تاریخ خبر: کد خبر: 2513

مخالفان قصاص اسیدپاش سال83 مدافعان اعدام اسیدپاش93 شدند!‬

ز لحظه‌ای که گفتم مجید را به شرط پرداخت کامل دیه‌ام می‌بخشم و او در لحظه عفوش به من فحاشی کرد، فهمیدم اشتباه بزرگی مرتکب شده‌ام و گرگی را در جامعه رها کرده‌ام. خوشحالم که سخنگوی قوه قضائیه، بر پیگیری سریع پرونده و حکم اشد مجازات برای عامل اسیدپاشی‌های اصفهان تاکید می‌کند و اعتقاد دارم این نوع احکام باید برای همه اسیدپاش‌های دیگر در کشور هم صادر شود».

به گزارش قاصدنیوز، اسیدپاشی اصفهان چند روزی است امنیت این شهر را تحت تاثیر قرار داده و اصفهانی‌ها در خیابان نامطمئن قدم می‌زنند. موضوع اسیدپاشی نه از مهر 1393 که سال‌ها قبل امنیت را از بین برده بود و تلنگری به نام آمنه بهرامی می‌توانست این مساله را ریشه‌کن کند اما دخالت‌های بیجا و دلسوزی‌های مصنوعی با ژست حقوق بشری مانع از این شد که به اسیدپاش‌ها هشدار داده شود، هشداری مثل اینکه اگر اسیدپاشی کنی و زندگی‌ای را تباه کنی، قانون نیز با تو همان کار را خواهد کرد.
 

جالب اینکه اسیدپاشی روی صورت آمنه در چنین روزهایی رخ داد؛ 10سال پیش یعنی در آبان 1383 مجید موحدی، خواستگار سمج آمنه بهرامی اسید روی صورت وی می‌ریزد و یک زندگی را می‌کُشد. اگر آنهایی که داعیه حقوق بشری دارند و دم از بخشش و گذشت در این باره می‌زنند یک روز، فقط یک روز جای خانواده آمنه بودند آیا سخنان خود را تکرار می‌کردند؟ روزهایی که صورت آمنه سوخته بود و حتی پزشکان نمی‌توانستند به صورت او نگاه کنند و اشک می‌ریختند، روزهایی که پوست و گوشت صورت آمنه همراه پانسمان در می‌آمد و او از درد به خود می‌پیچید، روزهایی که پلک چشم او درآمد و برای اینکه چشم عفونت نکند با دستگاه‌های ویژه از وی مراقبت می‌شد، روزهایی که یک چشم او را بعد از ۱۷ بار عمل جراحی تخلیه کردند و چشم دیگرش فقط چند درصد بینایی داشت، روزهایی که صورت او گوشت اضافی آورد و کمتر کسی دوست داشت نگاهش کند!

آمنه از همان ۱۲ آبان ۱۳۸۳ مرده بود و قاتلش ژست یک مرد عاشق گرفت و پدر این قاتل هم دست به دامن رسانه‌های بیگانه شد تا سناریوی تازه حقوق بشری کلید بخورد. رأی دادگاه عادلانه بود، قصاص؛ چشم در برابر چشم! آنقدر خلأ قانونی بود که دادگاه حکم به ریختن اسید روی صورت ندهد اما همین هم می‌توانست بازدارنده باشد، کور شدن با اسید. آمنه تصمیم خود را گرفته بود، او می‌خواست برای یک بار هم شده بقیه او را درک کنند، بدانند که زندگی‌اش تباه شده اما او در یک لحظه احساس کرد گویا همه علیه‌اش هستند و با نفرت نگاهش می‌کنند. «دولت نروژ حکم دادگاه اسیدپاشی را محکوم کرد و اجرای چنین حکمی را به اعمال دوران بربریت تشبیه کرد و آن را غیرانسانی خواند. دولت بلژیک نیز از دولت ایران خواسته بود این مجازات غیرانسانی را متوقف سازد و دولت انگلستان نیز خواستار توقف مجازات غیرانسانی کور کردن با اسید شد» اینها از جمله خبرهایی بود که خوراک رسانه‌های بیگانه را جور کرده بود و در داخل نیز ژست «گذشت» گرفته شد. گویا آمنه می‌خواهد جنایتی مرتکب شود! آمنه در چنین شرایطی قاتل زندگی خود را بخشید تا همه از شادی منفجر شوند؛ تا تیتر بزنند: «آمنه: بخشیدم تا مردم خوشحال شوند». او آنقدر تحت فشار بود که فکر می‌کرد اگر یک اسیدپاش را ببخشد، مردم خوشحال می‌شوند و هیچ‌کس جملات دیگر او را نشنید. آمنه قبل از بخشش جمله‌ای گفت که الان به کار می‌آید: «من کینه‌ای نیستم، در این مدت به این باور رسیدم که اجرای این حکم را برای خودم نمی‌خواهم».

 


هیچ‌کس حرف‌های آمنه را نشنیده بود و نمی‌فهمید که منظورش چیست. اجرای این حکم را برای خودم نمی‌خواهم یعنی اینکه اجرای این حکم موجب خواهد شد هر کسی که قصد اسیدپاشی دارد عبرت بگیرد از داستان آمنه و مجید، نه اینکه به راحتی اقدام به این کار کند. درک این موضوع سخت نبود اما کسی نشنید و همه از بخشش و گذشت سخن می‌گفتند. جالب اینکه بعد از بخشش آمنه مدعیان حقوق بشری و آنهایی که گزارش‌های رسانه‌های بیگانه را تایید می‌کردند، یکی‌یکی خود را نشان دادند. محمد خاتمی بعد از این موضوع در ۱۰ مرداد ۱۳۹۰ یادداشتی در سایت شخصی خود نوشت که در این برهه زمانی قابل تامل است: «سال‌ها پیش، در دوران ریاست‌جمهوری که همواره دغدغه امنیت عمومی و نگاه‌داشت حق و حرمت مردم را داشتیم (هر چند در این باب آنگونه که دلخواه بود، موفق نبودیم) و مشکلات و مسائل اجتماعی و پرخاشگری‌ها و آسیب‌ها هرگز قابل مقایسه با امروز نبود، هنگامی که خبر رسید که سنگدل منحرف و بی‌انصافی بر چهره دختر جوانی که شادابی و زیبایی از جمله سرمایه‌های زندگی او است اسید پاشیده و حاصل جنایت، محرومیت آن دختر جوان از نعمت بینایی و آسیب جدی به همه صورت و چهره او بوده است، بر خود لرزیدم، نه تنها براساس یک احساس شخصی که به خاطر مسؤولیت بزرگ اجتماعی که ملت بزرگ بر عهده ما گذاشته بود؛ و مگر از مهم‌ترین مسؤولیت‌های دولت حفظ و بسط امنیت اجتماعی در کنار حفظ و بسط امنیت سیاسی و اقتصادی و فرهنگی نیست؟ هر چند که نمی‌توان جامعه‌ای را در نظر آورد که هیچ نقطه نا‌امنی در آن نباشد ولی نگرانی از اینکه ناامنی‌ها گسترده شود امری بجاست. آن روز این داستان غم‌انگیز پیگیری شد ولی مگر می‌شد آنچه را آمنه خانم بهرامی عزیز از دست داده است به او برگرداند و تنها نقطه امید، شکیبایی و بالا بودن توان تحمل این خانم بزرگوار و خانواده شریف او بود و آن سوی داستان جوان نگون‌بختی که شکوه زندگی خود و دیگری را نگون‌سار کرده بود و بدترین روزهای خود را می‌گذراند تا از یک سو حکم دادگرانه دادگاه او را به کیفر عمل زشت خود برساند و از سوی دیگر تازیانه تابسوز ملامت وجدان.

امروز وقتی در خبرها آمد که «آمنه» در کمال بزرگواری، آموزگاری کرد و از حق قصاص خود گذشت بر همه ثابت شد که در برابر سنگدلی و بی‌آزرمی و نفرت‌پراکنی و خودخواهی و کینه‌توزی هنوز می‌توان از مهربانی، شرافت و احترام به زندگی، دیگرخواهی و بزرگ‌منشی هم سراغ گرفت و زیبایی را در اوج آن به تماشا نشست. آنچه آمنه از خود نشان داد حکایتگر آن است که جان زیبا و شکوهمند را هیچ عاملی جز نفرت و نابردباری و خشونت نمی‌تواند زشت کند یا زشت بنمایاند».

خاتمی از این موضوع بهره‌برداری سیاسی هم می‌کند و در جمله پایانی خود می‌نویسد: «آیا در عرصه زندگی سیاسی و اجتماعی نیز نمی‌توان از آمنه آموخت و بحران را با آرامش و تنش را با احترام به یکدیگر و پاسداشت حق و حرمت انسان و دوری از غرور - بویژه آنان که قدرت بیشتری دارند - سودا کرد؟»

در ستایش این مهربانی، خیلی چیزها نوشتند و «گذشت» را ستودند اما «قصاص» فراموش شد. آمنه برای کینه نمی‌خواست اسیدپاش را کور کند و می‌خواست اسیدپاش‌های احتمالی آینده بترسند، مانند موضوع قصاص قتل که هیات‌های فرهنگی و هنری و سیاسی راه می‌افتند تا برای بخشش یک قاتل کاری کرده باشند و ژست صلح و دوستی بگیرند!

اینها خواسته و ناخواسته درد خانواده مقتول را فراموش می‌کنند، درد کسانی که جوان خود را به خاطر خودخواهی و غرور دیگری از دست داده‌اند و حالا همه توقع دارند که ببخشند. همه از حق و حقوق قاتل و زندانی سخن می‌گویند و هیچ‌کس به جنبه اجتماعی جرم توجه نمی‌کند، هیچ کس نمی‌فهمد قصاص خشونت نیست، حقی است برای خانواده مقتول و کسی که زیان دیده است. هیچ‌کس از حق و حقوق آمنه‌ها سخن نمی‌گوید. اینکه هزینه زندگی از دست رفته او چقدر می‌شود، پول دردهایی که کشیده و نگاه‌هایی که از او روی برمی‌گردانند چقدر است؟ خنده‌دار اینکه مدعیان حقوق بشر اجرای حکم اسیدپاش را موجب توزیع خشونت در جامعه می‌دانند اما هیچ‌کس درباره اینکه اگر این حکم اجرا نشود چه اتفاقی رخ می‌دهد، سخنی بر زبان نراند. انعکاس سخنان مادر و پدر اسیدپاش که خود را به مظلومیت زده و قربانی می‌دانستند آنقدر عجیب بود که به سختی می‌شد باور کرد اما در رسانه‌های داخلی به راحتی منتشر می‌شد. مثلا مادر مجید که روی آمنه اسیدپاشی کرده بود در گفت‌وگویی گفته بود: «اگر قصاص مجید اتفاق بیفتد، من باید خودم را بکشم. خون را که با خون جواب نمی‌دهند. یک کودک نابینا تحویل جامعه داده بشود؟ سربار جامعه شود؟! بعد از مردن من تکلیف این بچه چه می‌شود؟ تاوان اشتباه جوان‌ها را باید خانواده‌ها بدهند؟!» حالا سال ۱۳۹۳ است و دیوانه و دیوانه‌هایی مانند مجید در اصفهان بر صورت دختران اسید می‌پاشند، حالا همه دم از ناامنی می‌زنند، حالا همه می‌گویند اسیدپاش‌ها باید اعدام شوند و حالا می‌گویند اشد مجازات برای آنها کم است. چه تفاوتی بین اسیدپاشی ۹۳ و اسیدپاشی ۸۳ است؟ آیا شایعه «احمقانه» اینکه اسیدپاش‌ها قصد داشتند با این اقدام امر به معروف و نهی از منکر کنند، موجب شد مدعیان حقوق بشر این بار از حق و حقوق قربانیان اسیدپاشی سخن بگویند؟ آمنه بعد از بخشش گفته بود: «هیچ حقوق بشری که کشور‌های دیگر از آن دم می‌زنند نیست که بتواند به من کمک کند». حالا چرا کسی از لایحه دفاعی مجید اسیدپاش با عنوان «اسید‌پاش؛ مجرم یا قربانی» چیزی نمی‌گوید؟ چرا سخنان مجید الان خریدار ندارد؟ اینکه گفته بود: «این روزنامه‌ها بودند که جنجال کردند، من کار بدی نکردم.

کارم بدتر از اسیدپاشی به صورت ۱۵ دختر در افغانستان نیست که این طور پرونده‌ام را درشت کرده و هر روز با یک تیتر چاپ می‌کنند. حالا جامعه زیر بار قصاص چشمان من می‌رود اما اگر آمنه این کار را کرده بود طور دیگری با او برخورد می‌شد». قطعا اسیدپاش و اسیدپاش‌های دیوانه اصفهان نیز از این حرف‌ها، بسیار خواهند زد اما آیا روزهای سیاه قربانیان اسیدپاشی را کسی درک می‌کند؟ اگر آمنه قصاص می‌کرد دیگر سارا و ندا و مریم در اصفهان قربانی نمی‌شدند. کسانی که اقدام به اسیدپاشی کرده‌اند فقط صورت مردم را نشانه نگرفته‌اند و روی امنیت نیز اسید می‌پاشند. یعنی باید ۱۰ سال طول می‌کشید تا روزهای زجرآور آمنه را به یاد بیاوریم؟ آیا فهم این موضوع که اجرای حکم مجید اسیدپاش مانع بزرگی برای سایر اسیدپاش‌ها خواهد بود برای کسانی ‌که عملا مدافع مجید اسیدپاش بودند سخت بود؟ موضوع این است که خیلی‌ها این را می‌فهمیدند اما الان منافع جای دیگری است، گویا منفعت بعضی‌ها بعد از حمایت از اسیدپاش و گذشت آمنه این است که علیه اسیدپاش‌ها سر و صدا راه بیندازند. منفعت بعضی‌ها در افزایش «حس ناامنی» در جامعه است و به علت حساسیت بالای مردم، جامعه در این مورد شکننده است. به همین علت پیام‌هایی مانند در هند جشن رنگ‌پاشی و در اسپانیا گوجه‌پاشی داریم و در ایران جشن اسیدپاشی به سرعت می‌چرخد و همه هم تاسف می‌خورند، به همین علت شایعه ارتباط اسیدپاشی با امر به معروف و نهی از منکر به سرعت منتشر می‌شود و جالب اینکه بعد از تکذیب اصلا استقبالی از آن نمی‌شود! و راحت‌تر از همه اینها تجمعی برپا می‌شود. بدین ترتیب موضوع فقط اسیدپاشی نیست و مساله فراتر از اینهاست. گویا با این اسیدپاشی برخی‌ها دارند احیا می‌شوند! راستی! می‌دانید آمنه بهرامی‌ پس از اسیدپاشی‌های اصفهان پشیمان شده است.


آمنه گفته است: «مردم! پشیمانم که اسیدپاش را بخشیدم. هر بار که خبری درباره اسیدپاشی‌ها بویژه اسیدپاشی اصفهان می‌شنوم، خودم را مسؤول می‌دانم و حس می‌کنم شاید درست‌تر آن بود که اسیدپاش را نمی‌بخشیدم. اگر فرصت دوباره‌ای به من داده شود تا درباره اسیدپاش تصمیم بگیرم دیگر از قصاصش نمی‌گذرم بخصوص که حالا او بدون پرداخت دیه من که شرط بخشش او بوده ، آزاد شده است. از لحظه‌ای که گفتم مجید را به شرط پرداخت کامل دیه‌ام می‌بخشم و او در لحظه عفوش به من فحاشی کرد، فهمیدم اشتباه بزرگی مرتکب شده‌ام و گرگی را در جامعه رها کرده‌ام. خوشحالم که سخنگوی قوه قضائیه، بر پیگیری سریع پرونده و حکم اشد مجازات برای عامل اسیدپاشی‌های اصفهان تاکید می‌کند و اعتقاد دارم این نوع احکام باید برای همه اسیدپاش‌های دیگر در کشور هم صادر شود».

منبع: وطن امروز

کلمات کلیدی

ارسال نظر

تریبون