به گزارش «قاصدنیوز» اگرچه هر پنج فرزند آقای هاشمی رفسنجانی در فضای سیاسی، اقتصادی و رسانهای کشور پرتحرک و جنجالآفرین بودهاند، اما در این میدان رقابت، فرزند چهارم خانواده هاشمی با اختلاف چشمگیری از خواهران و برادران خود پیشی گرفته است. مهدی هاشمی بهرمانی متولد سال 1348 در تهران، فردی است که نامش در اذهان عموم جامعه با اتهامات بزرگ امنیتی، سیاسی و اقتصادی عجین شده است.
پای مهدی هاشمی از اواسط دولت سازندگی به وزارت نفت باز شد و بلافاصله به مدیرعاملی شرکت «مهندسی و ساخت تأسیسات دریایی ایران» رسید. حضور مهدی هاشمی در این شرکت و طرف قرارداد شدن با شرکتهای بزرگ چندملیتی مانند استات اویل و توتال سبب شد تا نام مهدی هاشمی در اروپا و آمریکا نیز مطرح شود. مهدی هاشمی تا سال 1377 به عنوان مدیرعامل در شرکت تأسیسات دریایی بود و پس از آن به عنوان رئیس هیأت مدیره فعالیت کرد. در ادامه مهدی هاشمی به بخش دیگری از وزارت نفت یعنی «سازمان بهینهسازی مصرف سوخت» رفت. مهدی هاشمی همزمان فعالیتهای سیاسی خود را دنبال میکرد و در انتخاباتهای مختلف، کمیتهای غیرقانونی تحت عنوان «کمیته صیانت از آرا» را هدایت و فرماندهی میکرد. ریاست ستاد انتخاباتی اکبر هاشمی رفسنجانی در سال 1384 نیز یکی دیگر از عرصههای حضور مهدی هاشمی بود.
پیشینه تشکیل پرونده قضایی مهدی هاشمی اما به سال 1388 و اغتشاشات پس از انتخابات ریاست جمهوری بازمیگردد. وی در آن زمان در رأس متهمان کمیته صیانت از آرا قرار داشت؛ کمیتهای که پیش از انتخابات شبههسازی و طرح اتهام تقلب را کارویژه خود قرار داده بود. در ادامه روند تحقیقات قضایی، برخی از اتهامات امنیتی دیگر مهدی هاشمی کشف شد و مورد بررسی قرار گرفت. به موازات طرح اتهامات امنیتی متعدد، اتهامات اقتصادی مهدی هاشمی نیز مجدداً به زیر ذرهبین دستگاه قضا رفت. اختلاس بزرگ در سازمان بهینهسازی مصرف سوخت و ارتشاء در قرارداد استات اویل، بیشتر از سایر اتهامات اقتصادی مهدی هاشمی مورد توجه قوه قضائیه قرار گرفته بود.
در هر حال به دنبال زمزمههای در جریان افتادن یک پرونده قطور و چند روز پیش از چهارمین دادگاه اغتشاشات پس از انتخابات، مهدی هاشمی در پوشش بازرسی از دفتر آکسفورد دانشگاه آزاد اسلامی، از تهران به لندن سفر کرد؛ واحدی که بعدها مشخص شد اصلا وجود خارجی ندارد. سفر چندروزه مهدی هاشمی اما با تغییر کاربری به «سفر تحصیلی» چندساله شد. قوه قضائیه نیز در پایان فروردینماه 1389 حکم جلب مهدی هاشمی را صادر و اعلام کرد به محض ورود وی به کشور، در فرودگاه دستگیر خواهد شد. مهدی هاشمی سرانجام در 2 مهرماه 1391 به کشور بازگشت و رسیدگی قضایی به پرونده قطور او آغاز شد.
در جریان رسیدگی به پرونده مهدی هاشمی در دادگاه بود که جنبههای جدیدی از اتهامات امنیتی، سیاسی و اقتصادی او در مطبوعات بر سر زبانها افتاد. اتهامات به حدی جدی و مستند بود که حتی اسامی مستعاری که مورد استفاده قرار گرفته بود، مطرح شد. مهدی هاشمی در قسمتی از پرونده با نام مستعار «جونیور» ظاهر میشد و در قسمت دیگری با نام «ام.آر.» ناپدید میشد، روزی با اسم مستعار «شُل» میآمد و روز دیگری با نام «ام.اچ.بی» میرفت، یک بار با نام مستعار «گامبو» ایمیل میفرستاد و بار دیگر با آدرس «آقاکپل» ایمیل میگرفت. شمار زیادی از این مسائل بود که بر اهمیت پرونده آقازاده جنجالی میافزود.
این روزها که دادگاه مهدی هاشمی به جلسات آخر خود نزدیک میشود، همگان نگران آن هستند که فشارهای مختلف بر دستگاه قضا، سنگینتر از پرونده متهم باشد و بر پرونده فرزند رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام تأثیر بگذارد، لیکن امید میرود شمشیر دستگاه قضا تیزتر از زبان رابطها و واسطهها باشد. در ادامه گزارش ویژه «رمز عبور» برای اولین بار ناگفتهها و جزئیات بخشی از اتهامات امنیتی، سیاسی و اقتصادی مهدی هاشمی را بررسی میکند.
1- جاسوسی
مهدی هاشمی با در اختیار قرار دادن اسناد و تصمیمات راجع به سیاستهای داخلی و خارجی کشور به افرادی که صلاحیت دسترسی به آن را ندارند و همچنین مطلع کردن آنها از اطلاعات کشور مرتکب جاسوسی گردیده است. به عنوان نمونه برای تنویر ذهن چند مطلب به شرح ذیل بیان میشود:
الف) عباس یزدانپناه کیست؟ عباس یزدانپناه یزدی فرزند افراسیاب، متولد 1348 به شماره شناسنامه 393 صادره از سیرجان شخصی است که با نفوذ در مراکز حساس و وزارتخانههای جمهوری اسلامی ایران و جلب اعتماد مسئولین به اسناد و مدارک محرمانه و طبقهبندیشده دسترسی یافته و از سوی دیگر با شگردهای خاص ضمن ارتباط با عوامل و مأمورین سرویسهای جاسوس بیگانه، اقدام به ارائه اخبار و اطلاعات و اسناد و مدارک فوقالذکر به سرویسهای جاسوسی و فروش آن و اخذ پورسانتهای کلان مینموده است. وی پس از دستگیری در تحقیقات قضایی بهعملآمده صراحتا به تشکیل شرکت «جبل» برای پوششی جهت فروش اطلاعات و اسناد و مدارک قیمتی به بیگانگان اعتراف نموده است. وی هدف شرکت جبل را در حقیقت اخذ اطلاعات از ایران در پوشش اخذ پورسانت بیان کرده است. عباس یزدانپناه در ادامه در نزد مراجع امنیتی و قضایی وقت به توضیح برخی اطلاعات و اسناد مهم که در اختیار جاسوسهای بیگانه قرار داده اقرار نموده است که از جمله آن، اطلاعات راجع به پروژههای نفتی و صنعتی و... است. عباس یزدانپناه یزدی که از دوستان قدیمی مهدی هاشمی بود و از دوره دبیرستان با هم آشنایی داشتهاند، نهایتاًًٌ پس از اقاریر صریح بلاشائبه در تمام مراحل تحقیقات بدین شرح محکوم شده است: 1) از بابت اقدام علیه امنیت کشور از طریق جاسوسی و دادن اطلاعات به اشخاصی که صلاحیت آن را نداشتهاند به تحمل 5 سال حبس، 2) از بابت شرب خمر به تحمل 80 ضربه شلاق، 3) از بابت ارتباط نامشروع با زنان اجنبیه به 99 ضربه شلاق، 4) از بابت پرداخت رشوه به پرداخت جزای نقدی در حق صندوق دولت، 5) از بابت اعمال نفوذ در ادارات دولتی و وزارتخانهها و اعمال نفوذ بر خلاف حق و مقررات قانونی به تحمل 2 سال حبس تعزیری و پرداخت جزای نقدی و نیز به استرداد کلیه اموال منقول و غیرمنقول حاصله از طریق جاسوسی به نفع بیگانگان، محکوم و قطعی شده است.
ب) نحوه افشای اسرار: عباس یزدانپناه یزدی طی بازجویی انجامشده در سال 1387 در خصوص نحوه افشای اسرار نظام اظهار میدارد: «اهمیت این نکته در اینجاست که چون مهدی [هاشمی] دسترسی به اطلاعات سطحبالا داشت -مثلاًً میتوانست با آقای هاشمی صحبت کند و یا با وزیر نفت- به این جهت بود که خط مشیهای کلی نفت را زودتر درمییافت. این استراتژی که دیگر نمیخواهیم کارها را به خارجی بدهیم که از آقای هاشمی بخواهد به کارشناسان نفت برسد، حداقل چندین ماه وقت میخواست و باز آنها احتمالاًً نمیدانستند که موضوع جدی است و یا خیر، اما به سرعت آن را میفهمیدیم و به آزموده اطلاع میدادم و به زعم خودمان فکر میکردیم آدمهای خیلی زرنگی هستیم و با هیچ و پوچ استراتژی کار صنعت نفت مملکت را که صنعت حیاتی میباشد در اختیار افرادی میدهیم که علاقهمند بودند این موضوعات را بدانند و این از حماقت فوقالعاده من و مهدی سرچشمه میگرفت. به نظر خودمان موضوع بیاهمیتی بود، در صورتی که در آن طرف خط برای به دست آوردن این اطلاعات، کار برنامهریزی شده بود اما ما فقط جنبه پورسانتی قضیه را میدیدیم که شاید برای آزموده، رتبه دوم اهمیت را داشت و حتی یادم هست که او یک بار میخواست بداند که آیا امکان دارد اطلاعاتی را بدست بیاورید که ایران خریدهایش را در زمینه نانو، از طریق چه شرکتهایی انجام میدهد و قیمتها چطور است و... من با همان حماقت از خودم پرسیدم که این به چه دردی میخورد؟ و او گفت که چون هر کدام از این خریدها یک سیکل چندساله دارد، میتوان سال بعد سراغ آن کمپانی رفت و از او چیزی گرفت.»
ج) شرکت جبل و مهدی هاشمی: اظهارات 31/3/73 عباس یزدانپناه حاکی از آن است که: «یک روز با مهدی برای گردش بیرون رفته بودیم و با ماشین در شهر حرکت میکردیم. برای من شرح داد که در مسافرتی که داشته با یک شیخ سعودی آشنا شده و آنها با هم یک شرکت تشکیل دادهاند که اصل آن در خارج از کشور است و در ایران هم شرکت دارد که جبل نامیده میشود. چون کارها باید در داخل ایران انجام شود وجود شرکت جبل ضروری بود. مهدی هاشمی به من گفت که من به جای او سهامدار و مدیرعامل هستم، برای این که در این شرکت فعالیتهایی انجام میشود و پورسانتی و مهدی نمیخواست خودش حضور داشته باشد، چون این شرکت قرار بود کارهای پورسانتی بکند و احتیاج بود که اعمال نظرهایی در بعضی دستگاهها بشود. پس طبیعی بود که خود مهدی نمیتوانست در آن باشد، اما با بهانه و توجیه این که این شرکت متصل به دوستم است میشد که اعمال نظر انجام داد به دلیل این که سر و صدایی بلند نشود. این کل فلسفه وجود من در تمام شرکتهایی بود که با مهدی سهامدار بودیم و یا کارهایی که با هم به صورت شرکت انجام میدادیم. ما دو نفر به هم گره خوردیم و تا انتهای راه با هم بودیم و برای همین در این نوشته زیاد برمیخوریم به این که من تقریبا همه کارهایی را که داشتم با مهدی انجام میدادم -یعنی این که ارتباطم با وی قطع نشود- حاضرم هر کاری بکنم و تن به هر کاری بدهم و این از حرص و آز و طمع بسیار زیاد بود که من پیدا کرده بودم و مهدی به من احتیاج داشت برای این که سهامی را به نام کنم یا حساب بانکی داشته باشم و چون ما مدت زیادی بود که با هم دوست بودیم، امتحانم را هم پس داده بودم و او به من اعتماد داشت. همان طور که گفتم من هیچ تجربه کاری بازرگانی نداشتم و این عجیب به نظر میرسید که مدیرعامل باشم اما من مدیرعامل بودم، برای این که مهدی بتواند شرکت را کنترل کند و امضای حسابهای بانکی به دست من باشد و ورود و خروج پولهایی که میآمد تحت کنترل و نظارت من باشد. البته مهدی به من گفته بود با این که مدیرعامل هستم نباید در کارها خیلی دخالت کنم.»
د) منوچهر آزموده کیست؟ عباس یزدانپناه میگوید: «فردی است که قبل و بعد از انقلاب در خدمت سرویسهای جاسوسی بوده است، قبلاً برای ساواک کار میکرد و حالا هم برای سرویس انگلستان و بیش از سن و سال من سابقه فعالیت در مسائل جاسوسی داشته و دارد و این سادهاندیشی از جانب من بود که تصور میکردم در حال یک کار پورسانتی و صرفاً اقتصادی با وی هستم، هرچند معتقدم تمامی کارهای پورسانتی برای افرادی مثل من که خودشان جایگاهی در دستگاههای اجرایی ندارند و به قول معروف صاحب امضا نیستند نهایتاً منجر میشد به جاسوسی و دادن اطلاعات. چون راه دیگری برای حفظ خود در این میانه نمیبینم من این قضیه را به وضوح در ارتباطاتم با آزموده و نامدار در کار... مشاهده کردم، چراکه هرچه میخواستم بیشتر ثابت کنم دارای توانمندی و یا امکانات در داخل کشور یا راجع به فلان موضوع خاص هستم، مجبور بودم اطلاعات بیشتری راجع به آن موضوع به آنها بدهم...»
ه) علت مدیرعامل شدن یزدان پناه در جبل: عباس یزدان پناه در این خصوص در سال 1373 چنین اظهار نظر نموده است: «مهدی به من پیشنهاد کرد که سهامدار جبل و مدیرعامل آن باشم و این به این علت بود که چون خود او میخواست شخصاً چنین شرکتی در ایران داشته باشد به اتفاق صداقت و مصطفی داودیزاده و عنانی نمیتوانست این کار را بکند، احتیاج به کسانی داشت که سهام به نام او باشد و او بتواند حسابهای بانکی را تشکیل بدهد و چون موقعیت مهدی اجازه نمیداد که خودش این کار را بکند، پس قرار شد که من در واقع امین سهام مهدی [هاشمی] در جبل باشم و یا به صورت صوری سهامدار باشم، اما هماهنگی کارها را خودش انجام میداد چون که مهدی و مصطفی و صداقت میخواستند با شراکت با عنانی کارهای پورسانتی انجام دهند... اولین درگیریهای من در مسائل مالی از شرکت جبل شروع شد که قرار بود من امین سهام مهدی در شرکت جبل در ایران باشم و در عین حال مدیرعامل عضو هیأت مدیره این شرکت نیز باشم. به عنوان مدیرعامل هر ماه 150هزار تومان حقوق برایم در نظر گرفته بودند و یکمیلیون تومان هم پول دادند و یک ماشین پژو هم در اختیار من قرار گرفت و بعداً هم 7 یا 8میلیون به حساب من ریخته شد که در واقع از آن مهدی بود و یک آپارتمان در کامرانیه که از آقای جعفرزاده خریداری شده بود و بعداً فهمیدم که اساس شرکت جبل بر مبنای یک وام 2/3میلیون دلاری از یک شیخ سعودی است که به شرکت مهدی و عباس صداقت و مصطفی داودیزاده پرداخت شده و آنها در خارج چنین شرکتی ثبت کردهاند که جبل هم نماینده آن شرکت در ایران بود و من هم به جای مهدی 17% سهامدار بودم که صداقت و مصطفی هم هر یک 17% سهام داشتند و 49% از سهام هم بینام بود که قرار بود به عنانی (وامدهنده) داده شود. از 7/2میلیون دلار که تحویل شد ساختمانی خریداری شده بود به قیمت 165میلیون تومان که برای عنانی حسابسازی شده بود 310میلیون تومان، که مابهالتفاوت -یعنی حدوداًً 150میلیون تومان- بین سهامداران یعنی مهدی و من و عباس صداقت و ناصر داودیزاده و مصطفی داودیزاده پخش شد که از این مقدار حدوداًً 7 یا 8میلیون تومان به صورت نقد و بقیه هم به صورت یک آپارتمان در کامرانیه به من رسید... البته در ابتدا برای من سهمی در نظر گرفته نشده بود یعنی حساب مهدی بود که به من داده شد.»
با توجه به توضیحات فوق، مسیرهای جاسوسی به شرح زیر بود:
1- راهاندازی شرکت جبل به نمایندگی از شرکت تأسیس شده در سوییس به واسطه عباس یزدانپناه یزدی، صداقت، داودیزاده، شیخ حسن عنانی از شیوخ عرب. عباس یزدانپناه طی اظهاراتی مورخ 29/2/73 درباره نیمه سود سهامی که منتظر فروش اطلاعات به بیگانگان و اخذ رشوه و پورسانت بود، چنین مرقوم داشته است: «فعالیتهای این چنین من از اواسط سال 70 با ورود به شرکت جبل آغاز شد. جبل شرکتی بود که صداقت و مصطفی داودیزاده با همکاری یک شیخ عربستانی به نام حسن عنانی در خارج از کشور در سوئیس تشکیل داده بودند و از من خواسته شد به واسطه ارتباطاتی که داشتم در این شرکت همکاری کنم. نحوه سهام بدین صورت بود که 17% من و صداقت 17% و داودیزاده 17% و 50% سهم آن شیخ عرب که به عنوان سرمایهگذار در این ماجرا شرکت کرده بود. عنوان شرکت، صادرات و واردات بود و در صحبتهای اولیه بحث از این بود که طرحهای مختلف صنعتی و بازرگانی در این شرکت عملی شود که عملا نهتنها هیچ طرح صنعتی و حتی نمایندگی در این شرکت انجام نشد، بلکه حتی صادرات و واردات که از زمره آسانترین کارها است نیز انجام نشد. در ابتدای کار شرکت، مرا به عنوان مدیرعامل معرفی میکردند. البته این نه به خاطر تواناییهای مدیریتی و نه سابقه من بود، چون که من هیچ از کارهای بازرگانی اطلاع نداشتم و تا به حال هیچ کار مدیریتی نکرده بودم، بلکه این فقط به علت ارتباطات من بود با افراد مختلفی در سطوح متفاوت و قرار بود از این ارتباطات به نفع جبل استفاده کنم. همان طور که گفتم کارهای جبل محدود شده بود به پیگیری کارهایی که برای پورسانت آنها طراحی شده بود. معمولاً روش کار این بود که عنانی یک شرکت خارجی را معرفی میکرد و سعی میشد در ایران در پروژههای مربوطه که آن کمپانی شرکت کرده بود، از آن حمایت شود و با زد و بند از این و آن و حتی دادن رشوه شرکت مزبور به نحوی در پروژه و یا مناقصه برنده شود.»
بر اساس این اظهارات، مصطفی داودیزاده بعضی از پروژهها را با استفاده از ارتباطش پیگیری میکرد، مانند پروژههای بنیاد تعاون سپاه مثل خرید دو دستگاه کشتی ماهیگیری از اسپانیا که شرکت سازنده را عنانی به جبل معرفی مینماید یا خرید ریل راهآهن برای جمهوری اسلامی و یا تأسیس یک کشتارگاه صنعتی. بر اساس اظهارات عباس یزدی سرمایه اولیه شرکت جبل جمعاً به مبلغ 2/3میلیون دلار توسط عنانی پرداخت میشود (5% میزان سهم خود و 5% وام شرکای ایرانی) عباس یزدی اظهاراتی دارد که جبل در واقع برای خیانت تشکیل شده بود تا پورسانت بگیرد و ضربه اقتصادی به مملکت بزند. نقش عباس یزدانپناه یزدی در این مسیر آن بود که به واسطه ارتباطاتی که در نفت داشت، پروژهها را در مسیری که به نفع کمپانیهای دوست باشد حرکت دهد و برای این امر از اطلاعات منوچهر آزموده استفاده میکرد. در واقع یزدی حرفهای آزموده را به داخل منتقل میکرد و چون این صحبتها از دهان وی خارج میشد، برای افرادی که یزدانپناه با آنها ارتباط داشته وغالباً به وی اعتماد داشتند، خیلی مهم بود و این حرفها را قبول میکردند. عباس یزدانپناه یزدی اذعان میدارد که چیزی که برای وی اهمیت داشت این بود که آیا میتوان از این اطلاعات درآمد کسب کرد یا خیر و اگر هم نمیتوانست درآمدی کسب کند، لااقل بتواند موقعیت خود را نزد آزموده تحکیم کند تا بعداً به این واسطه درآمدی داشته باشد. لذا هر نوع اطلاعاتی -از جمله اطلاعات پروژههای نفتی- را به آزموده ارائه مینمود. مهدی هاشمی نیز در اظهاراتش به داشتن ملاقات با حسن عنانی و ارتباط با داودیزاده اشاره میکند لیکن در خصوص موضوعات پیشگفته و نوع ملاقاتها اظهار میدارد: «یادم نمیآید.»
2- ارسال گزارش «به کلی سری» تهیهشده توسط حسین پروین راجع به سفر به عراق و انعقاد قرارداد نفتی و ارائه گزارش تهیهشده توسط آقای شمخانی در خصوص نحوه حمل و نقل کالا در سواحل ایران و عراق که به تحقیقات به عمل آمده از عباس یزدانپناه و گزارش مورخ 9/4/73 وزارت اطلاعات مستند میشود. عباس یزدانپناه یزدی اظهار داشته: «مورد دیگر گزارشی بوده که وزیر دفاع وقت تهیه کرده بوده که راجع به نحوه حمل و نقل مواد نفتی بین دو ساحل رودخانههای دو کشور که با چه وسایلی و چقدر طول میکشد و از این قبیل اطلاعات بوده است که آقای مهدی هاشمی آن را برای یزدانپناه که آن موقع سوییس بوده فاکس کرده و یزدانپناه با نامدار هماهنگ کرده و نامدار گفته که آن را در هتلی که او همیشه اقامت میکرده، ببرد و به پذیرش هتل تحویل دهد و یزدانپناه این کار را کرده و بعد نامدار، وصول آن را تأیید نموده است.»
عباس یزدانپناه در خصوص اطلاعاتی که با امیر نامدار داده است اظهار داشت: «من در دو مورد اطلاعات به امیر نامدار داده بودم. در مورد اول گزارشی بود که حسین پروین تهیه کرده بود و ردهبندی «به کلی سری» داشت و من آن را از مهدی گرفته بودم. موضوع گزارش این بود که حسین پروین در مسافرتش به عراق قراردادی را با آنها امضا کرده مبنی بر خرید 5میلیون تن مواد نفتی از قبیل گازوئیل، بنزین، مازوت و... این اقلام را زیر قیمتهای بینالمللی قرارداد بسته بود و در عین حال متعهد شده بود به ازای قیمت این کالاها، بعضی اجناس ضروری را به عراقیها تحویل دهد مثل شکر، برنج، گندم و حتی چند دستگاه اتوبوس. پروین در گزارشش آورده بود اختلاف در خرید اجناس آنها و فروش کالاهایی که به آنها میفروشیم متضمن سودی است حدوداًً 480میلیون دلار ایران که این گزارش را از مهدی گرفتم و به امیر نامدار دادم، اما مهدی اصرار داشت چون طبقهبندی «به کلی سری» دارد، نباید به آنها میدادی. گزارش بعد گزارشی بود که وزیر دفاع تهیه کرده بود که این مقدار کالا را چگونه بین سواحل دو کشور باید حمل کرد و نحوه تخلیه و بارگیری [چطور بود] و مهدی آن را برایم به هتل فکس کرد. من به امیر نامدار در تهران زنگ زدم و گفتم اطلاعاتی به دست من رسیده است که میخواهم آن را به شما بدهم ولی نمیخواهیم آنها بفهمند من در ژنو هستم. او گفت آن را به پذیرش هتل دورون در ژنو بده، من ترتیب کارها را خودم میدهم. من هم آن گزارش را در یک پاکت گذاشتم و در آن را بستم و تحویل پذیرش آن هتل دادم. فردای آن روز امیر نامدار تماس گرفت که به دستشان رسیده است.
3- مشارکت در ارسال یک قرارداد 11صفحهای مربوط به ترانزیت محصولات عراق از آبهای ایران با پرچم قطر برای بیگانگان از طریق عباس یزدانپناه و امیر نامدار: عباس یزدانپناه در اقاریرش اظهار داشت: «در موضوع عراق آقای بیگزاده که معاون حسین پروین بود رفته بود و یک قرارداد با نظری امضا کرده بود که محصولات عراق را از آبهای ایران ترانزیت کنند و با پرچم حمل شود و ببرند. این قرارداد حدوداً 11 صفحه بود و مهدی آن را به من داد و من آن را برای نامدار در لندن فرستادم. فردای آن روز اسفندیار بختیار با من تماس گرفت که اگر این قرارداد انجام شود، دیگر قرارداد ما هیچ اعتباری ندارد چون این قرارداد قیمت بهتر بود. من هم پیش خود گفتم که ما بعدی آن را میگیریم.»
4- ارائه اطلاعات در خصوص موضوع خرید سوئیچ برای وزارت مخابرات به شرکت بل کانادا: عباس یزدانپناه در این خصوص چنین اقرار نموده است: «حدوداًً دو سال و چند ماه پیش که کار ربل کانادا را پیگیری میکردیم برای موضوع خرید سوئیچ برای وزارت مخابرات، چون مهدی در گروه تحقیق بازرسی ویژه بود، برای بازرسی این پروژه مقداری اطلاعات داشت که به من گفت و من هم آنها را به نماینده «بل» در خاورمیانه یعنی آقای استیونس دادم. اطلاعات بعد از باز شدن پاکتهای مناقصه بود و نشان میداد که آنها در رتبه سوم هستند و من به آنها پیشنهاد دادم برای این که وضع بهتری داشته باشند، پیشنهاد بدهند که مقداری از سوئیچها را در داخل خواهند ساخت. بل کانادا از طرف شیخ مصطفی معرفی شده، برای شرکت در مناقصه خرید 6 میلیون سوئیچ که وزارت مخابرات برگزار کرده بود و ما همه نماینده آنها بودیم، یعنی قرار بود که در ایران به نفع آنها اعمال نفوذ شود و در صورت برنده شدن از آنها پورسانت بگیریم. البته ما پیشاپیش به همه شرکتها میگفتیم که اگر قیمتهای شما پایین باشد میتوانیم کمک کنیم و در غیر این صورت هیچ کاری از دست ما برنمیآید... تنها کاری که میکردیم این بود که اطلاعاتی را جمعآوری کنیم و برای آنها بفرستیم. راجع به بل همین کار را کردیم چون بازرسی ویژه روی پروژه کار میکرد، مهدی به اطلاعات دسترسی داشت. به همین جهت تعدادی از آن اطلاعات را به من گفت و من همان طور شفاها آن را به تیراستیونس نماینده بل در خاورمیانه دادم. وقتی هم که گزارش بازرسی آماده شد مهدی میخواست آن را برای فرخ بفرستد که به آنها بدهد و نمیدانم این کار را کرد یا خیر... راجع به بل مهدی... به کانادا رفته بود و با آنها صحبت کرده بود راجع به مسائل فنی و... و راجع به پورسانت هم مصطفی و فرخ با آنها صحبت کرده بودند...»
5- ارائه اطلاعات السیهای معوق ایران از طریق عباس یزدانپناه به مهران آزموده: اقاریر عباس یزدانپناه یزدی در این مورد به شرح ذیل است: «آخرین بار هم که مهران آزموده را دیدم، مقداری اطلاعات راجع به السی معوق ایران داشتم که آنها را از مهدی گرفته بودم اما نام هیچ شرکتی شخصی نبود، فقط اسم کشورها را داشت. آنها را به مهران دادم و گفتم سعی کنید ببینید آیا میتوان نام شرکت را به صورتی بدست آورد تا بتوانیم با کمپانی مذاکره کنیم برای خریدن ریسکهایی که دارند، چون آن موقع ریسک السیهای ایران به 25% رسیده بود اما من میدانستم که به آنها هر سودی پرداخت میشود و میخواستم با کمپانیهایی که السیهای ایران داده بودند مذاکره کنیم و یک تخفیف 25% السیها را بخریم. اینها را مهدی به من گفته بود که خدمت حاجآقا رفته بود و پارس شمالی پیشنهاد شرکت شل را گفته است اما حاجآقا احتمالاًً قبول نمیکند. من به آزموده یک فکس زدم که... با پیشنهاد شل موافق است. اگر میتوانی اقدام کنی برای شل انجام بده. با آزموده راجع به این که میخواهم با شخصی به نام آقای «هندوجا» به توافق برسیم سعی کردیم این کار را با مهران (پسر آزموده) انجام دهیم. در سوئیس تعدادی از اطلاعات را جمعآوری کرده بودم و روی کاغذ بود، به او دادم. در آن سفر مهدی هم بود و دید که من این اطلاعات را به مهران دادم اما این اطلاعات حاوی کلیه مسائل نبود، مثلاً اسم شرکتها را نداشت. بعداً او و مهدی یک دیسکت به من داد که راجع به السیها بود و توسط بازرسی ویژه تهیه شده بود که تقریبا چیز کاملی بود، یعنی این که کلیه اطلاعات شرکتهای دارنده السی بانک ایرانی، بانک خارجی، مبلغ السی و این اطلاعات داد و گفت من این دیسکت را در سوئیس به آزموده دادم که به مهران بدهد و مهران روی آن کار کند و ما با مراجعه به شرکتهایی که السیهای ایران را دارند، بتوانیم السیهای آنها را بخریم و به عنوان حق مشاوره و پورسانت این که میتوانیم کار کنیم که پرداختهای شما سریعتر انجام شود و چیزی از آنها بگیریم. دفترچه که مهدی به من داده بود شامل دو جزوه کلفت بود. من آن را باز هم نکردم. مهدی آن را داده بود که در یک صندوق امنی در خارج نگه دارم، اما من که صندوق امنی نداشتم و او گفته بود به یکی تحویل بگیرد. آن را به آزموده دادم... در زمینه اطلاعاتی هم که (آزموده) میخواست راجع به پروژهها، سعی میکنم جوابگو باشم. البته عمدتاً اخیراً راجع به کارهای شرکت مهدی بود. من بعداً با دادن یک دیسکت که اطلاعاتی راجع به السیهای معوق ایران در آن ضبط شده است کمک زیادی به او (آزموده) کردم. این دیسک حاوی این اطلاعات بود که بانکهای تجاری ایران چه بدهیهایی به چه مقدار به کدام شرکتهای خارجی دارند و از کسی پرداخت نشده است، به همراه مبلغ و نام آن شرکتها. ریز مجموعه را بازرسی ویژه گردآوری کرده بود و من هم آن را از مهدی گرفته بودم و سعی میکردم با مهران با این اطلاعات به شرکتها مراجعه کنیم و از آنها بخواهیم که یا السیها را به ما بفروشند و یا این که با این عنوان که میتوانیم تسریع کنیم کار پرداخت السی را، از آنها چیزی بگیریم که همه اینها خیال باطل بود...»
6- ارسال اطلاعاتی راجع به پروژه پارس جنوبی مستند به گزارش وزارت اطلاعات: عباس یزدانپناه طی اظهاراتی اقرار نموده: «حرکت بعدی من آشنایی با سعید الذاکرین و بوذری بود که از طریق او آشنا شدم و اطلاعاتی از من میخواستند راجع به پروژه پارس جنوبی که من از آقای [...] که در نفت بود تهیه کنم و به آنها بدهم و من هم این کار را انجام دادم و در همین حین بود که متوجه شدم که آنها با مهدی صحبت کردهاند که در صورتی که قرارداد امضا شود 5میلیون دلار به او بدهند. من هم که همیشه خودم را با مهدی شریک میدانستم با آنها چانه میزدم، چون که بوذری بعد از امضای قرارداد میگفت که تیپیال مقدار کمیسیون را از 17 یا 15میلیون دلار کم کرده است و به 9 و اخیراً به 5 رسانده است که ما قادر نیستیم که فقط به مهدی 5میلیون بدهیم و همه باید کمتر بگیرند که من چانه میزدم نه؛ به خاطر این که تعداد آن را بیشتر کنیم، چون که احساس تعهدی به این کار نداشتم چون خودم آن را شروع نکرده بودم اما میخواستم سعید را روشن کنم. در عین این که خوب اگر قرار بود چیزی گرفته شود، هرچه بیشتر بهتر! اما خودم که از صحبتهای بوذری نام آزموده را شنیده بودم علاقهمند بودم که اگر قرار است من و مهدی در کار پروژههای نفت وارد بشویم، چه بهتر که با فردی که با ادعای خود بوذری در نفت از او قویتر بود این کار را انجام دهیم. بعد هم پیغام ساداتیان رسید که از آزموده پیغام آورده بود که او میخواهد با مهدی هم کار کند ولی چون آن موقع ساداتیان را به عنوان نماینده مهدی میشناختند رهنما با این فرض، پیغام را به ساداتیان داده بود و من و رهنما بعداً با هم آشنا شدیم و من هم خیلی استقبال کردم. با مهدی صحبت کردم، او موافقت کرد و ساداتیان به عنوان نماینده گروه ما به آلمان رفت. در آن سفر آزموده پیشنهاد کرده بود که در صورت این که با او همکاری کنیم، از کمیسیونی که او روی پارس جنوبی از تیپیال میگیرد به ما هم سهمی حدوداً 5میلیون دلار بدهد، به شرط این که مهدی اعلام کند که بوذری هیچ ارتباطی ندارد و قراردادی هم راجع به این پروژه پارس جنوبی و شاید هم پارس شمالی با ساداتیان امضا کرده بود. بعداً اضافه کرده بود که اگر توانست کمیسیون را اضافه کند یعنی بیشتر از 10میلیون دلار، به هر حال ساداتیان با این پیشنهادها برگشت و کپی قرارداد را هم در جلسهای که بین من و ساداتیان و مهدی بود، در منزل ما بود به ما نشان داد و حتی یادم هست که چون مخفف اسم مهدی در آن ذکر شده بود -به صورت (M.H.B) یعنی مهدی هاشمی بهرمانی- مهدی گفت که باید حذف شود. به هر حال مهدی هم پذیرفت که جلسهای با تیپیال ترتیب دهد و مقدمات این کار را خودش فراهم کرد یعنی از این طریق شرکت نفت که به تازگی در آن مشغول شده بود و بعد هم مسافرتی را به لندن داشت به اتفاق آقای <م> قرار بود در همان سفر این ملاقات را انجام دهد... و مهدی حدود 5 یا 10 دقیقه آزموده را دید که این هم به اصرار ساداتیان به من و اصرار من به مهدی بود و طبق برنامهریزی قبلی برخورد تندی با او داشت که من دیگر بازی کار بوذری را در نیاورد. در همان سفر قرارداد دیگر را با ساداتیان بستند که راجع به پروژههای پارس جنوبی و پارس شمالی و پالایشگاه هشتم و درود با هم همکاری کنیم و ساداتیان آن را از طرف گروه ما -یعنی من و خودش- امضا کرد. بعداً ما به آلمان رفتیم و آنجا ساداتیان را در دفتر یکی از دوستانش گذاشت و به بانک رفت. آزموده پول را دریافت کرده بود و برای من هم حسابی باز کرده بود و 700هزار مارک را به آن ریخته بود و بعد دنبال من آمد، به بانک رفتم و امضا کردم و صاحب امضا و صاحب حساب شدم. تقسیم پول بر اساس توافقی صورت گرفت که ما قبلاً انجام داده بودیم، یعنی قرار بود 70% پول به من برسد که مهدی هم در آن منظور بود و 30% بقیه به ساداتیان و چون ساداتیان اعلام کرد که کل مبلغ دریافتی یکمیلیون مارک است، 700هزار دلار آن را به حساب من ریخت... آزموده یک دوربین ویدیویی هم به من هدیه کرد و یک ساعت کارتیه که یکی به من داد و یکی هم به مهدی و این ساعتها طلا میباشد و ارزشمند است.»
7- ارائه و ارسال اطلاعاتی در حوزه بانک مرکزی: برحسب اقرار عباس یزدانپناه یزدی: «شرکتی بود در اسپانیا به نام ماتی پیکر که یک شرکت ساختمانسازی بود. ابتدا با مصطفی و صداقت آشنا بودند و بعد هم جبل نماینده آنها آقای ... قرار بود که اگر توانستیم کاری برای آنها در ایران بگیریم، پورسانتش را جبل بگیرد که عمده تلاش ما روی معادن و فلزات بود و در زمینههای هتل و پل قشم با آنها مذاکره شد و آنها با شورا نکاتی حسابی داشتند اما هیچ کدام موفقیتآمیز نبود. بعد از این که ما در جبل جدا شدیم، این از کارهایی بود که من و مهدی قبول کردیم که انجام دهیم و چون آزاد به استرالیا رفته بود برای ادامه تحصیل، ارتباط را با آنها برقرار کرد و به عنوان نماینده مهدی عمل میکرد و من بیشتر ناظر بودم. وقتی آنها تهران میآمدند من از آنها پذیرایی میکردم، کما این که یک بار دو نفر از مهندسین آنها برای کار ساختمانی بانک مرکزی که آنها در مناقصهاش شرکت داشتند به تهران آمدند و چند هفتهای اینجا بودند. از دفتر ما به عنوان دفتر کار استفاده میکردند و یک بار هم مهدی یک دفترچه حاوی اطلاعاتی راجع به وضعیت شرکتهایی که در مناقصه شرکت کردهاند به من داد که من آن را از آلمان برای آزاد حسامالدین پست کردم. اگر ماتی پیکر در کار ساختمان بانک مرکزی موفق میشد، به هر کدام از من و مهدی و آزاد 5/1میلیون دلار میرسید که پروژه کاملاً باطل شده.»
8- ارائه اطلاعات پروژه سیری به آزموده: طبق اظهارات عباس یزدانپناه یزدی: «در ایتالیا مهدی به آزموده گفت که دولت فرانسه که تازه روی کار آمده است، حاضر است به ما امتیاز ریالی بدهد ولی در عوض پیغام داده که پروژه سیری را به شرکت الف بدهم و به همین نسبت اطلاعاتی راجع به پروژه سیری به آزموده دادم که برود و با شرکت الف مذاکره کند که هیچ نتیجهای هم نداشت. آزموده همیشه در کارهای نفت، فردی را به نام مهدی صدری توصیه کرد که مهدی از او استفاده کند. این اواخر مهدی از من خواست که با آزموده تماس بگیرم و از او بخواهم که به دوبی بیاید تا در آنجا با هم راجع به پروژههای پارس جنوبی و ابوذر صحبت کنیم که او نیامد. چون بعد از هشداری که من به او داده بودم که میخواهند تو را دستگیر کنند، او دیگر به ترکیه زیاد نمیآمد و فقط در اروپا قرار میگذاشت.»
ادامه دارد...
http://www.ghasednoor.ir/fa/tiny/news-3779
ارسال نظر