معلوم بود که اینها یک تشکیلات و حرکت ضد نظام و ضد انقلاب هستند و انتخابات را بهانه کردهاند.

 

جریانهای فتنهگر ابزاری برای اصل فتنه شده بودند. اصل فتنه اینها نبودند. اصل فتنه در بیرون مرز بود. اینها به خاطر قدرتیابی خودشان ابزار خارجی شده بودند که از این فرصت در جهت تحکیم و تثبیت قدرت خودشان استفاده کنند. معلوم بود این حرکت برای براندازی نظام بود. اگر مسأله در همان روز اول سرکوب و یا از بروز آن جلوگیری میشد، اینها به حساب این میگذاشتند که در کشور آزادی سیاسی نداریم. میگفتند جریانی با ادعای تقلب در انتخابات در کشور راه افتاده بود که به دنبال دادخواهی بودند و نظام آن را سرکوب کرد. نکته دومی که در این مسأله وجود داشت این بود که این جریان باید باطن خود را نشان میداد. حرکتی که اینها در ۲۵ خرداد تحت عنوان تقلب در انتخابات عنوان کردند و سران فتنه هم جلوی جمعیت بودند، آنجا اگر میگفتند شما با این قصد حرکت کردید و اینقدر ماشین آتش زدید و بسیجی کشتید و به پایگاه بسیج حمله کردید شاید ماهیت آنها روشن نمیشد. برای اینکه اینها ماهیت خود را روشن کنند باید به این میرسیدند که بگویند «نه غزه، نه لبنان» و «جمهوری ایرانی» و به جایی برسند که با امام حسین (ع) در بیفتند، یعنی اگر این فضا پیش نمیآمد ماهیت فتنه برای مردم ما روشن نمیشد. جریان ۹ دی و حرکتی که در این روز صورت گرفت در مقابل افشاگریهای ماهیت فتنه بود تا این ماهیت در نتیجه همین بازه و فرصت زمانی کاملاً مشخص شود.

 

عدهای معتقد بودند و حتی در حالت فعلی هم تحلیل این است که خود آقای هاشمی به عنوان رأس این حرکت و آن چیزی که ما عنوان فتنه را روی آن میگذاریم فعالیت میکرد. آیا شما به چنین موضوعی عقیدهای دارید؟

 

خیر. بنده اولاً در مورد برخورد آقای هاشمی با جریان فتنه، تندترین حرفها را در خود خبرگان در حضور آقای هاشمی زدم. هیچوقت هم در بیرون، نه در مصاحبهای و نه در هیچ سخنرانی کلامی از آن بالاتر و تندتر نزدم و نمیتوانم هم بزنم. حرف بنده با آقای هاشمی گله بود، هنوز هم هست. آقای هاشمی یکروزی سنگ زیرین آسیای انقلاب بود. در قصه عزل بنیصدر، محور سقوط بنیصدر آقای هاشمی بود. درست است که حرکت مردمی بود و امام اراده فرمودند، اما محور اجرایی قضیه که اراده امام و مردم عملی شود و بنیصدر سقوط کند، آقای هاشمی بود. آقای هاشمی که در آنجا چنین قدرتی از خود نشان داد و در برابر مسائل ضد انقلاب هم آنطور ایستادگی میکرد، ولی اینکه بایستد و یکعده در خیابان «مرگ بر اصل ولایت فقیه» بگویند یا به رهبری اهانت کنند و ایشان هم کوچکترین موضعی نگیرد و برخورد هم نکند، آخر هم بیاید بگوید صلواتی ختم کنید و دعوا را تمام کنید و بعد هم بچههای ایشان دایره چرخان داستان شوند، این گله را از ایشان داشتم. الان هم دارم و سفت هم پای آن ایستادم. بالاتر از این هم حرفی ندارم. در حضور خود ایشان هم در خبرگان گفتم، جای دیگر هم گفتم و سخنی بالاتر از این هم در باره آقای هاشمی ندارم، چون خداوند از نیت آقای هاشمی خبر دارد، از اصل و غرض و اعتقاد و ایمان ایشان هم خداوند خبر دارد. شرعاً برای ما جایز نیست به ایشان نسبتی بدهیم. یک گله رسمی از ایشان وجود دارد، گله شخصی نیست، یک گله دینی و سیاسی از آقای هاشمی هست. چطور میشود آدمی که اینگونه نقش داشت بایستد و نگاه کند که عدهای «نه غزه، نه لبنان» و «جمهوری ایرانی» بگویند، به رهبری اهانت کنند و بعد بگویند که «مرگ بر اصل ولایت فقیه» که ما همه چیزمان را از ولایت فقیه داریم؟

 

 

آقای هاشمی خودشان را بهترین یار برای حضرت آقا میدانند و منتقدان خود را چاپلوس رهبری میدانند، نظر شما راجع به این جمله آقای هاشمی چیست؟

 

در مورد اینکه ارادت و اعتقاد ایشان نسبت به مقام معظم رهبری چقدر است را که من نمیدانم. از قلب یک فرد که فرد دیگری اطلاع ندارد. محبت هر کسی در دلش است. اگر گفت که در دل من این است که ما نمیتوانیم انکار کنیم و بگوییم دروغ میگوید. منتهی این مظاهر باید در گفتار و رفتار آقای هاشمی بروز کند. گیر ما سر بروز مظاهر این ادعاها است. ادعا درست است، نمیتوانیم بگوییم که ایشان نعوذاًبالله دروغ میگوید، اما رفتار و برخورد ایشان، سخنان و بیاناتی که اظهار میکنند باید این ادعا را ثابت کند. الان متأسفانه ایشان افرادی را که با رهبری زاویه و موضع دارند، در بلوک خودشان تعریف میکنند و این افراد از بعضی فرمایشات ایشان، بهرهبرداری میکنند؛ اما اینکه در دل آقای هاشمی چیست را خدا میداند.

 

یکی از مهمترین اتفاقاتی که بعدازآن قضایا افتاد برکناری آقای هاشمی از ریاست مجلس خبرگان و انتخاب آیتالله مهدوی کنی با رأی اعضا بود. روایت شما از آن قضیه چیست؟ صرف اینکه یادم هست آنموقع خیلی سعی میشد در فضای رسانهها این مسأله را خیلی ساده جلوه دهند که اتفاق خاصی نیفتاده است؛ اما تحلیل کسانی که بیشتر در فضای سیاسی هستند این است که اتفاقی در خود مجلس خبرگان افتاد که مجموعه را به این نتیجه رساند که آقای هاشمی برای ریاست مناسب نباشد.

 

مجلس خبرگان، یک مجلس آزادی است، به این معنا که خبرگان افراد مجتهد، اصلح، عادل و فقیه هستند و اگر بخواهیم نخبگان را در جامعه طبقهبندی کنیم، باید بگوییم خبرگان در رأس و درجه اول نخبگان هستند. هرکسی برای خودش نظر و رأی مستقلی دارد. همه اینها به رهبری علاقه و ارادت دارند، شاید این گلایهای را که من بر زبان آوردم هم آقایان داشته باشند و در ذهنشان باشد و این مسأله هم تحت تأثیر این ذهنیتی که از آقای هاشمی دارند اینطور نتیجه داده است.

 

اصل قضیه ماجرای شورای رهبری و نظارتی که از سمت آقای هاشمی بر رهبری مطرح میشود چیست؟

 

شورای رهبری که در قانون اساسی قبل از بازنگری بود. یکی از عللی که قانون اساسی تجدیدنظر شد که امام هم روی آن مسأله اصرار داشتند به خاطر دو مسأله بود. یکی ساختار دولت بود که رئیسجمهور منتخب در دولت عملاً هیچکاره بود و منتخب مجلس که نخستوزیر بود همهکاره بود که گفتند آن فردی را که مردم انتخاب کردند کارهای نیست، پس به این نتیجه رسیدند که پست نخستوزیری را حذف کنند.

 

نکته دومی که در قانون اساسی قبلی بود و باعث تجدیدنظر قانون اساسی شد همین مسأله شورای رهبری بود، چون شورای رهبری با مبانی فقهی درست جور درنمیآید. در دوران غیبت وجود اقدس امام زمان (عج) برای مشروعیت حکومت باید یک مجتهد جامعالشرایط اقامه حکم کند. 10 مجتهد که با همدیگر نمیتوانند اقامه حکم کنند، پس باید یک نفر اقامه حکم کند. شورای رهبری هم با وضعیت قبلی تشکیل میشد. علیایحال در شورای رهبری هم باید یکنفر انتخاب میشد، او اقامه حکم کند و در رأس این جریان باشد، منتهی ملتزم باشد که مطالب را با شورای رهبری مشورت کند. حالا همین هم از نظر فقهی مسأله دارد که آیا بیعت را التزام میدانیم یا پذیرش؟ یعنی اگر یکنفر اقامه حکم میکرد و آقایانی که در شورای رهبری با او بیعت کردند، آیا این بیعت به معنای پذیرش بود یا قرارداد؟ اگر مبنای بیعت را قرارداد ببینیم بله، میشود با این شرط که «ما با تو بیعت میکنیم، به شرطی که شما ملتزم باشید هر حکمی را میدهید با ما مشورت کنید»، اما اگر بیعت را پذیرش و قبول بگیریم و قرارداد نگیریم، در اینصورت نمیشود با آن شرط کرد. وقتی رهبریِ او را پذیرفتند، یعنی قبول کردند، نمیشود برای رهبری که او را قبول کردند شرط بگذارند که باید با ما مشورت کنید. پس عملاً شورا خنثی میشود. فایده شورا این است که در تعیین رهبری هیأتی بالاتر از خبرگان است. لذا امام فرمودند در تجدیدنظر قانون اساسی شورای رهبری را بردارید، چون قبول مبنای امام در بیعت، قرارداد نیست. مبنای فقهی مرحوم آقای منتظری در بیعت، قرارداد بود، ایشان این مسأله را اصرار داشتند. در مجلس خبرگان اول قانون اساسی، مبنای بیعت در نظر امام قبول است. امام بیعت را قرارداد نمیدانند و قبول میدانند و ما هم برای این امر ادله شرعی داریم که از همه بالاتر بیعت خوارج با امام حسن (ع) است که اینها آمدند به شرط مقابله با معاویه با امام حسن (ع) بیعت کنند که امام حسن (ع) بیعت اینها را نپذیرفتند و فرمودند: «شما اگر امامت و ولایت من را قبول دارید با من بیعت کنید و برای من نمیتوانید شرط بگذارید»، چون بیعت قرارداد نیست. امام در باره بیعت بحث کردند و بیعت را قبول میدانند و قرارداد نمیدانند. اگر قرارداد میدانستند میشد شرط بگذارند، یعنی شورای رهبری جمع شوند، یکنفر اقامه حکم کند، با او بیعت کنند، به شرط اینکه هر حکمی را که میخواهد صادر کند با این جمع مشورت کند. اگر بیعت بر مبنای قرارداد باشد میتوان این کار را کرد، اما اگر بیعت قبول باشد این کار را نمیشود انجام داد. لذا حضرت امام با مبنای فقهی خودشان فرمودند شورای رهبری معنا ندارد؛ فلذا نکته دومی که در قانون اساسی اول حذف شد، همین مسأله شورای رهبری بود که اصلاً به خاطر مشکل فقهی آن حذف شد.

 

 

تأکیدی که آقای هاشمی برای شورایی کردن رهبری دارند چیست؟

 

آقای هاشمی یا روی موضوع دیگری اراده کردند که چون با ایشان بحث نکردم نمیدانم، یا اگر همین موضوع را میخواهند بگویند، این موضوع مشکل فقهی دارد که خود ایشان هم در مجلس خبرگان قانون اساسی اول و هم در تجدیدنظر قانون اساسی دوم حضور داشتند و خود ایشان به ملاک همین قضیه از جمله کسانی بودند که به حذف شورای رهبری رأی دادند. امام به اینها توصیه کردند که قانون اساسی را تجدیدنظر کنید و ایشان جزو معتمدین خبرگانی بودند که در تجدیدنظر قانون اساسی حضور داشتند و به ملاک اینکه با مبانی فقهی امام سازگار نیست، شورای رهبری را حذف کردند. یا آقای هاشمی دچار فراموشی شدند و یا اینکه منظورشان از شورای رهبری چیز دیگری است که باید توضیح دهند.

 

 

مهدی هاشمی در سفرش به مشهد درخواست دیداری با شما داشت که ظاهراً انجام شد. در صورت امکان بفرمایید که در باره چه موضوعی با شما صحبت کردند؟

 

آقای مهدی هاشمی از بنده تقاضای ملاقات کرد و به اینجا آمد و با هم ملاقات کردیم. ایشان گفت: «حرفهایی که به من نسبت دادند که جاسوس انگلیس هستم و مدارک جاسوسی علیه من دارند، دروغ است». بنده به ایشان گفتم: «چرا شما اینها را به من میگویید؟ من که در قوه قضائیه کارهای نیستم، شما در پروندهای که دارید مطرح کنید.» گفت: «نه، چون این مسائل به وسیله دوستان شما توسعه داده میشود، آمدم به شما بگویم که به دوستان خود بگویید.» گفتم: «دوستان بنده را مشخص کنید که اینها چه کسانی هستند. اگر اشخاص معینی هستند بفرمایید که به آنها بگویم.» ایشان از دو نفر اسم بردند که من گفتم این افراد از دوستان من نیستند و اصلاً اینها را نمیشناسم. شما از اینها نام میبرید و من اینها را نمیشناسم. کل جلسه بنده با آقای مهدی هاشمی این بود.

 

 

فرمایشات شما در بعضی از روزنامهها که ما از آنها به عنوان روزنامههای زنجیرهای یاد میکنیم یا تحریف میشود یا مورد سوءاستفاده قرار میگیرد. پاسخ شما راجع به این قضایا چیست؟

 

صحبت بنده اگر جایی تحریف میشود و من اگر مطالبی میگویم در سایت منعکس است. اگر کسی بخواهد صحبت بنده را تحریف کند، این سایت مدرک است که افراد به آن مراجعه میکنند که حرف من چه بوده است. لذا تحریف معنا ندارد. آقایان گزینشی حرفهای بنده را مینویسند؛ یعنی اول و آخر آن را حذف میکنند، در صورتیکه جمله درباره چیز دیگری گفته شده است. برای نمونه، بنده گفتم «امامجمعه امامزاده زنده هر شهر است.» اصل قصه چه بوده است؟ اصل قصه این بوده که بنده در جلسهای برای رؤسای ستادهای نماز جمعه استان صحبت میکردم. چون بعضی از این آقایان نسبت به بعضی امور مسأله داشتند گفتم آقایان این مثل معروفی است که میگویند حرمت امامزاده به متولی آن است. براساس این مثل فرض کنیم امامجمعه امامزاده زنده شهر است. شما متولی آن هستید و شما باید حرمت امامجمعه را حفظ کنید. بعد آنجا گفتم: «امامجمعه با اینکه اسمش امام است اما امام نیست، امام از نظر اجتماعی یکنفر است که آن هم مقام معظم رهبری است، اگر میگوییم امامجمعه به خاطر اینکه نماز جمعه میخواند، نه اینکه امام آن شهر است و امام آن شهر نیست. حالا فرض کنید آن امامجمعه، امامزاده زنده شهر است، شما متولی آن هستید.» بنده همینکه این جمله را وسط جلسه گفتم این آقایان همین را تیتر گرفتند و گفتند فلانکس این حرف را زده است. این گزینشی است. نه اینکه بگوییم دروغ میگویند، من این جمله را گفتم اما با چه روایتی گفتم؟ اینها معمولاً این عبارات را گزینشی میگیرند و همان را تیتر میکنند. روزی که یکی از خبرگزاریها  این موضوع را تیتر کرد و دیگران هم از آن برداشتند و منتشر کردند، روزنامههای قدس و خراسان یعنی دو روزنامه مشهد این خبر را با یک تیتر دیگر منتشر کردند و اصلاً این جمله را در آن نیاورده بودند. چون جمله مهمی نبود. اینها در سخنرانی بنده گشتند و دیدند میشود روی بار سیاسی آن کار کرد، پس و پیش آن را زدند و این از آب درآمد.

 

به هرحال ما یک سرباز هستیم، سرباز وقتی در میدان جنگ میرزمد، نباید گله کند که چرا خمپاره زدند، چرا ترکش خمپاره خوردم و چرا تیر خوردم، میدان جنگ است. آنچه که مسلم است هشت سال دفاع مقدس و رزمندگی و ایثارگری عزیزان ما، دشمنان ما را از مقابله فیزیکی مأیوس کردند. اینها غیر از مقابله فیزیکی به هر مقابلهای رو میآورند. جریانهای قدرتیاب داخل کشور هم که اصول انقلاب و نظام را قبول ندارند، برای قدرتیابی به هر نرخی ولو با نرخ پایین مزدور میشوند. حالا کسی که در حال جنگ با دشمن است اینها وسیله میشوند که ترکش بزنند. ما که نباید صدایمان دربیاید که ترکش خوردیم، سرباز هستیم، سرباز در میدان جنگ باید تیر و ترکش بخورد و زخمی شود. در یک خاکریز سیاسی به عنوان اینکه دشمن از این جبهه وارد شده و ما در حال جنگ و مبارزه هستیم. از هیچ ترکشی هم نباید ترسید. اینکه قد علم کنیم که چرا این کار را کردی و چرا اینطور گفتی نمیشود. بنده اگر وقت و نیروی خود را صرف دفاع شخصی از خودم کنم از اصل هدف باز میمانم. بعد از ۷۰ سال عمر عاقلتر از این هستم که نیروی خود را صرف و خرج دفاع شخصی کنم و از اصل هدف بازبمانم.

 

 

جناب علمالهدی؛ ماجرای انتخاب شما به عنوان سخنران مراسم ۹ دی چه بود؟ همچنین اگر خاطرهای دارید بفرمایید.

شورای هماهنگی از ما دعوت کرد که برای سخنرانی این مراسم به تهران بیایم که بنده هم آمدم. این فقط اقدام شورای هماهنگی بود.

 

شخص دیگری در انتخاب شما دخیل نبود؟

خیر، اقدام شورای هماهنگی بود که از بنده برای سخنرانی دعوت کرد. با هیچکس هم مرتبط نبودیم و کسی هم در این قضیه با بنده ارتباطی برقرار نکرد و توصیهای هم نشد.

 

چون بعضاً تعبیراتی که شما در باره فتنهگران استفاده کردید خیلیها کاربرد این تعبیرات را تند میدانستند و سؤالشان این بود که آیا شما قبلاً در باره این تعبیرات کار کرده بودید یا فیالبداهه صحبت کردید به کار بردید؟

 

اولاً آن تعبیرات برای فتنهگران نبود، چون کسی دقیقاً سخنرانی بنده را گوش نداده است که من چه گفتم. نه فتنهگران خوب گوش دادند، نه سمپاتهای آنها خوب گوش دادند و نه خودیها گوش دادند که چه گفتم. میگویند شما به فتنهگران «بزغاله و گوساله» گفتید. بنده اصلاً این تعبیرات را به فتنهگران نگفتم. سخنرانی بنده در آرشیو صدا و سیما موجود است. بنده به فتنهگران گفتم: «شما کاری کردید که یک مشت بزغاله و گوساله پرچم امام حسین(ع) را آتش زدند و عزاخانه امام حسین (ع) را به آتش کشیدند.» بزغاله و گوساله را به کسانی گفتم که آن کارها را کردند. حتی وقتی مردم علیه اشخاص شعار میدادند، من از مردم خواهش کردم شما با اشخاص برخورد نکنید، شما با اصل مطلب طرف هستید، نه با اشخاص. منتهی اینها نفهمیدند. آقای موسوی هم در بیانیهای که داد گفت که به یک مشت خداجوی عزادار، بزغاله و گوساله گفتید. او هم نگفت که به فتنهگران گفتید. چون آقای موسوی به آنهایی که ایستگاه صلواتی و پرچم امام حسین را آتش زدند گفت خداجوی عزادار که چرا برای اینها از این تعبیرات استفاده کردید. بنده گفتم اولاً تعبیر بنده از اینها احساسی نبود و قطعی بود؛ اما اگر تعبیر گوساله کردم به خاطر اینکه اینها گوساله سامری بودند، یعنی همان نقشی که گوساله سامری در مقابله با حضرت موسی و هارون داشت، اینها همان نقش را در مقابل انقلاب و رهبری داشتند و تعبیر بزغاله هم تعبیر امیرالمؤمنین(ع) برای مردم کوفه است که که در نهجالبلاغه آمده است. حضرت امیرالمؤمنین(ع) به مردم کوفه که در برابر هجوم دشمن مقابله نمیکنند و سست شدهاند میفرماید: «وَأَنْتُمْ تَنْفِرُونَ عَنْهُ نُفُورَ الْمِعْزَی مِنْ وَعْوَعَةِ الاسَدِ! هَیهَاتَ أَنْ أَطْلَعَ بِکمْ سَرَارَ الْعَدْلِ، أَوْ أُقِیمَ اعْوِجَاجَ الْحَقِّ» (نهجالبلاغه، خطبه ۱۳۱)

 

بنده به کسانی که عزاخانه امام حسین(ع) را آتش زدند بزغاله و گوساله گفتم و به فتنهگران نگفتم. منتهی هم خود مردم خیال کردند به فتنهگران میگویم، هم فتنهگران به ریش گرفتند و هم این آقایان را ابزار کردند که ما توهین و برخورد تند کردیم. بنده در تمام سخنرانی خود یک جمله به فتنهگران اهانت نکردم. فایل سخنرانی بنده موجود است.

 

این در راستای همان انتخاب گزینشی صحبتهای شما است.

 

بله. بنده به فتنهگران گفتم شما کاری کردید که یک مشت بزغاله و گوساله پرچم امام حسین(ع) را آتش زدند و عزاخانه امام حسین(ع) را به آتش کشیدند. آقای موسوی هم در بیانیهای که داد گفت که به یک مشت خداجوی عزادار بزغاله و گوساله گفتید، او هم نگفت که به فتنهگران گفتید. بنده در نامهای که نوشتم و روزنامه کیهان آن را منتشر کرد جواب آقای موسوی را دادم که تعبیر بنده از این افراد مخرب، تعبیر احساسی نبوده و تعبیری مستند به قرآن و نهجالبلاغه بوده است.

کلمات کلیدی

ارسال نظر

تریبون