به گزارش «قاصدنیوز»، چندی پیش دهها نفر از هنرمندان مشهد در نشستی با وحید جلیلی معاون فرهنگی و اجتماعی شهرداری مشهد دغدغهها و پیشنهادهای خود را درباره جشنواره استقبال از بهار و موضوع ساخت اِلِمان های نوروزی در میان گذاشتند. اما در این بین اکثرا قرائتی ناقص و خنثی از این نشست و موضوع حاشیه ساز المانهای نوروزی ارائه شد که متن آن قابل توجه میباشد.
در ادامه متن تنظیم شده این نشست می آید:
بسم الله الرّحمن الرّحیم
«والعصر ان الانسان لفی خسر الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر». متشکرم از همه عزیزان و دوستان که دعوت ما را اجابت کردند و در این جلسه شیرین و دلگرم کننده با همه نکات و نقدها و پیشنهاد هایی که مطرح شد شرکت کردند.
استقبال از بهار ؛ از راهبردها تا سازوکارها
شاید بتوانیم مجموعه بحث های دوستان را در دو سطح دسته بندی کنیم. یک سطح سیاست ها و راهبردها است، یک سطح برنامه ها و سازوکارها است.
در حوزه سازوکارها و برنامه ها، از داوری گرفته تا بحث های مالی، تا آنالیز، جانمایی، نصب و سرفصل های جزئی دیگری که هست، قاعدتاً یک تجربه ای از گذشته وجود دارد، یک تجربه ای در شهرهای دیگر یا در حرکت های مشابه وجود دارد، آنها را می شود به کار گرفت، یک تجربه های تازه ای هم می شود کرد، مبتنی بر الگوها و عبرت های قبل. آنچه هم که سال گذشته اتفاق افتاد، بالاخره محصول جمع بندی یک جمعی بود که آن ها هم بیگانه با این فضا نبودند، به ذهن آنها رسید که برای فرآیند داوری یک چنین شکلی را طراحی کنند، در ابتدا هم یک چیز بدیع و ابتکاری و جالبی بود. شاید یک تکمله هایی لازم داشت که این تجربه جدیدی که شروع شده بود کامل تر بشود و مثمر تر بشود.
نگاهی به مشکلات مالی سال گذشته
عذرخواهی هم می کنیم از دوستانی که در مسائل مالی به مشکل خوردند، واقعیت این است که یک مقدارش به بروکراسی بر می گشت، یک مقدارش هم به بحران مالی که شهرداری با آن روبرو شد. نمی خواهم همه آن را ارجاع کنم به بحران مالی، بله؛ واقعاً ما هم در سازوکار های خودمان باید یک مقدار دقت کنیم، امسال داریم یک تدابیری می اندیشیم که انشاالله یک مقدار روان تر و با آسانی بیشتری دوستان قراردادهایشان به سرانجام برسد و در وقت مقرر طبق یک زمانبندی معقولی مبالغ را دریافت کنند و کار به نتیجه برسد. ولی واقعیت این است که امسال -یک نمونه اش را بخواهم خدمت شما عرض کنم- بودجه عملیاتی خود معاونت فرهنگی بیش از 30درصد کاهش پیدا کرد. بالاخره ما هم از این رکودی که وجود داشته بیرون نیستیم، و در درآمدهای شهرداری تأثیر می گذارد و این یک بخشی از مشکل بود، و سال آینده هم داریم برنامه ریزی می کنیم که علیرغم همه محدودیت ها بتوانیم با یکسری تمهیداتی مشکلات را به حداقل برسانیم.
من اینجا بحث داوری را هم مطرح کنم، داوران امسال انتخاب شده اند و طبق زمانبندی که هر روزی جشنواره بهار فیروزه ای یک خبری داشته باشد؛ به مرور اعلام می شود، با آقایان داورها صحبت شده و فردا اسامی آنها اعلام خواهد شد.
آنچه تحویل گرفتیم
اگر اجازه بدهید من یک مقدار راجع به سیاست ها صحبت بکنم. بخشی از سوء تفاهم هایی که بوجود می آید، شاید از این جهت است که سیاست ها یک مقدار به تفصیل توضیح داده نمی شود، یک مقدار آن هم البته دیگر محصول ندانستن نیست، واقعیت این است که موقعی که بنده معاونت را تحویل گرفتم، آن تیمی که کار موفق استقبال از بهار را انجام دادند دیگر در معاونت نبودند، یعنی حدود یک سال بود که به هر دلیلی منفک شده بودند، تیم دیگری کار را به دست گرفته بود که ذهنیت ها و دیدهای خاص خودش را هم داشت، یک دوره هم متفاوت با آن سالهای قبل برگزار کرده بود. که دوستانی هم انتقادات و نکاتی داشتند. یعنی یک دوره فترتی بین آن دوره تا ۹۲ و دوره ما فاصله بود. ما در شرایطی کار را تحویل گرفتیم که واقعاً بعضی ها -برایم جالب بود، مشهد که آمدم یکی از اولین سوالاتی که از من می شد این بود که «شما با استقبال از بهار موافقید؟» بعضی می گفتند که شما با این حرکت سکولاریستی استقبال از بهار موافقید؟ که من با لبخند پاسخ آنها را می دادم که یعنی چه مثلاً؟ آن چیزی که من دیدم در سالهای گذشته، هرچه که بتواند در شهر ابتهاج ایجاد کند فضای نشاط ایجاد کند من طرفدار آن هستم، و البته نظرات تکمیلی هم دارم که در ادامه خواهم گفت.
بعضی راه گفت و گو را می بندند
این جلسه جلسه خوبی بود از جهت صراحت، من لذت بردم واقعاً بدون هیچ تعارفی از صمیمیت و صراحت دوستان و امیدوارم در ادامه هم هر نکته ای داشتند منتقل بکنند، آن عزیزی که فرمودند من دعوت نشده بودم ولی آمده ام اینجا این بحث را مطرح کنم؛ در یک سال گذشته هم می توانستید بنده را پیدا بکنید و نکات خودتان را منتقل کنید کما اینکه خدمت آقای فلاحت بودیم؛ آقای لایقی بودیم؛ دوستان دیگری آمدند نکات خودشان را گفتند شاید مثلاً در بعضی از موارد به جمع بندی مشترکی هم نرسیدیم ولی راه گفت و گو بسته نبوده. اتفاقاً یکی از مشکلات همین است؛ که بعضی راه گفت و گو را می بندند.
شما مقایسه بکنید، همان چیزی که امسال اتفاق افتاد، در استقبال از بهار ۹۴، با آن ذهنیت هایی که نسبت به معاونت جدید القا می شد، که اینها آمده اند؛ با هرگونه کار فانتزی مخالفند، اینها صرفاً یکسری نگاه های دگم فلان... شما پارسال دیدید از شنگول و منگول بود تا مدرسه موشها تا کیک عروسی تا الاکلنگ هندوانه تا... در کنارش کارهای دیگر هم بود. یعنی اگر مرور کنیم در همین یک سال گذشته بعضی از دوستان اصلاً قبل از این که ما شروع کنیم شمشیر را از رو بستند شروع کردند... حتی قبل از این که من از تهران اسباب کشی کنم و بیایم، یکدفعه دیدم دارد در فضای رسانه ای و شبکه های اجتماعی سمپاشی می شود، درحالیکه بنده خیلی آدم ناشناخته ای نیستم، بالاخره یک کارنامه و سابقه ای دارم، بنده در دو حوزه لااقل در فضای هنری کار کرده ام، یکی موسیقی است یکی سینما. هم در تولید و هم در نقد و... یعنی خیلی سخت نبود برای این که ببینیم این آدمی که داریم پیش از این که لب باز کند نقدش می کنیم و به او حمله می کنیم، نگاه های او چیست.
مسئله ای به نام سفارش
اگر اجازه بدهید وارد بحث رویکردها بشوم و همین را خدمت شما عرضه کنم. بگذارید از حادترین شکل آن شروع کنیم: هنر سفارشی. که «آقا اینها هنر سفارشی می خواهند علم کنند.» آیاتی که اول عرایضم خواندم، سوره والعصر بود، سوره والعصر سوره به روز بودن است دیگر، سوره امروزی بودن است. اول آن با قسم به امروز شروع می شود؛ قسم به امروز، قسم به روزگار ما. چه کسی می تواند ادعای به روز بودن بکند؟ آن چیزی که من از این آیات می فهمم، بعد از ایمان و عمل صالح، تواصی است. «و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر» تواصی یعنی چه؟ توصیه یعنی سفارش. یعنی سفارش متقابل. تواصی یعنی دیالوگ. ما در جامعه مان مشکل دیالوگ داریم. یعنی چه؟ یعنی این که خیلی حرفها را نمی شنویم، گوش خودمان را می بندیم، از شخص بنده گرفته تا دیگران. و خیلی ها که لازم دارند و دوست دارند که دیده بشوند دیده نمی شوند. چقدر سخت است برای هنرمند؛ آقای مدیر! من را ببین، من یک قابلیتی دارم، یک امکان و ظرفیتی دارم. یک هنری و استعدادی دارم، می توانم یک چیزی به این شهر اضافه کنم.
چه کسانی دیده نشدند؟
هنر مشهد از مجسمه سازی تا خوشنویسی
یک مثال کوچک؛ می خواهم با همدیگر صمیمانه حرف بزنیم؛ حرکت استقبال از بهار بسیار حرکت خوبی است، زها زه، احسنت بر کسانی که این حرکت را ابتکار کردند؛ چکار کردند؟ آمدند با یک نگاه خلاقانه، یک بخشی از هنر مشهد را که دیده نمی شد، برایش یک فرصت دیده شدن فراهم کردند و جواب داد. چه پیشکسوت، چه جوان آمدند، و البته یک مسیری را طی کرد، اینگونه نبوده که همان سال اول به شکوفایی برسد، یک مسیری را طی می کند رشد می کند به یک فرازی می رسد. برادری یا خواهری قرارداد بسته، مثلاً شصت میلیون تومان هفتاد میلیون تومان، یک اِلِمان کار کند. کار او هم یک کار بسیار خوب، اصلاً کم هم به او داده ایم. و در همین مشهد، یک ماه مانده به بهار، فلان خوشنویس استاد پیشکسوت، دو هفته مانده به بهار کاسه چه کنم چه کنم دست اوست که من با بهار امسال چه کنم. برای مثلاً دو میلیون، پنج میلیون مانده است. من یکسری جلسات گذاشتم با یکسری اساتید مسلم -چه هنرهای سنتی چه هنرهای مدرن- خدمت اساتید معرق کاری بودیم، خدمت اساتید سنگتراشی بودیم، اساتید قلم زنی بودیم -جدا جدا- سفالگری بودیم، انیماتورهای مشهد را جمع کردیم با آنها صحبت کردیم، برای این که فکر نکنید اتفاق خاصی افتاده، من از فردا می گویم متن اینها را منتشر کنند، که ببینید چه بحث هایی مطرح شده.
گلایه های هنرمندان دیگر را هم بشنویم
یک بخشی از آن همین گلایه هایی است که شما مطرح می فرمایید. که آقا؛ شهرداری تنها کاری که می تواند برای هنر مشهد بکند این نیست که یک پروژه تعریف کند در یک مقطع زمانی خاص، یک بودجه ای را بیاورد و فقط یک گروه هنرمندان از آن منتفع بشوند... الان همین زوار که شما اشاره کردید، اصلاً جنبه معنوی آن به کنار، یک بازار بزرگ است برای هنر مشهد؛ من مدیر شهرداری چکار کردم که بیست میلیون زائر -یعنی بیست میلیون مشتری به یک معنا- دسترسی پیدا کند هنرمند مشهدی به این بازار. حالا چه کسی که کار فاخر درجه یک می کند چه کسی که در سطوح بعدی است. یعنی می خواهم بگویم که از شهرداری اتفاقاً مطالبه کنید مطالبات جدّی تر هم بکنید، شخصی و گروهی، ولی عرضم این است که دامنه مطالبات را کمی گسترش بدهید که آقای شهرداری؛ تو مثلاً برای اقتصاد هنر مشهد این کارها را می توانستی بکنی ولی نکردی. یا این پیشنهادات را داریم و... نمی خواهم الان خیلی ورود تفصیلی بکنم؛ خیلی حرف در این حوزه ها هست که در جلساتی که با هنرمندان معرق کار و قلمزن و نگارگر و انیماتور و سفالگر و... داشتیم بخشی از آنها را با هم گفت و گو کردیم.
پیام شادی و سفارش هنری
برگردم به بحث هنر سفارشی؛ من ابتداء سفارش دهنده نیستم، من سفارش گیرنده هستم. سفارش گیرنده یعنی چه؟ یعنی بنده بعنوان یک مدیر، موظف هستم از جامعه خودم سفارش بگیرم. بنده موظفم از مادر شهیدان مصطفی و مجتبی بختی سفارش بگیرم. از شادی صحبت کردید؛ اولین صحبتی که من در معارفه ام هم داشتم این بود، که مشهد باید بشود شهر شادکامی مؤمنانه. بعضی ها که مثلاً می گویند «آقا شما هی دارید از شهادت حرف می زنید، دفاع مقدس و فلان و فلان...» گفتم اصلاً مفهوم شهادت؛ شما در قرآن نگاه کنید، مفهوم شهادت با شادی کنار هم اند، «و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون» آیه ای که همه شنیده ایم؛ بلافاصله بعد از آن چه می گوید؟ «یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم من خلفهم ان لا خوف علیهم و لا هم یحزنون» خدا می گوید شهدا زنده هستند؛ و با جامعه خودشان ارتباط دارند، چه دارند به جامعه می گویند؟ پیام بشارت دارند، یعنی پیام شادی دارند برای جامعه خودشان، و دو چیز را شهدا می خواهند از جامعه بگیرند، «لا خوف علیهم و لا هم یحزنون» یکی خوف را، یکی حزن را، نگرانی را، و افسردگی را. شهید مصطفی بختی، مجتبی بختی؛ دوتا برادر که در یک روز در سوریه شهید شدند در نبرد با داعش، دوتا برادر مشهدی هستند، هجده میلیون از زندگی شان را می فروشند، که بروند شناسنامه افغانی برایشان جعل کنند، با هویت افغانی بروند در سوریه بجنگند، در یک روز دوتا برادر شهید بشوند. الان مزارشان در بهشت رضای مشهد است. آیا فداکاری اینها نسبتی با امنیت و آسایش و شادی مشهدی ها ندارد؟ من اجازه دارم اینها را ببینم؟ اجازه دارم به سفارش های اینها گوش کنم و اینها را منتقل کنم و درمیان بگذارم؟ می توانم به آنها اجازه دیالوگ با شهرشان را بدهم؟ هنرمند ما باید با تاریخ خودش دیالوگ کند، با جامعه خودش دیالوگ کند، با روز خودش دیالوگ کند، با قهرمان های خودش دیالوگ کند.
تقابل توهمی هنر و آرمان
چه کسی با فانتزی مخالف است؟ این کارنامه ماست، نه این که ادعای ما باشد. پارسال شما دیدید، کلی کارهای فانتزی هم اکران شد. ولی همین مردم، من می خواهم بگویم که شما اگر با داعش هم بازی کنید، با داعش هم می شود فانتزی درآورد. خیلی هم برای مردم جذاب باشد کلی هم به آن بخندند. همان کشورهایی که دوست ما می فرمایند مردم از آن نفرت دارند؛ خیلی خوب، بسم الله. پس می شود کار هنری کرد، ولی یک عده می آیند کأنّه حصار می کشند، «هرکه سراغ این سوژه ها برود هنرمند نیست»! یادم است آقای -این را من خیلی جاها گفته ام- حاتمی کیا، آژانس شیشه ای ساخته بود، روزنامه همشهری با او مصاحبه کرده بود اولین سؤال او این بود: «آقای حاتمی کیا چرا از هنر دور شدید و از عدالت صحبت می کنید» خدا شاهد است، اولین سؤالش این بود. یادم است جواد طوسی آن زمان در مجله دنیای تصویرِ یک یادداشت تندی علیه این مصاحبه همشهری نوشته بود که این چه مملکتی است که هنرمند -تازه کاری مثل آژانس شیشه ای که در اوج سینمای ماست از لحاظ حرفه ای و هنری- یک عده کأنّه ایستاده اند تا بخواهی حرف از آرمان ها بزنی به بی هنری متهمت می کنند...
مشهد و هنر طبیعی
پارسال یک جلسه ای بودیم خدمت یکسری از دوستان هنرمند، عمدتاً نقاش ها، اوایلی هم بود که بنده آمده بودم، در ذهنشان این سؤال شکل گرفته بود که «این چه هنری می خواهد هنر انقلابی می خواهد؟ هنر دینی می خواهد؟» آنجا بنده عرض کردم حالا هنر دینی و انقلابی به جای خودش، من هنر طبیعی می خواهم. هنر طبیعی یعنی چه؟ هنر طبیعی یعنی این که در هر شهر دیگر دنیا در یک شب صدها نفر را قتل عام کرده بودند، در هر شهر بزرگ و فرهیخته دنیا این اتفاق افتاده بود، هشتاد سال بعد از آن ماجرا، یک موزه آثار هنری راجع به آن ماجرا وجود داشت. شما بگردید در کل مشهد بعد از هشتاد سال یک کارت پستال راجع به قیام گوهرشاد پیدا نمی کنید! من باید آنها را هم ببینم، باید آنها را که زنده به گور شدند در همین مشهد در پنجراه پایین خیابان، مرده و زنده دفن شدند بخاطر این که یک مطالبه فرهنگی داشتند با گلوله پاسخشان را دادند، من باید آنها را هم ببینم، باید صدای آنها را هم بشنوم و از آنها باید سفارش بگیرم.
هنر در خراسان بزرگ ذیل فرهنگ و هویت است
پس در بحث سیاست ها حرف ما چیست؟ حرف ما این است که ما مزیت نسبی خودمان را به آن اعتنای جدّی بکنیم، ما مشهد هستیم، ما مشهد امام رضا هستیم. یک سنتی داریم یک تاریخی داریم یک فرهنگی داریم، در خراسان بزرگ در طول تاریخ شما نگاه بکنید، هنر ذیل فرهنگ و آیین و هویت بوده، از فردوسی بزرگ بگیرید تا همین امروز. تا شفیعی کدکنی. و ما خیلی خوب می توانیم این فرهنگ را و این هویت را با هنر خودمان گسترش بدهیم. این به این معنا نیست که در کلیشه ها گیر کنیم، خدا رحمت کند قیصر امین پور را، اول پایان نامه دکتری خود نوشته: «به نام خدایی که نوآوری سنت اوست» چون بعضی وقتها یک طوری از سنت حرف می زنیم که انگار با نوآوری و خلاقیت و اینها در تضاد است.
به دنبال سفارش گرفتنیم از تاریخ و هویت و آیین مان
پس سفارش به این معنا بله؛ ما به این معنا دنبال سفارش گرفتنیم. هشت هزار نفر از فرزندان این شهر، هشت هزار نفر، از بهترین جوانان این شهر جان خودشان را فدای این ملت کردند، شهید شدند. این هشت هزار نفر را ما ببینیم در فراخوان خودمان یا نبینیم؟ آیا این به آن معناست که هر فضای دیگری را انکار کنیم؟ نه؛ شما چه در فراخوان امسال چه در فراخوان پارسال ببینید، دایره موضوعات متنوع و گسترده است.
خوب است همینجا اشاره کنم به بعضی از سوالاتی که دوستان داشتند.
دوستان فرمودند که هنر المان سازی صادر شده از مشهد، یک جهت آن که خوب است بنظرم، هم برای اقتصاد هنر مشهد خوب است، هم این که بالاخره یک الگوسازی شده بقیه جاها دیده اند، یک گمانه هم مطرح می کنم، نمی خواهم خیلی روی آن تکیه کنم، یک گمانه دیگر هم می تواند مطرح باشد، یک جریانی وقتی به اوج می رسد، یک سال دو سال سه سال، بعد از پنج شش سال به یک فرازی می رسد، هر آنچه که دارد را ارائه می کند. شاید الان کار محیط های جدید، برایش آسان تر است .چرا؟ چون مشهدی ها اینهمه کارهای خوب را در طی سالیان دیده اند، هرسال منتظر یک درجه بالاتر هستند. شاید لازم است برویم در یک شهری ارائه اش بکنیم که مردم دیگر آن پیشینه ذهنی را ندارند، آن ارتقای بصری را پیدا نکرده اند. حالا بد هم نیست، خوب است عیبی ندارد.
اتفاقاً الان آن مقطعی است که در صحبتهای یکی از دوستان بود. به قول حضرات کانسپچوال کار بشود یا هنر مفهومی، ولی با ربط به مزیت نسبی مشهد. یعنی کار به جایی می رسد که دیگر یک شیء را خیلی بزرگ کنیم بگذاریم سر چهارراه لااقل لذتی را که در مواجهه اولیه در سالهای قبل مخاطب از آن می برده دیگر اتفاق نمی افتد.
فکر کردن به اتفاقات تازه
حالا فکر کنیم به اتفاقات تازه، به مسائل تازه. امسال ما تلاش کردیم اولاً فراخوان و این دست استمدادی که فرمودند به سمت هنرمندان دراز کنید ما دراز کردیم، و این گروه هایی که از دوستان هنرمند ما با آنها جلسه گذاشتیم بجز تک و توک شاید دو نفر سه نفرشان از ده ها نفری که ما با آنها جلسه گذاشتیم من پیش از آن نمی شناختم. یعنی هیچ گزینشی نبوده، گفتیم اساتید درجه یک این هنر را دعوت کنید خدمتشان باشیم، استقبال هم کردند. یعنی همانطوری که شما دوستان و عزیزان نکات خودتان را فرمودید، آنها هم باز گلایه هایی از آن سمت داشتند، می گفتند ما سالها بودیم در مشهد کسی ما را ندیده، میلیاردها تومان برای یک هنر خرج شده ولی برای هنر ما شهرداری نیامده هیچ سرمایه گذاری بکند. پس سهم آن قلم زنی که عمر خود را می گذارد یک کار هنری خلاقه و واقعاً بعضی از کارهایی که من دیدم اسمش هنرهای سنتی است، واقعاً خیلی نوآوری های تازه ای دارد شکل می گیرد در همین هنرهای سنتی مشهد.
آیا همین مطالبه ایجاد نخواهد شد؟
آیا به این معناست که پس می خواهیم هنرهای دیگر را کنار بگذاریم؟ نه. من می گویم انیمیشن مشهد باید دیده بشود، اتفاقاً تجربه استقبال از بهار از این جهتش بسیار ذیقیمت است. یک مدیر هوشمندی پیدا می شود یک فضایی فراهم می کند یک هنر که استعدادش در مشهد وجود دارد دیده می شود و بدنبالش می شود برایش سرمایه گذاری کرد. به مطالبه عمومی تبدیل می شود. خب همین کار را اگر ما برای هنرهای دیگر بکنیم اگر برای مثلاً انیمیشن بکنیم آیا همین مطالبه ایجاد نخواهد شد؟ باید سازوکار آن را پیدا بکنیم. که الحمدلله اتفاق خوبی هم دارد می افتد. یا مثلاً حتی کارتونیست ها و کاریکاتوریست ها. من خواهشم از دوستان این است، «از این طرف که منم، راه کاروان باز است». بیش از آن که گوش به «آقای می گویند» بدهید، -نمی خواهم بگویم که انتقادات وارد نیست، واقعیتش این است که بعضی از انتقادات هم وارد است- خود ما هم نقد داریم به سیستم خودمان، یک مقداری بر می گردد به عملکردهای خودمان یک مقداری به بروکراسی های مختلفی که در شهرداری یا سازمانهای اداری مشابه وجود دارد، کما اینکه شما خیلی جاهای دیگر هم مشابه آن را دیده باشید وجود دارد. من این جلسه را گذاشتم برای این که... پارسال من سکوت می کردم، می گفتند فلان جا فلان شبهه را مطرح کردند... می گفتم بالاخره ما تلاش خودمان را بکنیم انشاالله کارمان را درست انجام بدهیم و اعتنا نکنیم. امسال این جلسه را گذاشتیم خدمت عزیزان باشیم، که خیلی صریح و صمیمی، آن نگاه و رویکردمان را توضیح بدهیم خدمت عزیزان و ریگ ته جوی شما هستید، ما که آب روانیم، امسال هستیم سال دیگر نیستیم و واقعیت این است که من که نیامدم که به این صندلی ها بچسبم و... ولی فکر می کنم با گفتگو، با هم دلی، با یک مقدار حسن ظن، با یک مقدار اعتنا نکردن به بعضی از حواشی، -آن چیزی که نابود می کند هنر را بنظرم حاشیه است. در متن با هم حرف بزنیم، با هم دیالوگ کنیم، بله؛ بالاخره وقتی یک مدیری می آید یک سلیقه ای هم دارد، من تلاش کردم -آقای فلاحت یادش است- آمد گفت که «این کار من را گفته اند که تو رد کرده ای- یواشکی در گوش او گفتم که تنها مدافع کار تو در آن جلسه من بودم که بعضی از دوستان از من ناراحت شدند که چرا لو دادی. ولی نظر جمع را قبول کردم. امسال امیدوار هستیم با تمهیداتی که دوستان اندیشیده اند، آقای مرادی، که اخیراً به جمع ما اضافه شده اند، یکی دو ماهی است ما در خدمت ایشان هستیم، مدیر کل حوزه هنری خراسان شمالی بودند، سابقه بسیار خوبی در برگزاری جشنواره های گوناگون هنری، و تولید محصولات هنری داشته اند، از من یکی لااقل تواناتر و کارآمد تر هستند در این بحث ها، که قبول کردند مسئولیت ستاد استقبال از بهار را، همینجا من باید تشکر هم بکنم از آقای معدولیت که پارسال علیرغم همه مشکلاتی که وجود داشت و آن حاشیه سازی هایی که می شد، کار را به عهده گرفتند و پیش بردند؛
دیالوگ با تاریخ ، هویت و مزیت های نسبی مشهد
الان هم از همه عزیزان خواهش می کنم و دعوت می کنم که چه در چهارچوب این فراخوان که یک فصل آن هم موضوع آزاد گذاشته شده، بیایند و ارائه بکنند، پیشنهادات جدیدی هم اگر دارند دوستان استقبال بکنند، در حتی بحث زمانبندی اگر فکر می کنید که امکان کمی توسیع زمان هست انجام بشود انشاالله، ضمن این که من مطمئنم در همین مدت هم خیلی مدت غیرمعقولی نیست، یعنی بالاخره شما در طی سال ذهنتان درگیر است و ایده دارید. امیدوار هستم که همان جنبه پیشروی و پیشتازی که در استقبال از بهار وجود داشته این بار با خلاقیت های تازه، با اضافه شدن رشته های تازه هنری، با همان بحثی که عرض کردم؛ دیالوگ یک مقدار بازتر، با تاریخ این شهر، با هویت این شهر، با مزیت های نسبی این شهر، انشاالله اتفاق بیفتد.
رعایت نصاب و ایجاد توازن
اما در مورد بحث داوری، پارسال هم اینطوری نبود که قصد بی حرمتی باشد، مثالش را زدم، شما در شهر، یک بسته جامعی طراحی می کنید، می گویید مثلاً پنج محور می خواهیم کار کنیم، مثلاً سنت های گذشته مشهد، بحث بهار، بحث شهدا، بحث اتفاقات سال و...، مدیریت یعنی این دیگر، یعنی مهندسی کنید که مجموعه نیازهای فرهنگی شهر جواب گفته بشود. اگر در بخشی از آن عناوین با یک خلأ روبرو شدید، یعنی در حوزه بهار 300 تا کار آمد و در حوزه هویت شهری 40 تا، البته شاید این اشتباه از ما بود که در همان فرآیند فراخوان باید یکسری جلسات -اشاره هم کردند بعضی از دوستان- شاید یک جلسات ورک شاپی باید گذاشته می شد، اگر یک گفت و گویی در می گرفت، شاید در آن حوزه ها هم کارهای بیشتری می آمد و چه بسا همان سیستم داوری هم جواب می داد، یعنی اگر یک تکمله هایی می داشت، -بعضی دوستان بعدها آمدند، گفتند این سرفصلی که شما نوشتی، لااقل یک پاراگراف می نوشتی که ما بیشتر توجیه بشویم؛ ولی واقعاً بعضی از موضوعات چون سالها به آنها پرداخته نشده، هنرمند می گوید من اصلاً ذهنیتی ندارم راجع به این، ولی در نهایت وقتی در یک سرفصلی اثر زیاد ارائه می شود انتخاب کار کیفی آسان تر است و در سرفصل هایی که اثر کمتر آمده انتخاب ها کیفیت کمتری ممکن است داشته باشد یا نیاز به سفارش ایجاد شود.ولی نمی شود توازن بین سرفصل ها را رعایت نکرد.
داوری؛ تک بعدی یا جامع؟
در بحث داوری، نکته ای را اضافه کنم، یک تجربه ای ما در جشنواره عمار داشتیم، این نکته مهم است، که همان بحث دیالوگ است، حالا من در حوزه های شما خیلی واقعاً ورود تخصصی ندارم؛ در سینما مثال آن را بخواهم عرض بکنم، یک دلیلی که سینمای ما مشکل پیدا کرد که الان هیچکس راضی نیست از وضعیت سینما، همه، از منتقد سینمایی تا تهیه کننده و کارگردان و مدیر و...، این بود که سینما محصور شد در خودش. مثلاً جشنواره فجر، فیلم را فیلمساز می سازد، و فقط فیلمساز ها قضاوت می کنند. یعنی فیلمساز به خودش اجازه می دهد که از ری و روم از ریسمان و آسمان حرف بزند، هرچه که می خواهد بگوید راجع به مسائل اجتماعی، فرهنگی فلسفی و... ولی در مقام قضاوت که می خواهد قرار بگیرد، مثلاً فلان استاد دانشگاه تهران، یادم است که آقای دکتر افروغ بود فکر کنم؛ یک چیزی راجع به یک فیلمی گفته بود، دیدم ریختند سرش؛ «تو اصلاً می دانی فرق تیلت آپ با تیلت دان چیست که آمده ای راجع به فیلم حرف می زنی؟» توی فیلمساز چطور به خودت اجازه می دهی که راجع به همه مسائل عالم حرف بزنی و قضاوت کنی ، ولی هیچکس حق ندارد تو را قضاوت کند؟ یعنی گسستی که افتاد بین هنر و اندیشه، این باید رفو بشود. حتی بین شاخه های مختلف هنری. بعضی دوستان؛ خدا رحمت کند رسول ملاقلی پور تعریف می کرد یکبار برای من، می گفت در حوزه هنری چرا ما اینقدر رشد کردیم؟ بخاطر این که پای آن سفره ای که نشسته بودیم، من فیلمساز نشسته بودم، سراج کنارم بود، آنطرفتر قیصر امین پور بود... یعنی هم شاعر بود هم موسیقی دان بود هم مجسمه ساز بود هم... می گفت همه با همدیگر تعامل داشتیم، یک پاتوق های اینطوری شکل گرفته بود اتفاقات تازه می افتاد. هم مثلاً استاد محمدرضا حکیمی هفته ای یک بار می آمد آنجا چهارتا بحث اندیشه ای جدید را مطرح می کرد. الان اگر قرار است در هنر مشهد اتفاقی بیفتد بنظرم از رهگذار این سنخ پاتوق هاست. که هنرهای مختلف با هم تعامل کنند، بعد با حوزه اندیشه تعامل کنند و...
در حوزه ی داوری هنر مخصوصا هنر شهرداری و اجتماعی حتما باید در کنار ابعاد فنی ابعاد محتوایی و اجتماعی را هم لحاظ کرد و در جمع بندی ها در کنار اهل هنر از اهل اندیشه و رسانه و... هم استفاده کرد.
نسبیّت و دلخوری ها
یک مسئله دیگر هم، واقعیتش این است، مخصوصاً در عرصه هنر که یک عرصه کمال جویانه است، اگر همین الان یک بحثی راه بیفتد شش تا نظر مختلف همه همدیگر را نقد خواهند کرد یعنی واقعیتش این است که شما هر سیستمی را بخصوص -حالا قضاوت اصلش که سخت است در هنر که دیگر بدتر- شما هر سیستمی که بگذارید قاعدتاً نمی تواند همه را راضی بکند، یک دلخوری هایی بوجود می آید، باید بالاخره یک مقدار هم تحمل داشته باشیم یک استانداردهایی یک نصابی رعایت بشود، ولی می خواهم بگویم آن نصاب را هم که شما رعایت بکنید، باز یک هنرمندی ممکن است بگوید چرا مثلاً فلانی نباشد بجای این، یعنی یک تلورانسی را باید در نظر داشته باشیم، و نسبی است. خیلی اگر بخواهیم دگم نگاه کنیم، حالا چه از طرف ما چه از طرف هنرمندان نمی شود.
داوری هنر اجتماعی؛ شرط لازم-شرط کافی
ببینید؛ ارزش و استانداردهای هنری یک چیز است. هنر وقتی که بخصوص وارد فضای عمومی و شهری و اینها می شود، یک ماهیت اجتماعی با ملاکهای تازه پیدا می کند، من مثالی که همیشه می زنم، آرگو است. می گویم آن سالی که آرگو جایزه گرفت کنارش کار اسپیلبرگ هم بود، لینکلن اسپیلبرگ جایزه نگرفت، اسکار را دادند به آقای بن افلک آرگو چیست؟ آرگو از لحاظ سینمایی یک کار متوسط است، من اگر بخواهم اغراق کنم می گویم یک کار متوسط تلویزیونی است. ولی می شود اسکار به آن بدهند، یعنی عالی ترین نشان سینمایی جهان را به او می دهند، چرا؟ چون با زمانه خودش ربط دارد در آن دوره، نظام آمریکا به این نیاز دارد که راجع به ایران یک پروپاگاندایی بکند یک فضاسازی بکند، و حتی منتقد هنری هم می آید به آرگو رأی می دهد، چرا؟ چون ملاک آن صرفاً این نیست که اسپیلبرگ اینجا فیلمبرداری اش بهتر بود، دکوپاژش فلان بود بهمان بود، به آرگو جایزه می دهد، چرا؟ چون همنفس با جامعه آن روز خودش بود. من می خواهم بگویم که این اتفاق در هنر ما هم می تواند بیفتد. این البته به این معنا نیست که فقط محتوا مهم است باید یک نصاب هنری وجود داشته باشد، یعنی شرط لازم هست ولی شرط کافی نیست. استانداردهای هنری شرط لازم است ولی کافی نیست .
از همه دوستان متشکرم، امیدوارم با یک نگاه رو به آینده، نواقص ما را هم تذکر بدهید انتقادات خود را هم صمیمانه و صریح بگویید، من هیچ ناراحت نمی شوم، حتی آن دوستانی هم که در رسانه ها حرف می زنند و اینها، فضای جامعه باید فضای گفت و گو باشد دیالوگ باشد نقد باشد، یک مقدار فقط جانب اخلاق را رعایت بکنیم بقیه مسائل حل می شود، امیدوار هستم استقبال از بهار امسال با همکاری و همدلی همه هنرمندان عزیز مشهد یک نقطه عطف باشد.
http://www.ghasednoor.ir/fa/tiny/news-7662
ارسال نظر