اشاره: با وحید جلیلی کارشناسی فرهنگی و عضو شورای سیاستگذاری جشنواره عمار پیرامون چالشهای پیشروی فعالیت فرهنگی سازمانهای مردمنهاد گفتگو شده است.
* موضوع مصاحبه درباره لزوم مشارکت مردم در امر فرهنگ و تاکيد مقام معظم رهبري بر اين امر است. لطفا مقدمتا نظرات خود را درباره اهميت آن بفرماييد.
قاعدتا يکي از ويژگيهاي فرهنگ فراگيري آن است. يعني اگر اعتقاد و هنجاري فراگير نباشد، خصلت فرهنگي ندارد. اگر فراگيري را اصل بدانيم و با اين زاويه به فرهنگ نگاه کنيم قاعدتا تجربه آحاد مردم در تلقي و التزام مردم به يک سري از ارزشها، اعتقادات و هنجارها و... جزئي از فرهنگ است. در طول تاريخ هم اگر چيزي به ما رسيده است و ماندگار شده، جمعبندي تجربه آحاد ملت ما بوده است. يعني همه به شکل عمومي و فراگيري در امر فرهنگ مشارکت کردند تا برآيند آن چيزي شده است که امروز به عنوان فرهنگ ملي در جامعه به ما رسيده است. از اين زاويه اگر نگاه بکنيم و تجربه تک تک آدمها در زندگي با ارزشها و هنجارها موضوعيت پيدا کند، قاعدتا در برنامهريزي و سياستگذاري فرهنگ هم به نحوي عمل خواهيم کرد که امکان به اشتراکگذاري اين تجربيات فراهم شود. يعني فرهنگ عرصه به اشتراک گذاشتن تجربيات به يک معنا ارزشي آدمهاست. در حال حاضر مشکلي که ما در جامعه داريم اين است که زيرساختها، ابزارها و نرمافزارهاي لازم براي اين به اشتراکگذاري در حوزه فرهنگ ملي و بومي لااقل با ظرفيتهايي که وجود دارد، تدارک نشده است. يک مثال ميزنم: به هر حال شما يک واقعيتي در تاريخ معاصر خود داريد با عنوان دفاع مقدس. يک جنگ هشت ساله بزرگ که دهها ميليون ايراني در آن مشارکت مستقيم و غيرمستقيم داشتند و صدهاهزار نفر از بهترين جوانان اين مملکت در اين جنگ به شهادت رسيدند و مجروح و جانباز شدند يا به اسارت رفتند و به هر شکل رزمنده بودند و خانوادههاي آنان هم درگير اين مسائل بودند اين يک تجربه عظيم است که ملت از سر گذراند. کار فرهنگي در حوزه فرهنگ دفاع مقدس يعني چه؟ يعني به اشتراکگذاري مجموعه تجربياتي که آحاد مردم از اين فراز تاريخي کسب کردند. چگونه به اشتراک گذاشته ميشود؟ از طريق همين بسترهاي فرهنگي مثل کتاب و فيلم و... در قالب خاطرات و سند و... همين حالا در جلسهاي که ما داشتيم مطرح شد که ميليونها عکس از دفاع مقدس در دست مردم هست که در اختيار سايرين نيست. در حالي که به نظر من با يک برنامهريزي جدي و مختصر و با اراده نظام ميشد اين امر اتفاق بيفتد. يا همين خاطرات دفاع مقدس؛ دههاهزار از پدران و مادران شهدا از دنيا رفتند بدون اينکه يک برگ کاغذ و يا يک فايل صوتي و عکس از اينها باقي مانده باشد. اين نشان ميدهد که عهدهداران فرهنگ و مسئولين فرهنگ به وظيفه خود عمل نکردند.
* آيا فقط مسئولين عمل نکردند؟ مثلا ما ميدانيم که خيلي از اين افراد با اين اعتقاد که اجرشان از بين نرود زير بار مصاحبههاي اين چنيني نميرفتند.
من اين حرف را قبول ندارم. در صورتي ميشود اين اشکال را پذيرفت که ببينيم، آيا کساني که آمادگيش را داشتند، کسي به سراغشان رفت يا نرفت. يک نمونه مثال ميزنم، يک برادري هست به نام آقاي جوزي خودشان برادر شهيد است و با اينکه ايشان از لحاظ حرفهاي و فني هم فيلمبردار و پژوهشگر حرفهاي نيست، ولي چون فرهنگ براي او موضوعيت داشته، شبهاي جمعه به بهشت زهرا ميرفته و با پدران و مادران شهدا مصاحبه انجام داده است. ايشان در طي اين سالها هزاران مصاحبه گرفته، ضمن اينکه پدر و مادري که فرزندش را براي قرباني شدن در راه انقلاب ميفرستد اينقدر تکليفگراست، که اگر درست براي او تبيين شود که صحبت درباره شهيد امتياز نيست بلکه تکليف است، کسي که در راه تکليفش از فرزندش گذشته مطمئنا اين کار را هم قبول و همکاري ميکند. پس اين اشکال ماست که در تبيين اين تکليف ضعيف عمل کردهايم.
در بحث مردمي شدن فرهنگ، به نظرم خيلي از بحثها محدود و منحصر در چند نکته مثل صدور مجوز و قطع تصديگري دولت و از اين دست موضوعات است. در حالي که اصل قضيه فراتر از اين حرفهاست. در مردمي شدن فرهنگ که البته شايد خيلي هم تعبير دقيق و رسايي نباشد، اصل قضيه تسهيل و راه اندازي نهضتهاي فراگير تامين محتواست و ما امروز در جامعه به نهضتهاي فراگير توليد محتوا نياز داريم. يعني گنجينههاي فرهنگي که در اين کشور داريم، به خصوص در همين چهل- پنجاه سال اخير در دوره انقلاب اسلامي آنقدر وسيع است که اگر همه دستگاهها و عناصر دولتي بسيج بشوند و بخواهند راسا و مستقيما خودشان تصدي کنند به نتيجه نخواهند رسيد. شما ببينيد همين خانواده شهدا که عرض کردم، حداقل چهارصدهزار پدر و مادر شهيد داشتيم. نظام خودش نميتواند با تصديگري اين کار را صورت دهد ولي ميتواند ابزارهايي ايجاد کند که اين اتفاق بيفتد. چند مثال ميزنم که بحث روشنتر شود: الان شما ظرفيتي مثل سربازي و کسر خدمت داريد و صدهاهزار نفر از جوانان هر سال به خدمت سربازي ميروند. واقعا بخشي از اين ظرفيت ميتواند به سربازي فرهنگي اختصاص پيدا کند. يعني يک سپاه عظيم چنددههزار نفره به نظرم ميتواند براي استحصال همين سرمايههاي انقلاب شکل بگيرد که بخشي از آن خانواده شهداست. بخش ديگر مجموعه تجربه زندگي ديني و معنوي و انساني ملت ماست. چند سال پيش در جشنواره عمار، فيلم برگزيده ما، فيلم مشدي اسماعيل بود که درباره يک پيرمرد کشاورز نابيناي شمالي بود که شاليکار بود. عمده جذابيت اين کار هم به خاطر سوژه بود. يعني خيلي از لحاظ هنري کار ويژهاي صورت نگرفته بود. البته زحمت زيادي کشيده شده بود و استاندارهاي لازم را داشت، ولي اصل قضيه، سوژه بود. خوب امثال مشدي اسماعيل دهها و بلکه صدهاهزار در ايران هستند، چرا مشدي اسماعيلهاي غرب و جنوب و خراسان ساخته نميشود.
* به نکته خوبي اشاره کرديد. بعضي کارهاي فرهنگي مردمي را کارهاي غيراستاندارد و غيرحرفهاي ميدانند. چه ميتوان کرد تا مردم هم بتوانند محصولات فرهنگي استاندارد توليد کنند.
الان با اين تحول و جهشي که در آي تي و تکنولوژي ارتباطات و اطلاعات انجام شده، به نظرم کار خيلي راحتتر شده است ولي بايد ساماندهي شود. ضمن اينکه از يک نکته نبايد غافل شد و آن اين است که قرار نيست همه محصولاتي که در حوزه فرهنگ و رسانه توليد ميشود در يک سطح باشد. اگر نگاه زنجيرهاي داشته باشيم، يک بخشي از اين زنجيره فرهنگ ميتواند معرفي سوژه باشد يعني ممکن است يک نفر در کرمان، بندرعباس و... با موبايلش يک محصول غيراستاندارد توليد کند ولي بالاخره اين سوژه را به فضاي رسانهاي ما معرفي کرده است و ممکن است يک فيلمساز حرفهاي از اين سوزه بهرهبرداري کند. پس اگر در سال صدهزار محصول فرهنگي آماتور ساخته شود، مطمئن باشيد اين محصولات تاثير جدي خود را بر فضاي حرفهاي خواهد گذاشت. شما ميبينيد در برخي از محصولات برجسته هاليوود از مطالبي که ممکن است در يک سايت محلي که گزارشي درج کرده، استفاده شده باشد. در مورد يک خبر کار رسانهاي انجام شده است و هنرمند هم از آن بهرهبرداري کرده است. از کارهاي آماتور هم ميتوان به اين صورت بهرهبرداري حرفهاي کرد.
نکته ديگر در بحث مردمي کردن فرهنگ، موضوع توزيع است. يکي از مشکلات ما اين است که بسياري از محصولات فرهنگي خوبي هم که توليد ميشود، فضاي مناسب براي توزيع ندارد. امروز مطلبي را در نقد تبليغ و پمپاژ فرهنگ مصرفگرايي در کشور توسط صداوسيما مطالعه ميکردم. واقعا اگر صداوسيما اين رسالت را براي خودش قائل باشد، در معرفي محصولات فرهنگي ميتواند خيلي موثر باشد. به عنوان نمونه کتاب «دا» ميتوانست کتابي باشد که در چاپخانهها خاک بخورد ولي چون رهبر جامعه اين کتاب را خواند و بر آن تقريظ نوشت و با دستاندرکاران آن جلسه گذاشت، يک کار تبليغي براي اين کتاب صورت گرفت و تيراژ آن به پانزده هزار رسيد. البته محتوا هم اين قابليت را داشت ولي بحث تبليغ و معرفي هم خيلي تاثير داشت. همينطور کتاب «خاکهاي نرم کوشک» درباره شهيد برونسي که درباره آن هم آقا در معرفي کتاب نقش اصلي را داشتند. پس اين مثالها نشان ميدهد که ما از لحاظ در اختيار داشتن محصولي که بتواند مخاطب ميليوني را جذب کند مشکل نداريم. آثاري با اين قابليت توليد شده است ولي سيستم توزيع و فروش و تبليغ و ترويج نداريم. اين را هم اگر مجموعه دستگاههاي دولتي و حکومتي ميخواهند کاري انجام دهند به نظرم اگر براي توزيع بستر مناسبي فراهم شود، بر روي محصولاتي هم که تاکنون ساخته شده است، ميتوان فعاليت فرهنگي خوبي انجام داد. يک کتاب، يک مستند، يک انيميشن، با تبليغ و توزيع خوب مخاطب را صدها برابر افزايش خواهد داد.
* يعني به نظر شما نهضت توليد محتوا را به توزيع محتوا تبديل کنيم؟
نه. اين دو کار بايد در کنار هم باشند هرچند که امروزه فضاي توليد و توزيع خيلي به هم نزديک شدهاند. مثلا همين فضاي اينترنت فاصله بين توليد و توزيع از بين رفته است. هر دو نيازمند خدمات متقابل به يکديگر هستند. مثلا در بخش توزيع مثل بازار است. پررونقترين مغازهها کدام هستند؟ مغازههايي که کنار هم هستند. مثلا يک مغازه کفشفروشي نميگويد چون يک مغازه ديگر در کنار من هست کارم کساد ميشود. برعکس به رونق آن کمک هم ميکند. يکي از مشکلات ما اين است که در بعضي حوزهها بايد بازار شکل بگيرد و اصل محصول تثبيت شود. مثلا وقتي که شما در کرمان يا در تبريز و ... زمينه توليد محتوا را تثبيت کرديد ؛ ما الان به دنبال اين هستيم که فيلدها و سر فصلهاي جديد در توليد محتوا تعريف بکنيم. ما الان سر فصلي داريم به نام دفاع مقدس که خودش به تنهايي ميتواند دهها زير فصل داشته باشد. سرفصل پدران و ماردان شهدا به تنهايي فيلد عظيمي است که ميتوان در اين ژانر صدها فيلم و سريال توليد کرد. يا مثلا جهاد سازندگي. در اين عرصه چند ميليون خاطره جذاب وجود دارد. چند ميليون تجربه جذاب جوانان پرشور انقلابي وجود دارد ولي در طول اين سيوپنج سال شکلگيري جهاد سازندگي، من فيلم سينمايي از جهاد نديدم که توليد بشود. پس به نظر من بايد بازار فرهنگي انقلاب و بازار فرهنگي جمهوري اسلامي بايد چارسوقهاي متعددي داشته باشد.
چند وقت پيش در مصاحبهاي به من گفتند که کارهايي که در مورد پدر و مادر شهدا انجام ميشود، کليشهاي است. من گفتم کليشهاي شده چون در اين حوزه پژوهش صورت نگرفته است. بايد در اين چهارصدهزار خانواده پژوهش ميشد. به رغم شباهتهايي که وجود دارد هر خانواده ويژگيهاي خود را دارد. نهضت توليد محتوا اينجا به کار ميآيد و اين تمايزات و ويژگيها ديده ميشود و جلوههاي نو و نوتري شکل ميگيرد و اين کار حوزه توليد محتوا را جذاب ميکند. اگر شما بخواهيد کارهاي فراگير را تعطيل کنيد و فقط يک عده در پستو بنشينند و سوژه ايجاد کنند، بعد از مدتي اين سوژهها تکراري و کپي ميشود و راه به جايي نميبريم. توليد محتوا بايد به سرچشمه وصل باشد و ما بايد قناتهايي داشته باشيم که از کاريزهاي آن بهرهبرداري کنيم. پس در توليد آثار رسانهاي و هنري هر چقدر توليد محتوا، سرفصلهاي جديد داشته باشد، بازار هم پررونقتر ميشود و تعداد افرادي هم که وارد حوزه مصرف اين کالاها هم ميشوند بيشتر و بيشتر ميشوند.
* در بحث فرهنگ يکي از موضوعات تصديگري توليد است. کم کم اين نتيجه حاصل شده است که دولت تصديگر خوبي نيست همچنان که در اقتصاد تصديگر خوبي نبوده است. ولي در برخي عرصهها چارهاي نيست چون در توليد آثار فاخر، بخش خصوصي نه توانش را دارد و نه تمايلش را. نظر شما در اين مورد چيست؟
البته اين بحث خيلي وسيع و دراز دامن است. متاسفانه جنس طرح مسالههايي که در اين مورد صورت ميگيرد، آنقدر که من پيگيري و رصد ميکنم، طرح مسئلههاي ناقصي است. در عين اينکه اصل مسئله درست است و بايد به آن انديشيد و براي آن چارهجويي کرد، بايد مواظب باشيم موضوعات غلط طرح نشود.
* شما قبول داريد که دولت نبايد در اقتصاد متصدي امور باشد؟...
حتي در اقتصاد هم اين طور نيست و در سرمايهدارترين کشورهاي جهان هم بالاخره حدي از دخالت دولت در اقتصاد وجود دارد و اينطور نيست که نداشته باشند. همين الان هم با مجموعه اتفاقاتي که در غرب افتاده است اصل اين بحث زير سوال است. خوب شما گفتيد که اين سيستم بهترين سيستم اقتصادي است ولي امروز به جايي رسيده است که در يک روز کل اقتصاد فلج ميشود، بحرانهاي اجتماعي اتفاق ميافتد و بانکها و بورس فرو ميپاشد. بنابراين نبايد سيستمي را که در خود غرب به بنبست رسيده است، بعد از اين بنبست به عنوان الگو و تجربه موفق بشري مطرح کنيم. البته اين بحث ظرائفي دارد.
در مورد تصديگري بايد گفت در بخش خصوصي محصولات و آثار خوب توليد شده است، محصولات ضعيف هم توليد شده است همچنانکه بخش دولتي هم کارهاي خوب و کارهاي ضعيف داشته است. بنابراين گام اول براي رسيدن به جواب اين است که موضوع را خوب باز کنيم و شقوق مختلف آن را ببينيم. حوزه اقتصاد از آخرين تئوريهاي رياضي اقتصاد و نظريات نئوکلاسيک فاصله گرفته است و به اقتصاد نهادگرا رسيده است. اقتصاد نهادي همانطور که از اسمش پيداست اساسش بر فرهنگ است. طبق اين نظريه هزينه و فايده در يک بستر فرهنگي معنا پيدا ميکند. عرض من اين است که در کشور ما بايد بحث دولت و مردم را با اين تفاوت ماهوي دنبال کنيم که انقلاب اسلامي آمده تا تعريف رابطه دولت و مردم را عوض کند. ما معتقديم که مردمسالاري ديني و جمهوري اسلامي يک مدل جديد حکومتي است که هم مباني نظري و پيشينه تاريخي دارد و هم اقتضائات کنوني جامعه ايراني در آن لحاظ شده است. اگر با اين زاويه نگاه کنيم ديگر نميتوانيم به پارادايم مکانيکي رابطه ملت- دولت همانطور که در غرب وجود دارد پايبند باشيم. ما بايد متناسب با بوم خودمان و متناسب با مدل حکومتي نوآورانه و بيسابقه خودمان در مورد رابطه دولت- ملت حرف بزنيم.
* نکتهاي که ميگوييد، نکته بسيار خوبي است ولي يک ترديدي که براي بعضي اقشار وجود دارد اين است که چرا ما بايد مستقل از دولت باشيم. وقتي دولت بر نظر ولي فقيه عادل و نائب امام زمان اداره ميشود چرا نبايد ذيل حکومت و دولت فعاليت فرهنگي بکنيم.
ذيل دولت و حکومت بودن اشکالي ندارد. کما اينکه در دوره دفاع مقدس اين اتفاق افتاد. دو نوع نگاه ميتوان داشت. يکي اينکه مردم و دولت و مردم و حکومت يکي هستند پس مردم بايد از حکومت پول بگيرند و متکي به منابع حکومت و دولت باشند. ولي در دفاع مقدس برعکس بود. مردم ميگفتند حکومت از خود ماست پس من از زندگي خودم هم خرج ميکنم و حتي جانم را فدا ميکنم. در يک دايره وسيعتر جنگ از جيب مردم اداره شده است. پس ميتوان اين موضوع را به اين صورت هم نگاه کرد. البته همين امروز هم هنوز رگههاي جدي از نيروهاي مردمي را که از وقت و سرمايه و امکانات خودشان براي عرصه عمومي هزينه ميکنند، مشاهده ميکنيم. پس اصل اين است که در تبيين رابطه ملت و دولت به يک تقابل و يک دوگانگي جدي آنطور که در غرب وجود دارد فکر کرد. البته با توجه به مباني آنها و ساختارهايي که دارند تناسب دارد. ولي اين غلط است که به غرب تاسي کرد. بهترين راه اين است که به تجربيات موفقي که در گذشته در رابطه ملت و دولت و در همين انقلاب داشتيم توجه بشود و همانها تبيين تئوريک بشود. در دهه شصت با انواع فتنههاي فرهنگي و سياسي که در جريان بود نظام چطور توانست آنها را از سر بگذراند. در دهه شصت چطور دهها هزار هسته مقاومت فرهنگي در همه مساجد و مدارس ايجاد شده بود و کارامد هم بود و حتي يک ريال هم از دولت پول نميگرفت.
* به نظر شما چرا اين روند ادامه پيدا نکرد؟
اگر اين تجربه موفق بررسي شود دقيقا با اين سوالات مواجه ميشويم که اولا دلايل موفقيتش در چه بود و بعد اينکه چرا در بعضي حوزهها افول کرد. يکي از دلايلش تحول نرمافزاري است. تا زماني شما ميتوانيد از مردم توقع داشته باشد که در اين حد وسيع مشارکت فراگير داشته باشند که مباني فرهنگي شما اسلام ناب محمدي باشد ولي اگر اسلام ناب نباشد و اسلام امريکايي به جاي آن آمد، اگر تفکر عدالتخواه اسلامي کمرنگ شد تفکرات سکولاريستي در دولت نفوذ کرد، دولتي که خودش به سمت تجملگرايي و جدا کردن خود از مردم رفت نميتواند توقع داشته باشد که مردم خود را از او جدا نکنند.
* برخي از صاحبنظران فرهنگي علت اين شکاف را در رشد و ورود تکنولوژيهاي نوين ميدانند. به خصوص در عرصه رسانهها. مثلا معتقدند تلويزيون اساسا ظرفيت و توان انتقال و بازنمايي مفاهيم والاي اسلام و انقلاب را ندارد. نظر شما در اين مورد چيست؟
اين ديگر از آن حرفهاست که همين حالا هم در عمل نقض شده است. اين حرف را در مورد سينما هم ميزدند ولي در همين سينما آژانس شيشهاي هم ساخته شد. نه تنها ساخته شد بلکه مورد توجه قرار گرفت. در همين سينماي ايران پرفروشترين و پرمخاطبترين فيلمها در حوزه ارزشي بوده است. از «از کرخه تا راين» گرفته تا «ليلي با من است» و «اخراجيها». پس اينکه ميگويند اگر کسي حرف ارزشي در سينما بزند استقبال نميشود در عمل نقض شده است. ولي فضاي رسانهاي روشنفکرزده توهمي آنقدر اين نگاه را القا کرده که حتي حزباللهيها هم با اينکه اين همه واقعيات روشن پيش چشمشان است اعتماد به نفس لازم را پيدا نميکنند. يک کتاب روشنفکري به من نشان بدهيد که يک دهم «خاکهاي نرم کوشک» فروش کرده باشد. اين کتاب را يک ناشر خصوصي شهرستاني منتشر کرده است. حالا «دا» را يک ارگان دولتي در پايتخت منتشر کرده است. ولي يک ناشر خصوصي شهرستاني کتاب منتشر کرده است به تيراژ چهارصد- پانصد هزار جلد. اين آمارها براي ناشران روشنفکري شوخي است. با يکي از اين ناشران مدتي پيش صحبت ميکردم ناراحت بود، ميگفت بعضي کتابها خيلي کم فروخته است. گفتم مثلا چقدر؟ گفت فقط بيستوپنجهزار جلد فروختيم. تراز را ببينيد. ولي اين کتابهاي روشنفکري تيراژش به هزار يا هزار پانصد تا رسيده که تازه اگر چهار بار تجديد چاپ بشود به دههزار تا هم نميرسد. بنابراين ما به ميزاني که کار کنيم جواب ميگيريم. بعضيها ميگويند ما بايد در مباني تجديدنظر کنيم، من ميگويم اينطور نيست. ما به ميزاني که آرمانهايمان قابليت کار کردن داشتند، کار نکردهايم. مردم را نبايد متهم کرد.
* يعني شما ميگوييد تغيير ذائقه مردم اتفاق نيفتاده است؟
چرا اتفاق افتاده است. ولي چه زماني تغيير ذائقه ايجاد ميشود؟ زماني که ظرفيت رسانه ملي را در اختيار يک طبقه خاص اجتماعي- فرهنگي قرار بدهي. شبکه افق ميخواست راهاندازي شود، چقدر سر و صدا بر عليهش بود. چون ميخواهند يک شبکه از بيست شبکه را به حزب اللهيها بدهند. همين سر و صدا نشان ميدهد که ميترسند. چون نشان ميدهد که اين فرهنگ کشش و برش دارد. در ضمن آدمهايي هستند که ميتوانند محصولاتي بسازند که مورد اقبال عمومي قرار بگيرد. اين قصه خيلي طولاني است. بله، تغيير ذائقه اتفاق ميافتد اگر شما کار نکنيد و امکانات دولتي را در خدمت فرهنگ غربزده قرار بدهي.
*به نظر شما چه بايد کرد و دولت چه کاري بايد انجام بدهد که از تغيير ذائقه پيشگيري کند؟
به نظر من اين مسئله خيلي ريشهدار نيست. يعني فرهنگ ملي ما هنوز عوض نشده است. ممکن است در حوزه فرهنگ عمومي با فراز و نشيبهايي رو به رو باشيد ولي ريشه در آب است. مردم ما اساس فرهنگشان بر دين است. همين ديني که در انقلاب اسلامي ظهور و بروز کرده است. کسي نميتواند ترديد کند که انقلاب اسلامي يکي از فراگيرترين و مردميترين انقلابهاي جهان بوده است. ما معتقديم که ريشهها محکم است و در اين فراز و فرودها اگر کساني که دغدغه دارند و امکاناتي در اختيارشان هست، استفاده بکنند؛ افق، افق روشني است.
منبع: پایگاه شورای عالی انقلاب فرهنگی
http://www.ghasednoor.ir/fa/tiny/news-3806
ارسال نظر