«گروه های خودجوش مردمی فرهنگی» تعبیر فوق العاده دقیق و مفهومِ به غایت معناداری است که از آغاز سالی که «فرهنگ» را در طلیعه نام خود دارد به کلیدواژه های فرهنگیِ علنی و آشکار رهبر فرهنگی و حکیم انقلاب اضافه شده است. از اشاره تصریحی رهبری در سخنرانی آغازین سال در حرم مطهر رضوی به لزوم ورود گروه های خودجوش مردمی فرهنگی به مدیریت فرهنگی «ایجابی خرد» و «انذاری کلان» تا تاکید ایشان بر وظیفه شورای عالی انقلاب فرهنگی در حکم هفته قبل مبنی بر حمایت از گروه های خودجوش مردمی، مومن و انقلابی نشان از جهش های راهبردی در روابط «امام-امت » در ساحت فرهنگ دارد و ایشان علی الظاهر قصد دارند که همچون روش مدیریتی امام خمینی در جنگ سختِ نظامی هشت ساله، ظرفیت های مردمی را در این «نبرد هوشمند» معروف به «جنگ نرم» به میدان بیاورند.
این رویکرد راهبردی رهبر انقلاب اگر به مثابه ارتباط مستقیم بیسیم فرماندهی با سربازان خود، فهم شود باید برای همه قرارگاه ها و ستادهای ریز و درشت فرهنگی که تاکنون در ستادهای خود نقش واسطه گری فرمانده و صف را بر عهده داشتند هشدار و انذاری جدی تلقی شود. هرچند این تاکید مجدد بر فعال سازی گروه های مردمی از جهتی تاکیدی بر ارتباط قلبی و عاطفی پیشین و همیشگی گروه های مردمی فرهنگی با رهبر خود است که فارغ از «مناسبات بروکراتیک» و گرفتاری در «نظام رویه ها و فرآیندهای دست و پاگیر دولتی»، 1.دغدغه مند، 2.هوشمند و 3.روشمند به فهم بصیرانه راهبردها، رویکردها و تدابیر تفصیلی و تدابیر اجمالی رهبری در فرهنگ اعم از «فرهنگ بنیادی، فرهنگ تخصصی و فرهنگ عمومی» مشغولند، و 1.دلسوزانه، 2.مومنانه و 3. آگاهانه در «کف» و «صف» و «متن» جامعه به 1.ترویج، 2.تعلیم و 3.تبلیغ ارزشها و آموزه های متعالی اسلامی و انقلابی و مبارزه با روش های پیچیده و متکثر فرهنگی دشمن می پردازند.
اگر فرهنگ، نظامواره ای است از «عقاید و باورهای اساسی»، «ارزشها، آداب و الگوهای رفتاری» ریشه دار و دیرپا و «نمادها» و «مصنوعات و محصولات» که ادراکات، رفتار و مناسبات جامعه را جهت و شکل می دهد و هویت آن را می سازد، بی شک «جامعه سازی دینی» و «هویت بخشی فرهنگی» که توسط نزدیکترین لایه به فرهنگ عمومی یعنی گروه های خودجوش مردمی تحقق می یابد، اصیل ترین، پویاترین و توانمندترین مکانیزم تحقق منویات و فرمایشات امام و رهبری خواهد بود. سرالاسرار ایجاد خط مستقیم ارتباطی فرماندهی با سربازان خود، آنهم در شرایطی که همه می دانند این «رهبر» به سختیهای مدیریت اجرایی و ریزه کاری های تصمیمات حکومتی واقف است را می توان در یک جمله خلاصه کرد:
«رهبر دینی، مردم خود را باور دارد.»
شورای عالی انقلاب فرهنگی اگر می خواهد امتداد شئون ولایت در این کشور باشد و بسطِ یدِ عملی نگاه ولی را متکفل شود باید باور خود را با باور رهبری تنظیم و همگرا کند. هرچند این همگرایی برای ساختار دبیرخانه شورای فعلی سخت و مشکل به نظر می رسد ولی در صورت حداقلی آن، توقع تمرین حداکثری تحقق این باور مشترک از سوی دبیرخانه شورا و بخصوص دبیر محترم آن می رود.
در ایام عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین می توان مثالی آشکار از این توانمندی و ظرفیت مردمی را به نظاره نشست. جوهره شیعی مردم مومن وقتی به جریان می افتد از ظاهری ترین نمادهای شهری تا باطنی ترین انقلابات روحی و از سخت افزاری ترین امکانات کشور تا نرم افزاری ترین فرصت های نظام به میدان می آید.
حقیقت آن است که علیرغم توفیقات تحسین برانگیز نظام اسلامی در رشد فرهنگ و رشادت علمی، کشتی طوفان زده شورای عالی انقلاب فرهنگی ظاهراً هنوز قطب نما ندارد و متأسفانه به راهنماییِ راهبرانه رهبر فرهنگ فهم، فرهنگ پرور و فرهنگ شناسِ این انقلاب فرهنگی که به مثابه درخشش ستاره قطبی، میتواند بردارهای واگرا را همگرا کند نیز، نگاه و توجه وافی و کافی ندارد.
کماکان جلسات حلّ مسائل فرهنگی کشور از «اول العلم، معرفه الجبار» شروع میشود و هنوز به «تفویض الامر الیه» نرسیده بحثها نیمه تمام می ماند که می ماند. متولیان فرهنگِ مظلوم، باید عنایت نمایند که تا خروج فرهنگ از حصار مهجوریت و مظلومیت را تنها در تبادلِ الفاظ و تئوری سازی، مفهوم سازی محض پیرامون راهبردهای اعلامی رهبری و جلسات انتزاعی پیگیری کنند همین آئین نامه های فاقد ضمانت اجرایی و همین کاسه خالی نصیب و بهره اهالی فرهنگ این کشور است. دبیرخانه شورای عالی باید از اتاق های جلسات خود در تهران خارج شده و به اتاق مدیریت گروه های خودجوش مردمی برود.
فصل مشترک همه توصیه های سالانه رهبر عزیز به شورای عالی انقلاب فرهنگی- و تذکر مجدد امسال- ضمانت اجرای مصوبات شوراست و البته ضمانت اجرا علاوه بر تعهد حقوقی اعضای شورا، متضمن تدابیر دبیرخانه شورا و مدیران اجرایی عضو آن است. رهبر وظیفه اش بیان «راهبردهای کلان و ازرشهای مبنائی» است، بالاترین مقام اجرائی یعنی رئیس جمهور تکلیفش یافتن «راهبردهای فرابخشی» منبعث از راهبردهای کلان رهبری است، دبیرخانه شورا و وزرا باید راهبردها و توصیه ها را «بخشی» کنند و با استنباط و اجتهاد مدیریتی خود، «راهکارهای عملیاتیِ بخشی» را در سازمانها و معاونت های مرتبط جاری و ساری سازند.
نهادهای متولّی در لایه بعدی باید بروند سراغ «راهکارهای خُرد» و «پروژه های موظف» و همزمان با پذیرفتن نقش سیاستگذاری، هدایت و نظارت؛ «تصدی گری و اجرا» را میان مردم و گروه های خودجوش فرهنگی مردمی توزیع کنند: در این حالت است که دستور رهبر انقلاب محقق می شود و مجموعه های مردمی با حرفهای ویترینی، دکوری و فانتزی مسئولانِ اجرائی مواجه نیستند که جلوی دوربین تلویزیون شعار سپردن فرهنگ به مردم را میدهند ولی این شعار در دستگاههای اجرائی به واسپاری اشتباه مأموریت های حاکمیتی و به خصوص توزیع بودجه میان رفقایِ سیاسی و تشکیلاتی تعبیر میشود. شانه های مردم در پروسه سلیم و سالم فوق الذکر با همکاری انضمامی و عینی دولت حقیقتاً، زیر بار فرهنگ کشور میرود و اگر صداوسیما هم بشود یار دوازدهمِ جبهه فرهنگی انقلاب، این بار به منزل میرسد.
نگارنده پیش از این بارها گفته و نوشته است که شورای عالی انقلاب فرهنگی و همه قرارگاههای مدیریت فرهنگی کشور باید به مثابه کندوی عسل عمل کنند تا درد فرهنگ کشور شفا گیرد. «و اوحی ربک الی النحل ان اتخذی من الجبال بیوتاً و من الشجر و مما یعرشون ثم کلی من کل الثمرات و اسلکی سبل ربک ذللا یخرج من بطونها شراب مختلف الوانه فیه شفاء للناس إنّ فی ذلک لآیه لقوم یتفکرون» (نحل 68 و 69)؛ «و پروردگارت به زنبور عسل وحی کرد که در کوه ها و درختان بلند و نقاط مرتفع خانه گزین، پس آنگاه از همه میوه ها بخور و خاشعانه در راه های پروردگارت سلوک کن، از بطن ایشان شرابی به رنگهای گوناگون خارج خواهد شد که در آن برای مردمان شفاست» پیشنهاد میکنم مَثَل زنبور و نهج زیستن و روش تولید او که در این آیه کریمه با فصاحت و بلاغت تمام ارائه شده است راهنمای مدیریت کلان فرهنگی کشور ما باشد. مدیریت دردمند و آگاه، چارهای ندارد مگر اینکه بر بلندا مسکن گزیند، یعنی جائی که بر دیگران اشراف فکری و نظری داشته باشد (البته این هدف در شورای عالی انقلاب فرهنگی با گزینش و انتصاب دقیق رهبر عزیز و رجل شناس محقق شده است)، سپس مدیریت فرهنگی همچون زنبور باید از همه میوه های مختلف عالم خلقت بهره ای بردارد و حقیقتاً از همه سرمایه های جبهه فرهنگی انقلاب وام بگیرد تا از درونش عسل مصفا بجوشد. این عسل مصفا نه فقط شیرین است، که شفایی خواهد شد بر همه آلام فرهنگی. شفا و شیرینی عسل هم به سلوک خاشعانه الهی، هم به اشرافِ بر صحرای گلها و هم به مزه کردن میوه های متنوع و گل های متکثر و متلوّن است. شفابخشی تصمیمات فرهنگی نیز مشروط به این شروط است و الّا تصمیمات ما میشود «اوهن البیوت لبیت العنکبوت» که از بزاق خود میخواست خانه بسازد! همه متفکران جبهه فکری انقلاب و همه فعالان گروه های خود جوش مردمی به مثابه گل های این صحرای پرطراوت انقلاب هستند.
تحول در شورا برای تحول در علوم انسانی
گلایه رهبری مبنی بر آن که «تحول در علوم انسانی هنوز به نتیجه مطلوب نرسیده است» از اهم محورهای حکم دوره جدید اعضاء شورا بود. پیش فرض اولیه تحول در علوم انسانی، جدی گرفتن نظریه پردازی و تولید نظر است، نظریه پردازی نیز با «طرح سوالات واقعی» در حوزه نظر و «طرح مشکلات واقعی» در حوزه عمل در ریل صحیح قرار می گیرد. بسیاری از سوالات و یا مشکلاتی که در حوزه های فکری و آکادمیک کشورها طرح می شود 1)غیر واقعی، 2)غیربومی، 3)جعلی، 4)تحمیلی و القایی و 5)غیر ضروری هستند و به مسایل گذشته، حال و آینده ما ربطی ندارد. حتی در سطح خواص و نخبگان سوالات غلط زیادی داریم که ابزار عوام فریبی و ژست روشنفکری است. در حوزه های علمی مختلف به طرح «صورت مساله مشخص» نیاز داریم؛ نه سوال و جواب کلی و نه «سوال غلط و جواب دو پهلو» و نه پاسخ کهنه به سوالات جدید. فضای علمی گاهی باید همزمان در برابر آنارشیسم فکری و هرزگویی و هرج و مرج نظری از طرفی و نیز دیکتاتوری و هژمونی غرب زده ها و دعوت به سکوت از طرف دیگر بایستد و کسی حق ندارد به اسم نواندیشی، مرز حقیقت و فضیلت با رذیلت و جهالت را بشکند.
لازمه ی آزاد اندیشی، انضباط و گفتگوی اخلاق مدارانه و غلبه اجتهاد بر تقلید است. اگر مواجهه ما با متون غربی مترتب بر سه مرحله 1-ترجمه و اقتباس آثار دیگران 2-حاشیه زنی و نقد 3-متن نویسی باشد، حداقل های تحقق جنبش نرم افزاری و تحول در علوم انسانی آن است که در ابتدای کار در مرحله ی دوم استقرار کامل بیابیم و سپس به مرحله ی سوم جهش کنیم. این چنین است که هیچ متن و صفحه علم را بدون اندیشه ورزی و فکر تورق نمی کنیم و بعد از آن متن بدیل خود را جایگزین متن قبلی می کنیم. البته در اینجا تمرکز ما بر متن است و بر این وجه موضوع توجه کردیم و الّا چهار ضلع سکولار شدن دانشگاه های ما 1)اساتید سکولار 2)متن سکولار 3)دانشجوی متمایل به سکولاریسم و 4)هویت دانشکده های علوم انسانی است. هژمونی امپریالیسم علمی(Scientific Imperialism) و جریان «ما نمی توانیم» علمی اجازه نمی دهد اسطوره های علمی علوم انسانی غرب شکسته شود و می خواهند اساتید و دانشجویان ما به مثابه ضبط و پخش عمل کنند و تحول در علوم انسانی را حتی در مقام مفهوم سازی نیز برنمی تابند.
در باب «تحول در علوم انسانی» از سرگشتگی مفهومی و تحیر اندیشه ای باید نجات یافت تا زنجیره مترتب و به هم متکی و متواتر از 1)آزاداندیشی منهای آنارشیسم نظری و تصلب فکری 2)جسارت در تولید علم بومی و دینی 3)تمدن سازی شکل بگیرد. تولید تمدن از معبر و مسیر و ممشای تولید علم می گذرد و مبدأ آن تولید علم و نظریه است و تولید علم، خود مقصد آزاداندیشی و پرهیز از جزم اندیشی است. البته قطعیت گرایی و جزم اندیشی واژه هایی سیّال و دوپهلوست و باید بشدّت از حقیقت ستیزی، شکاکیت، هرهری مسلکی، تذبذب مشرب فکری و پلورالیسم معرفتی پرهیز نمود. اگر انقلاب اسلامی ایران در ساحت سیاسی آن با میکروفیزیک قدرت پیروز شد(قدرت خرد در برابر قدرت کلان) و نه ماکروفیزیک؛ و ریزبدنه ها تجمیع شدند و یَد واحده شدند در ساحت فکری و فرهنگی نیز به همین مدل نیاز داریم. اگر می خواهیم به 4 آفت 1)هویت نقیضی(رد و نفی مطلق دیگران)، 2)هویت میکسی و مونتاژی یا هویت هلو انجیری(جمع بی ضابطه دین و تجدد)، 3)هویت جدلی(انفعال و پاسخگویی محض) و 4)هویت وادادگی و شیفتگی (ذوب در اندیشه های فلسفی غرب و احساس تواضع در برابر تکنولوژی آنها) دچار نشویم به وحدت راهبرد نیاز داریم. این وضعیتی که یک نفر دستگاه ماهور، دیگری بیات و آن سومی پنجگاه می خواند، یکی بداهه خوانی می کند و دیگری پاپ می نوازد ما را به جایی نمی رساند. ما به رهیافت و مدل مشترک نیاز داریم و باید بدانیم تحول ساختاری و محتوایی نظام آموزشی تدریجی و هوشمند است و همانند تعمیر کشتی روی آب و یا اصلاح قطعات هواپیما در آسمان است. باید قطعه قطعه تعمیر و تعویض صورت گیرد تا جایگزینی، بِه گزینی باشد. هم افقی و هم جهتی فیلسوفان(و نه کارمندان فلسفه و فلسفه خوان های فلسفه دان) و هدف گذاری مشترک آنها در تسابق با فلسفه های دیگر، بشارت یک جنبش را می دهد. مهم این است که باور کنیم دیدگاه های اسلام در باب اقتصاد، مدیریت، جامعه شناسی و سیاست صرفاً توصیه های اخلاقی صرف و مواعظ بدون پشتوانه و عقبه اجرایی نیست و ما موظفیم و بر ما واجب است که آنها را بدست آورده تا بتوانیم عمل کنیم.
بنابراین جنبش نرم افزاری از آنجا که مقدمه ی عمل به واجب است، واجب است. جایگاه تحول در علوم انسانی، تنگه احد انقلاب اسلامی است که اگر توسط دبیرخانه شورای عالی و دانشمندان علوم انسانی معتقد به مبانی اسلامی غفلت و یا رها شود از همان نقطه، آسیب پذیر خواهیم بود و بسیاری از کامیابی ها و دستاوردهای معرفتی، علمی، سیاسی و نظامی حکومت جمهوری اسلامی تحت الشعاع قرار خواهد گرفت مبارزه با تسلط نظام مند تفکر سکولار بر برخی رشته های علوم انسانی دانشگاهی عزم مضاعفی می طلبد. در برخی علوم، رویکرد «تکمیلی»، در برخی رشته ها، رویکرد «تصحیحی»، در برخی ساحات، رویکرد «تهذیبی» و در برخی علوم، رویکرد «تاییدی» لازم است. درک هر کدام از این مقتضیات خود مقدمه ضروری تحول در علوم انسانی است. تحولی که معبر اصلی تمدن سازی دینی است.
این بحث را ادامه خواهیم داد.
* به قلم: علیرضا معاف
http://www.ghasednoor.ir/fa/tiny/news-2682
ارسال نظر