تاریخ خبر: کد خبر: 9048

خوبان خراسانی/ به مناسبت 7 مهر سالروز شهادت محمدحسن نظرنژاد (بابانظر)

سرداری که 160 بار مورد اصابت تیر و ترکش قرار گرفت/ بابانظر: تمام‌کارها و اعمال ما برای این بود که فرمان خدا را لبیک گفته باشیم

با شروع جنگ تحمیلی 7سال در جبهه حضور و بیش از 90درصد جانبازی داشت. بیش از 160 بار مورد اصابت تیر و ترکش قرار گرفته بود.

سرداری که 160 بار مورد اصابت تیر و ترکش قرار گرفت/ بابانظر: تمام‌کارها و اعمال ما برای این بود که فرمان خدا را لبیک گفته باشیم

به گزارش «قاصدنیوز»، در روستای «بُته مُرده» در 70 کیلومتری جاده مشهد-سرخس به دنیا آمد. 17ساله بود که برای کار به مشهد رفت و در یک کارگاه بافندگی مشغول شد و تا جایی پیش رفت که توانست مهارت کافی را در این زمینه کسب کند و به‌صورت مستقل کار بافندگی را ادامه دهد.

 

علاقه‌ی زیادی به ورزش، به‌خصوص کشتی داشت. پس از مدتی به باشگاه‌ها راه یافت و تمرینات گسترده‌ای را درزمینه‌ی کشتی «چوخه» آغاز و مقاماتی نیز کسب کرد. او توانست در مسابقات سالانه‌ی استانی نیز شرکت کند و به‌عنوان یکی از سرشناس‌ترین کشتی گیران چوخه مطرح شود.

 

در سال 1357 موفق به شرکت در جشنواره‌ی کشتی طوس شد. شخص «فرح» نیز در این جشنواره حضور داشت؛ ازآنجایی‌که او جزو نیروهای انقلابی به شمار می‌رفت، به‌محض ورود «فرح» به سالن، همراه با افرادی دیگر فریاد «مرگ بر شاه» سر دادند و مردم حاضر در تالار نیز آن‌ها را همراهی کردند و طولی نکشید که تمام برنامه‌ها به هم ریخت. بعدازاین واقعه، فعالیت‌های ورزشی‌اش کم شد، چراکه ترجیح می‌داد بیشتر وقتش را به فعالیت‌های انقلابی بپردازد. هرروز از صبح تا شب در تظاهرات شرکت و اعلامیه‌ها و پیام‌های امام خمینی را پخش می‌کرد و به‌عنوان یکی از نیروهای مسلح انقلاب فعالیت می‌نمود. مرکز تصمیم‌گیری‌های آن‌ها در آن روزها منزل آیت‌الله شیرازی بود. در همین ایام توسط ساواک دستگیر شد و مدت 25 روز در زیر شکنجه و فشار به سر برد. اما حاضر به اعتراف نشد. گاهی اوقات برای تظاهرات به شهرستان‌های اطراف می‌رفت.

 

با پیروزی انقلاب، توسط آیت‌الله شیرازی به کمیته انقلاب معرفی شد و در گروه ضربت که مأموریت دستگیری ساواکی‌ها و نیروهای ضدانقلاب را به عهده داشتند، مشغول به کار شد. پس از مدتی وارد سپاه گردید و فعالیت خود را در این نهاد آغاز کرد. هم‌زمان با این کار تحصیلات خود را تا اخذ مدرک سیکل ادامه داد.

 

در سال 1358 از طرف سپاه مأموریت یافت تا از مرزهای شرقی ایران حفاظت و حراست نماید. بر همین اساس سپاه جدیدی در شهرک جنت‌آباد تشکیل شد و او به‌عنوان فرمانده این سپاه مشغول به خدمت شد. پس از دو ماه همراه با دوست خود شهید بابارستمی برای مبارزه با منافقین به پاوه رفت و در آنجا از خود شجاعت‌های مثال‌زدنی نشان داد. سپس برای عملیات پاک‌سازی به «گنبدکاووس» اعزام شد. در این مأموریت آن‌ها حتی مجبور به پاکسازی خانه به خانه نیز شدند.

 

با شروع جنگ تحمیلی 7سال در جبهه حضور و بیش از 90درصد جانبازی داشت. بیش از 160 بار مورد اصابت تیر و ترکش قرار گرفته بود. با شرکت در بیش از 30 عملیات کوچک و بزرگ بارها و بارها تا سر حد شهادت پیش رفت و با دشمن نبرد تن‌به‌تن نیز داشت. اما می‌گفت: «تمام‌کارها و اعمال ما چه در دوران جنگ و چه حالا برای این بوده است که فرمان خدای بزرگ را لبیک گفته باشیم.»

 

در طول دوران دفاع مقدس و به دلیل حضور مستمرش در جبهه، وضعیت جسمی ناهنجاری برای او پیش آمده بود. ازجمله: پاره شدن پرده‌ی گوش، از دست دادن یکی از چشم‌ها، ترکشی که در نزدیکی قلبش قرار داشت، شکستگی کمر و ترکشی که قسمتی از روده‌اش را از بین برده بود.

 

با اتمام جنگ اما آثار جراحات و ترکش‌هایی که در بدن داشت او را وادار نمود که در سال 1368 برای معالجه به آلمان سفر کند. او باوجود جراحات، در لشکر 5نصر به‌عنوان معاونت عملیات مشغول به خدمت شد.

 

سرانجام زمانی که مأموریت یافت تا برای بازدید از مناطق جنگی در ارتفاعات کردستان راهی آنجا شود، در 7 مهر 1375 براثر تنگی نفس و ایست قلبی در ارتفاعات اشنویه کردستان (که آن نیز ناشی از معلولیت‌های حاصل از جنگ بود) به شهادت رسید.

 

«بابانظر» عنوان کتابی است که توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است. این کتاب حاصل مصاحبه‌های شفاهی با این سردار شهید است که بیش از 50 بار تجدید چاپ‌ شده است.

کلمات کلیدی

ارسال نظر

تریبون