تاریخ خبر: کد خبر: 5151

مشروح نشست تخصصی بررسی توافق لوزان در مشهد/

انرژی هسته‌ای چقدر می‌ارزید؟

درحالی‌که در توافق ژنو برای گام نهایی عبارت «لغو جامع تحریم‌های هسته‌ای ایران» قید شده است در لوزان ما حتی نسبت به ژنو هم چند گام عقب‌نشینی داشته‌ایم و این لغو جامع چندین تخصیص و قید خورده است.

میثم ظهوریان سعید شعربافبه گزارش «قاصدنیوز»، چندی پیش نشست «انرژی هسته‌ای چقدر می‌ارزید؟» به همت مجمع مطالبه مردمی در مسجد حوض لقمان مشهد با ارائه میثم ظهوریان دکترای مدیریت و دکتر سعید شعرباف عضو هیئت علمی دانشگاه امام رضا(علیه السلام) برگزار شد.

 

 

متن این نشست تخصصی بدین شرح است:

 

 

بخش اول : دکتر میثم ظهوریان

  • مقدمه و پیش‌فرض‌های بحث

بسم‌الله الرحمن الرحیم. من در ابتدای بحث مربوط به نقد تفاهم هسته‌ای لوزان می‌خواهم به چند نکته به عنوان پیش‌فرض‌های موضوع اشاره کنم تا کمی زاویه ورودمان به بحث شفاف شود.

 

نکته اول این که دقت کنید علی‌رغم خطرات زیادی که روند جاری مذاکرات هسته‌ای برای کشور دارد و می‌تواند چند دولت آینده را در عمل درگیر کند یک مسئله باید مورد توجه ما باشد و آن این است که ما بالاخره نسبت به آغازِ شروع بحث هسته‌ای که تنش هسته‌ای بین ایران و غرب حدود 12 سال قبل شروع شد جلوتر هستیم. آن زمان ما بر اساس آن چیزی که در خاطرات جک استراو وزیر امور خارجه انگلستان هست در حد سه سانتریفیوژ، وقتی وزیر خارجه ما زنگ زد به آن‌ها که اجازه بگیرد ما از آن استفاده کنیم اجازه ندادند و ما هم بلافصل قبول کردیم، ایران حتی اجازه تزریق گاز به اورانیوم نداشت، حتی برای الآن بالاخره در این توافقنامه لوزان آن چیزی که طرف مقابل خیلی خوشحال هست اینکه ما 10 هزار کیلو اورانیوم خود را به 300 کیلو تبدیل کردیم یعنی بالاخره باز از آن زمان که حتی اجازه تزریق گاز هم نداشتیم ما جلوتر هستیم. 5 هزار سانتریفیوژ مبتنی بر توافقنامه در طول 10 سال خواهیم داشت. البته توجه به این نکته لازم است که رد پارادایم سیاسی حاکم بر سیاست بین‌الملل امتیاز گیری در مذاکرات نه آن‌چنان که تیم مذاکره‌کننده قبلی تصور می‌نمود بر اساس منطق قوی و استدلال است و نه آن‌چنان که تیم فعلی تصور می‌کند به اعتمادسازی و گفتمان کردن داده می‌شود؛ بلکه میزان داشته‌ها و ابزارهای اعمال قدرت عامل امتیاز گرفتن محسوب می‌شود و در این مذاکرات نیز همان داشته‌ها ب(مانند 19000 سانتریفیوژ نصب شده، ذخیره بالای اورانیوم غنی‌شده، مرکز امن غنی‌سازی فردو و نیروگاه اراک) باعث شد امروز ما در ازای از دست دادن بخش زیادی از آن داشته‌ها هم جلوتر از ١٠ سال پیش باشیم

.

 نکتة دوم اگر بحثی به عنوان نقد مذاکره‌کنندگان در این جا مطرح می‌شود منظور نقد نیات این بزرگواران نیست. یعنی اینکه بالاخره این بزرگوارها با یک سری مبانی فکری هدفشان توسعه کشور است و احساس می‌کنند عملکرد آن‌ها به نفع کشور هست، در این بنده شکی ندارم. لذا اصل نقد معطوف بر عملکرد و برخی از مبانی فکری این آقایان است که برخی اشتباهات، برخی اعتمادهای بیجا و برخی ساده‌انگاری‌ها و برخی ذهنیت‌ها نسبت به توسعه و پیشرفت که در تیم مذاکره‌کننده وجود دارد، در عمل باعث شده است نتیجه‌ای که در شان ملت ایران است از مذاکرات به دست نیاید.

 

 نکتة سوم این است که اگر ما بحثی در مورد توافقنامه انجام می‌دهیم مبتنی بر توازنِ بین داده و ستانده است. هیچ شکی نیست بالاخره در توافقنامه ما هم داده داشته‌ایم، هم ستانده داشته‌ایم. و لذا نقدی اگر صورت می‌گیرد مبتنی بر عدم توازن بین این دو است که نشان داده خواهد شد هم به لحاظ وزن امتیازاتی که به طرف مقابل دادیم و هم به لحاظ توازن زمانی عدم توازن فاحشی در نحوة امتیازدهی در توافقنامه وجود دارد.

 

  • لزوم دلواپسی فعالانه

من برای این که مصداقی از این موضوع بیاورم که چرا انقلاب امروز در وضعیتی بسیار مستحکم‌تر از گذشته قرار دارد و ما از شرایطی بسیار خطیر‌تر از شرایط فعلی هم عبور کرده‌ایم، می‌خواهیم متنی را خدمت شما نمایش دهم. این متنی که در تصویر می‌بینید یک پیشنهاد توافقنامه هست که سال 2003 بعد از حمله آمریکا به عراق، از طرف دولت وقت کشور (توجه کنید که در آن زمان در آمریکا دولت بوش حاکم بود و در ایران تجدیدنظرطلبان بر دولت و مجلس حاکم بودند) و توسط آقای صادق خرازی با واسطه وزارت خارجه سوییس به دولت بوش پیشنهاد شد. البته این متن در آن زمان رسماً منتشر نشد اما چند سال بعد هم سوییسی‌ها و هم آمریکائی‌ها این متن را  منتشر کردند. در آمریکا این پیشنهاد توسط دموکرات‌ها پس از روی کار آمدن احمدی‌نژاد منتشر شد و حرف آن‌ها این بود اگر دولت بوش آن زمان این پیشنهاد ایران را قبول می‌کرد ما هیچ مشکلی دیگر با ایران نداشتیم.

 

 در این متن یکسری از پیشنهادهایی که ایران خودش به طرف غربی داده است را توجه کنید]نمایش متن روی پرده نمایش[. مثلاً در یک مورد آمده است توقف هرگونه پشتیبانی از گروه‌های مخالف فلسطینی مثل حماس و جهاد اسلامی و فشار به این گروه‌ها برای توقف عملیات خشونت‌آمیز در داخل مرزهای 1967 که شامل 78٪ از خاک فلسطین است. بند 2 پیشنهادی ایران – این را دقت کنید که قبل از جنگ 33 روزه حزب‌الله و اسرائیل است که در سال 2006 به وقوع پیوست- خیلی خلاصه اگر بخواهیم بگوییم می‌شود خلع سلاح حزب‌الله. البته در متن آمده تبدیل حزب‌الله به یک سازمان صرفاً سیاسی. در بند بعدی قید شده است پذیرش بیانیه بیروت اتحادیه عرب توسط ایران. بیانیه بیروت اتحادیه عرب کدام بیانیه است؛ همان طرحی که عربستان پیشنهاد کرد به عنوان پذیرش دو دولت فلسطینی و اسراییلی مبتنی بر مرزهای سال 1967. در واقع اولین بار که اعراب و اتحادیه عرب مرزهای 1967 را به صورت رسمی قبول کردند و در واقع بیش از سه‌چهارم سرزمین فلسطین را به اسراییل هبه کردند بر اساس بیانیه بیروت بود. البته پیشنهادات دیگری هم در این متن هست مانند حمایت از راه حل صلح‌آمیز در خاورمیانه در جنگ بین فلسطین و اسرائیل و در عوض همه این امتیازات هم آمریکا باید به طور رسمی اعلام می‌کرد که ایران جزو محور شرارت نیست و البته بعضی همکاری‌ها در زمینه‌های اقتصادی مانند دادن قطعه هواپیما به ایران نیز از جمله امتیازات دیگر پیشنهادی ما بود.

 

 خب این وضعیتی بود که ما سال 2003 داشتیم که در آن زمان هم همین تیم فعلی بر وزارت خارجه حاکم بود. می‌خواهم بگویم ما از شرایطی بسیار اسفناک‌تر و خطرناک‌تر از این شرایط فعلی که در جایگاه خودش خیلی شرایط خطیری است و برای آیندة انقلاب قطعاً مضر خواهد بود عبور کرده‌ایم. تازه این طرحی است که ما پیشنهاد کردیم و طرف آمریکایی سریع رد کرد و هنوز هم خیلی‌ها در آمریکا تأسف می‌خورند که چرا آمریکا چنین فرصتی را از دست داده است. البته در ایران هم کسانی هستند که هنوز تأسف شکست آن پیشنهاد را می‌خورند. مثلاً آقای ظریف هم در مصاحبه با کانال چهار شبکه بی‌بی‌سی پیشنهاد مذکور را فرصتی برای بهبود روابط ایران و آمریکا خواند که به خاطر غرور آمریکایی‌ها از دست رفته است. لذا جنس دلواپسی و نگرانی نسبت به شرایط کنونی باید فعالانه و نه متأثر از یاس و ناامیدی نسبت به آینده انقلاب باشد.

 

  • چرایی مذاکره

نکاتی که عرض کردم صرفاً مقدمه‌ای بود برای این که وارد بحث جزئی‌تر و فنی‌تر مذاکرات شویم. اولین سؤالی که در این جا قابل طرح است چرایی اصل مذاکره و موافقت رهبری با ادامه آن است. فکر می‌کنم مهم‌ترین محور در این موضوع که بارها در صحبت‌های رهبری مورد اشاره قرار گرفته است، بالا رفتن ظرفیت فکری ملت و به ویژه برخی از نخبگان سیاسی است که هنوز نوعی خوش‌بینی در آن‌ها نسبت به آمریکا حاکم است. یعنی رهبری با علم به اینکه این نوع مذاکره کردن و این روند هزینه‌های زیادی برای کشور خواهد داشت؛ اما با توجه به اینکه ظرفیت فکری و نوع نگاه مردم  برای رهبری بسیار مهم‌تر از این هزینه‌ها است، برای همین با مذاکرات موافقت کردند و هنوز هم دارند اجازه می‌دهند این مذاکرات پیش برود تا به نوعی هم آن فضای خصمانه استکبار شکسته شود و هم رشد فکری مردم بالا برود و آن دسته از مسئولینی که هنوز برای پیشرفت و توسعه چشم به آن سوی مرز دارند در عمل ببینند که سازش با آمریکا کمکی به ما برای پیشبرد اهداف انقلاب نخواهد کرد.  

 

  • تحریم‌ها

اگر بخواهیم وارد بحث نقد فنی توافقنامه شویم طبیعتاً اولین گام مشخص کردن معیار نقد است. طبیعتاً تیم فعلی بر اساس برخی مبانی فکری به مذاکره وارد شده است که ممکن است با آن چه ما معتقدیم متفاوت باشد و بر این اساس به نظرم پیش‌نیاز هر گونه نقد قابل فهم توسط طرف مقابل رسیدن به مجموعه‌ای از شاخص‌های مورد توافق دو طرف برای ارزیابی توافق است. بر این اساس بنده با توجه به این که هم ریاست محترم جمهور و هم تیم مذاکره‌کننده حداقل در حوزه بیان، شاخص‌های مشخص شده توسط رهبری را مبنای عمل خود اعلام کرده‌اند، مبنای نقد بیانیه را خط قرمزهای مشخص شده توسط رهبری گذاشته‌ام و بر این اساس در ادامه بحث محورهای بیانیه را مبتنی بر خط قرمزهای رهبری ریز کرده‌ام و در هر محور شکاف بین خط قرمزها و آن چه در عمل در لوزان اتفاق افتاده است را بررسی خواهم کرد.

 

یکی از مهم‌ترین محورها برای ما در توافقنامه لغو تحریم‌ها بوده است. در بحث لغو تحریم‌ها همان‌طور که بیانات رهبری را در اسلایدها مشاهده می‌کنید ایشان به چند نکته تأکید جدی داشتند. یک مطلب این که لغو تحریم‌ها توسط طرف مقابل مترتب بر امر دیگری نشود یعنی این نباشد که آن‌ها شرطی بگذارند و آن کار را ما اول انجام بدهیم بعد آن‌ها بخواهند تحریم‌ها را بردارند. محور دوم یکجا و کامل بودن لغو تحریم‌ها و نکتة مهم‌تر از همه که ایشان روی آن تأکید دارند این است که حربه تحریم از دست دشمن خارج بشود. یعنی حربة تحریم دستِ دشمن نماند که مثلاً به عنوان یک شمشیر داموکلس  بر سر ما استفاده کنند. اما اتفاقی که در توافق لوزان بر سر تحریم‌ها افتاده است چه بوده است؟

 

متن ترجمه وزارت خارجه در مورد بند مربوط به تحریم‌های بیانیه ترجمه‌ای غلط است که البته انشاالله نیت سو در این ترجمه غلط وجود نداشته و ناشی از اشتباه بوده است. ترجمه صحیح متن انگلیسی بیانیه لوزان در مورد تحریم‌ها می‌گوید « همزمان با این که آژانس بین‌المللی انرژی اتمی تائید کرد ایران تعهدات هسته‌ای کلیدی خود را انجام داده است، اتحادیه اروپا اجرای تمام تحریم‌های مالی و اقتصادی مرتبط با مسئله هسته‌ای را پایان خواهد داد و آمریکا نیز کاربرد تمام تحریم‌های مالی و اقتصادی ثانویه مرتبط با هسته‌ای را تعلیق خواهد نمود.»

 

درحالی‌که در توافق ژنو برای گام نهایی عبارت «لغو جامع تحریم‌های هسته‌ای ایران» قید شده است در لوزان ما حتی نسبت به ژنو هم چند گام عقب‌نشینی داشته‌ایم و این لغو جامع چندین تخصیص و قید خورده است. یعنی عبارت لغو جامع تحریم‌ها در مورد اروپا تبدیل شده است به «خاتمه اجرای تحریم‌های اقتصادی و مالی هسته‌ای» و در مورد امریکا هم تبدیل شده است به «تعلیق کاربرد تحریم‌های اقتصادی و مالی ثانویه هسته‌ای». تعبیر من این است که ما از چاله ژنو به چاه لوزان افتادیم و خبری هم از لغو کامل تحریم‌ها نخواهد بود. در واقع دو عبارت خاتمه اجرا و تعلیق کاربرد و قیدهای به کار رفته که به ترتیب در بیانیه در مورد تحریم‌های اروپا و آمریکا به کار رفته است به معنی این است که بر خلاف تأکید رهبری اولاً خود قانون و زیرساخت قانونی آن یعنی حربه تحریم در هر دو مورد در جای خود باقی خواهد ماند و لذا تحریم‌ها بلافاصله بازگشت‌پذیر هستند و ثانیاً همین تعلیق نیز فقط در مورد بخش اندکی از تحریم‌ها خواهد بود. تازه همین تحریم‌های اندک در مورد آمریکا فقط کاربردش تعلیق موقت می‌شود (یعنی هر چه تا الآن از اموال ما توقیف شده است در جای خود باقی خواهد ماند) و هر شش ماه باید رییس‌جمهور آمریکا تعلیق را تمدید کند.

 

از همه این‌ها مهم‌تر و فاجعه‌بارتر در این بند این است که همین تعلیق مبهم و مشروط نیز منوط به انجام کامل تمام تعهدات ایران  و تائید آن از سوی آژانس شده است. در این مورد در متن ترجمه فارسی ترجمه شده توسط آقای ظریف رفع تحریم‌ها همزمان با انجام تعهدات ایران اعلام شده درحالی‌که اگر به متن اصلی انگلیسی بیانیه رجوع کنید آمده است پس از تائید آژانس مبنی بر این که ایران تمام تعهدات اصلی خود را انجام داده است.

 

بر این اساس ایران ابتدا باید تمام تعهدات خود را انجام بدهد،حدود 97% اورانیوم ذخیره‌شده خود را که در طول 8 سال تولید شده از بین ببرد، دو سوم سانتریفیوژهای نطنز و فردو را با زیرساخت آن برچیند، قلب راکتور اراک را نابود کند، تمام این تعهدات را که ایران انجام داد و آژانس تائید کرد بعد آن‌ها تازه تحریم را قرار است تعلیق کنند، تازه آمریکا اجرای آن را هم تعلیق نمی‌کند و فقط کاربرد آن را  تعلیق خواهد نمود. این که رهبری فرمودند که دشمن وقتی خرش از پل گذشت به ریش شما می‌خندد، به نظر من مهم‌ترین مصداق آن اینجا است که ما تمام تعهدات خود را انجام بدهیم، آن هم تعهداتی که عملاً اغلب آن‌ها برگشت‌پذیر نیست یا اینکه بازگشت‌پذیری آن مستلزم زمانِ خیلی طولانی است و بعد طرف مقابل می‌خواهد فقط تحریم‌ها را تعلیق کند.

 

 خود قید تحریم‌های هسته‌ای نیز قیدی شدیداً مبهم و تفسیرپذیر است؛ چرا که اصولاً اغلب تحریم‌های ایران صرفاً هسته‌ای نیست و در آن دلایل دیگر هم ذکر شده است. به عنوان مثال در متن قانون ۵۶ صفحه‌ای کاهش تهدید ایران (به عنوان مهم‌ترین تحریم ضد ایرانی) که در سال ۲۰۱۲ در کنگره آمریکا تصویب شد که متن آن را مشاهده می‌کنید و شامل تحریم فروش نفت، کشتیرانی و نظام بانکداری و مالی ایران است، علاوه بر مسئله هسته‌ای به دلایل دیگری مانند تهدید اسراییل، نقض حقوق بشر، نقش غیر سازنده در سوریه و حمایت از گروه‌های تروریستی استناد شده است یا قانون تحریم بانک مرکزی به عنوان یکی از مهم‌ترین تحریم‌های ایران که اگر متن قانون را در تصویر ببینید دلیل تحریم بانک مرکزی پول‌شویی ذکر شده است و اصلاً عنوان هسته‌ای را در تحریم بانک مرکزی نمی‌بینید. حتی در رابطه با تحریم‌های کاملاً هسته‌ای نیز طرف مقابل می‌تواند مجدداً آن را به بهانه‌ای دیگر (مانند حمایت از تروریسم) تصویب کند.

 

شاید یک سؤالی که مطرح بشود در بحث ترتیب تحریم‌ها که بنده گفتم در متنِ بیانیه نوشته بود اول ایران باید تمام تعهدات هسته‌ای خود را انجام بدهد بعد طرف مقابل بحث تعلیق تحریم‌ها را آغاز کند. شاید این سؤال پیش بیاید که ما در تلویزیون دیدیم که هم آقای روحانی گفته است، هم آقای ظریف گفته است که همة تحریم‌های اقتصادی و مالی همان روز اجرای توافق لغو می‌شود، پس چه طور می‌شود این‌ها بیایند در تلویزیون چنین ادعای کذبی بکنند. در توضیح باید بگویم این هم جز شعبده‌بازی‌ها و ظرافت‌های آقای ظریف و دوستان است که آمده‌اند روز توافق را از روز اجرای توافق تفکیک کرده‌اند. یعنی طرف ایرانی آمده است یک فاز صفر تعریف کرده است که آن را می‌گوید جزو اجرای توافق اصولاً نیست و در این فاز صفر که از نظر دوستان مذاکره‌کننده جز اجرای توافق نیست ایران تمام تعهدات هسته‌ای خود را اجرا خواهد کرد. یعنی وقتی ایران تعهدات خود را انجام می‌دهد جز اجرای توافق نیست و وقتی نوبت تعهدات طرف مقابل رسید می‌شود روز اجرای توافق و بعد می‌گویند طرف مقابل در همان روز اجرای توافق تعهدات خود را انجام می‌دهد. طنز را توجه کردید. یعنی  به جای این که خط قرمزها را رعایت کنند تعریف کلمات را طوری عوض کرده‌اند که خط قرمز منطبق با توافق انجام شده شود.

 

 

  • تحریم‌های شورای امنیت سازمان ملل

در مورد تحریم‌های سازمان ملل هم که مذاکره‌کنندگان محترم می‌گویند  ما برای اولین بار یک کشور را از ذیل فصل هفتم شورای امنیت درآوردیم این هم در عمل اتفاق نمی‌افتد. چرا که بر طبق تفاهم انجام شده در لوزان اصولاً ایران از ذیل فصل هفتم منشور سازمان ملل خارج نخواهد شد و صرفاً پس از انجام کامل تعهدات ایران شش قطعنامه صادره قبلی لغو و یک قطعنامه جدید که باز هم ذیل فصل هفتم است جایگزین آن خواهد شد که هم به محدودیت‌های وضع‌شده در قالب طرح برنامه جامع مشترک علیه برنامه هسته‌ای کشورمان رسمیت بین‌المللی خواهد داد و هم برخی تحریم‌ها و محدودیت‌های وضع‌شده در قطعنامه‌های قبلی (از جمله تحریم‌های موشکی، تسلیحاتی و فناوری) در این قطعنامه جدید تجمیع خواهد گشت. تنها تفاوت در این است که شش قطعنامه قبلی از طرف کشورمان غیرقانونی تلقی می‌شد و قطعنامه جدید با تائید ایران تصویب خواهد گشت. به عبارت بهتر پذیرش قطعنامه جدید فصل هفتمی توسط ایران از یک‌سو به این معنی است که کشورمان خود را به عنوان تهدید علیه صلح و امنیت بین‌المللی پذیرفته است و از سوی دیگر موظف به رعایت تحریم‌های جدید وضع شده بر برنامه موشکی و فعالیت‌های فناوری در این قطعنامه است.

 

  • تحقیق و توسعه

یکی از مهم‌ترین نکاتی که رهبری بر آن تأکید داشتند حفظ کامل فعالیت‌های تحقیق و توسعه است. به عنوان مثال ایشان در دو سخنرانی نوروزی امسال و سال گذشته خود بر این مسئله با تعابیری که مشاهده می‌کنید تأکید داشتند.

  • حرکت علمی هسته‌ای، به هیچ وجه نباید متوقف و یا حتی کُند شود. (فروردین 93)
  • توسعه‌ی علمی و فنّی هسته‌ای در ابعاد گوناگون، به‌هیچ‌وجه نبایستی متوقّف بشود. توسعه‌ی فنّی حتماً بایستی ادامه پیدا بکند و با شدّت و قدرت پیش برود. (محدودیت‌هایی را ممکن است لازم بدانند قبول بکنند). فروردین 94

 

 اما در لوزان چه اتفاقی افتاده است. در لوزان اولاً به مدت 10 سال برنامه‌های تحقیق و توسعه ما محدود شده است به همین برنامه‌های تحقیق و توسعة موجود یعنی همین برنامه‌هایی که ما تا الآن داشتیم که شامل IR2, IR4, IR5, IR6, IR8 و هیچ برنامة جدیدی ایران به عنوان تحقیق توسعه حق آغاز و ادامة آن را نخواهد داشت. در عمل رشد علمی ما در این بخش متوقف می‌شود به ویژه که در دورة 10 ساله در صنعتی مثل هسته‌ای که فناوری روز است عملاً خیلی تغییرات در چرخه دانش و در فناوری‌های جدید صورت خواهد گرفت و نکتة بعدی هم این است که حتی در مورد این تحقیق و توسعه موجود هم ما به صورت محدود می‌توانیم فعالیت کنیم یعنی اجازه تحقیق به صورت آبشاری بر روی سانتریفیوژهای مذکور را در سال‌های اول نخواهیم داشت. در واقع اگر شما فقط به یک سانتریفیوژ یا دو سانتریفیوژ بتوانید تزریق گاز انجام دهید در عمل تحقیق توسعه‌ای اتفاق نمی‌افتد یا سطحی‌ترین نوع تحقیق و توسعه اتفاق می‌افتد. برای تحقیق و توسعه در حوزة غنی‌سازی باید به تدریج بتوانید دو تا سانتریفیوژ را چهار تا کنید، چهار تا را شش تا کنید تا در نهایت بتواند سانتریفیوژها را در غالب یک زنجیره تست کنید و بعضاً چند زنجیره را به هم متصل کنید. نکته بدتر در این حوزه این است که حتی بعد از دورة 15 ساله محدودیت هم برنامة تحقیق و توسعه ما در تفاهم لوزان مسکوت گذاشته شده است. بر طبق متن منتشره توسط آمریکا که با عنوان پارامترهای توافق منتشر شده است بعد از پایان این دوره هم ایران می‌بایست مجدداً برنامه تحقیق و توسعه و غنی‌سازی خود را به تائید طرف مقابل برساند.

 

  • ظرفیت غنی‌سازی و فعالیت‌های صنعتی هسته‌ای

محور بعدی که رهبری بر آن تأکید داشتند موضوع ظرفیت غنی‌سازی است که رهبری در این مورد گفتند که « هدف آن‌ها این است که در موضوع ظرفیت غنی‌سازی، جمهوری اسلامی ایران را به ۱۰ هزار سو راضی کنند؛ البته ابتدا از ۵۰۰ سو و ۱۰۰۰ سو شروع کردند، که ۱۰ هزار سو محصول حدود ۱۰ هزار سانتریفیوژ از نوع قدیمی است که داشتیم و داریم، در حالی که به گفته مسئولان مربوطه، نیاز قطعی کشور، ۱۹۰ هزار سو است‌.». البته ممکن است نیاز امسال و یک سال دیگر و دو سال دیگر نباشد ولی در آینده نیاز قطعی کشور این مقدار است.

 

مطابق توافق لوزان ایران قبول کرده است که تا 12 سال تنها غنی‌سازی خود را با پنج هزار سانتریفیوژ انجام دهد و تازه از سال 12ام خواهد توانست به‌تدریج تعداد سانتریفیوژهای خود را افزایش دهد. سطح این غنی‌سازی هم تا 15 سال فقط در سطح سه و نیم درصد باقی خواهد ماند. یعنی محدودیت میزان غنی‌سازی که ما قبول کردیم نیمی از آن چیزی است که رهبری فرمودند هدف آمریکا هست که ما را راضی کند و یک‌بیستم از آن چیزی که به عنوان نیاز قطعی کشور می‌دانند.

 

 بر این اساس کشورمان می‌بایست دو سوم از سانتریفیوژهای خود را همراه با زیرساخت آن برچیند و هیچ سانتریفیوژ جدیدی هم تولید نکند و فقط در صورت از بین رفتن سانتریفیوژهای قبلی به جایش از سانتریفیوژهای برچیده شده استفاده کند. حتی ما اجازه نخواهیم داشت سانتریفیوژهای قدیمی را با سانتریفیوژهای نسل جدید جایگزین کنیم. تازه آمریکایی‌ها می‌گویند بعد از پایان 15 سال هم ایران باید سطح غنی‌سازی خود را به تائید طرف مقابل برساند.واقعیت این است گر ۵۰۰۰ سانتریفیوژ مورد توافق بیش از ۲۰ سال کار کنند فقط سوخت یک سال نیروگاه بوشهر را تأمین می‌کنند و در عمل 5000 سانتریفیوژ تنها فایده‌اش گرفتن ژست سیاسی مبنی بر عدم تعلیق کامل است.

 

علاوه بر این بر اساس توافق لوزان ایران  حق ندارد ذخیره اورانیوم خود را از 300 کیلو بیشتر کند؛ یعنی ما هر چه اورانیوم غنی کنیم می‌بایست همان را یا معادل آن را از ذخیره خود بلافاصله اکسید کنیم. پس سؤال این است که اساساً غنی‌سازی ما در این دوره غیر از بین بردن اورانیوم طبیعی کشور که با هزینه زیادی استخراج شده چه فایده‌ای دارد و بهتر نبود ما کلاً غنی‌سازی را تعطیل می‌کردیم؟

 

نکته مهم دیگر این است که در عمل توافق لوزان باعث از بین رفتن زنجیره تأمین هسته‌ای کشورمان می‌شود. سال‌های زیادی طول کشیده تا زنجیره تأمین صنعت هسته‌ای کشورمان ایجاد شده، پیمانکارهای مختلف آمده‌ و در فرآیند تولید قرار گرفته‌اند، تکنولوژی تولید در اختیارشان قرار گرفته و بعضاً ماه ها و سال‌ها سعی و تلاش کردند و نمونه‌های بسیار ساختند تا مسلط به این تکنولوژی شدند، حالا با توقف تولید ماشین سانتریفیوژ تا 10 سال، این صنعتگران از صنعت تولید مواد، تجهیزات و قطعات صنعت غنی‌سازی خارج می‌شوند و اغلب آن‌ها دیگر مایل به ورود مجدد به این صنعت نمی‌شوند، لذا فرآیند ایجاد مجدد این زنجیره تأمین بسیار مشکل و زمان‌بر خواهد بود و در عمل حتی بعد از 15 سال دوره اصلی توافق رشد برنامه ایران بسیار مشکل خواهد بود.

 

  • فاجعه بازرسی‌ها

نکتة بعدی که جزو موارد بسیار حساس است که رهبری هم اشاره کردند بحث بازرسی‌ها است. در مورد بازرسی رهبری بر چند نکته تأکید جدی داشته‌اند که در اسلاید مشاهده می‌کنید.

  • هیچ شیوه‌ی نظارتی غیر متعارف که جمهوری اسلامی را به یک کشور اختصاصی از لحاظ نظارت تبدیل می‌کند، به‌هیچ‌وجه مورد قبول نیست. فروردین 94
  • روابط آژانس بین‌المللی انرژی اتمی با ایران باید به صورت متعارف و غیر فوق‌العاده باشد فروردین 93
  • به‌هیچ‌وجه اجازه داده نشود که به بهانه‌ی نظارت، این‌ها به حریم امنیّتی و دفاعی کشور نفوذ کنند؛ مطلقاً. فروردین 94

 

به نظر بنده یکی از فاجعه‌بارترین بندهای دیده شده در تفاهم لوزان بحث بازرسی‌ها است، چرا که بقیه بندها نهایتش این است که باعث تعطیلی کامل برنامه غنی‌سازی ما می‌شود، اما این بند کارکردهایی بسیار فراتر برای آمریکایی‌ها خواهد داشت. در این مورد همان‌طور که مشاهده می‌کنید دو بار رهبری تأکید داشته‌اند هیچ شیوة نظارتی غیرمتعارف که جمهوری اسلامی را به یک کشور اختصاصی از لحاظ نظارت تبدیل کند مورد قبول نیست. این باز جز مواردی است که عملاً در متن بیانیه لوزان نقض می‌شود. در متن بیانیه صریحاً قید شده است که ایران هم پروتکل الحاقی را به صورت داوطلبانه اجرا کند و هم دسترسی‌هایی فراتر از پروتکل به طرف مقابل بدهد که طبیعتاً مهم‌ترین دسترسی فرا پروتکلی دسترسی به امکان نظامی هست کما اینکه در خود غالب پروتکل الحاقی هم می‌تواند به اماکن نظامی ما دسترسی داشته باشند.

 

یعنی در حالی که رهبری تأکید می‌کنند به هیچ وجه اجازه داده نشود که به بهانة نظارت این‌ها به حریم امنیتی و دفاعی کشور نفوذ کنند، آقایان مذاکره‌کنندگان تعهد داده‌اند به عنوان پیش‌شرط تعلیق بخشی از تحریم‌ها کلیه مسائل گذشته و حال با آژانس می‌بایست حل شود. مهم‌ترین مسئله‌ای که در حال حاضر ما با آژانس داریم چیست؟ موضوع ابعاد نظامی برنامه هسته‌ای ایران که به اختصار PMD نامیده می‌شود و بر اساس آن آژانس بر مبنای یک سری اطلاعاتی که آمریکایی‌ها ادعا کرده‌اند از سرقت یک لپ‌تاپ در ایران به دست آورده‌اند ادعا کرده است ایران در زمینه ساخت کلاهک‌های حمل سلاح هسته‌ای در موشک‌ها و همچنین مسائل نظامی دیگر مربوط به ساخت بمب فعالیت داشته است. خب حل این طبیعتاً اگر بخواهد انجام بشود مستلزم بازرسی از اماکن نظامی است که البته دوستان مذاکره‌کننده می‌گویند ما چشم‌های این‌ها را از فرودگاه می‌بندیم، در وسایل خاصی می‌گذاریم، با جی.پی.اس آن‌ها را می‌بریم، چشم‌شان را باز می‌کنیم و فقط یک دستمال آنجا می‌کشند و بعد مثلاً خارج می‌شوند که به نظرم این طور استدلال‌ها بیشتر جنبه طنز و توهین به شعور مخاطب دارد. من سؤال می‌کنم که در صدها بازرسی که تا کنون آژانس انجام داده در کدام یک به چشم بازرس‌ها چشم‌بند زده‌اند؟ مگر در دوره قبل که دو بار پارچین را آژانس بازدید کرد شما چشم‌بند زدید؟ بعد هم مثلاً یکی از ادعاهای آژانس این است که ایران فعالیت‌هایی برای ساخت کلاهک حمل سلاح هسته‌ای داشته است. آیا چنین ادعایی با دستمال کشیدن حل می‌شود یا شما باید اجازه بازرسی از سایت‌های موشکی به آژانس بدهید و اسناد تحقیقات موشکی کشور را ارائه کنید؟ تازه اصلاً مگر ما مشکلی داریم که آقایان بازرس‌ها فرودگاه و خیابان‌های ما را ببینند، مشکل همان جایی است که تو می‌گویی می‌خواهی ببری چشمش را باز کنی. چرا به شعور شنونده این قدر واضح توهین می‌شود.

 

تازه جالب است که در توافقنامه برای بازرسی به پروتکل الحاقی (دقت کنید که خود پروتکل الحاقی تعریفی بسیار وسیع دارد که بر طبق آن آژانس کافی است تنها دو ساعت قبل از بازدید از هر مرکزی به مسئولین اطلاع دهد)هم کفایت نشده و قید دسترسی‌های فراتر از پروتکل  و استفاده از فناوری‌های مدرن هم به آن اضافه شده است.

 

در مورد بازرسی‌ها بر اساس تفاهم لوزان ما به طرف مقابل اجازه دادیم که از تمام زنجیرة تأمین صنعت هسته‌ای ما بازرسی کند.  یعنی ما داریم اطلاعات بسیار ارزشمندی از زنجیره تأمین صنعت هسته‌ای که در طول سال‌ها شکل‌گرفته به طرف مقابل می‌دهیم که بعد اگر طرف مقابل تعهدات خود را انجام نداد دیگر این اطلاعات داده شده قابل برگشت نیست. زنجیرة تأمین برای اینکه بدانیم چه است، شما از معدن اورانیوم تا کارخانة تولید کیک زرد تا نطنز و فردو و حتی یک شرکتی که دارد برای سانتریفیوژ شما پیچ تولید می‌کند، شرکتی که قطعه می‌زند، تمام این‌ها جزو زنجیرة تأمین است یعنی طبق توافق ما تمامِ اطلاعات اصلی زنجیرة تأمین خودمان را به طرف مقابل می‌دهیم در ازای وعده‌ای که آن‌ها برای تعلیق تحریم‌ها دادند. در سال 83 هم ما چنین تعهدی را به طرف مقابل دادیم و بر اساس اطلاعاتی که ما از زنجیره تامین‌مان دادیم، غربی‌ها با شرکت‌ها و افراد طرف قرارداد ما در صنعت هسته‌ای برخورد کردند و بعداً بر اساس همین اطلاعات آن شرکت‌ها را در لیست تحریم‌ها قرار دادند و حتی بعضی از افراد خارج از کشور که در این چرخه به ما کمک کرده بودند در کشورهایشان بازداشت شدند که از جمله آن‌ها همین آقای عبدالقدیرخان پدر برنامه هسته‌ای پاکستان بود که به خاطر همین اطلاعاتی که ما داده بودیم سال 2004 به جرم ایجاد شبکه غیرقانونی تکثیر هسته‌ای به حبس ابد محکوم شد که البته پس از سرنگونی پرویز مشرف دولت بعدی پاکستان سال 2009 وی را آزاد کرد.

 

تجربیات جهانی نیز در بحث اشاعه درس‌های زیادی دارد. در طول 50 سال اخیر ایران تنها کشوری نبوده است که آمریکا به دلیل تمایل به حفظ هژمونی خود با آن‌ها در موضوع یا به بهانه عدم اشاعه درگیر شده است. بارزترین نمونه‌های این موضوع چین، پاکستان، هند، عراق و لیبی هستند. تمام این 6 کشور هم مانند ایران (البته نه به شدت ایران) تحریم شده‌اند. 3 کشور اول قبل از تکمیل کامل زنجیره هسته‌ای خود (حتی تا ساخت سلاح) حاضر به مذاکره با آمریکا نشدند و بعد از تکمیل آن پا به مذاکره گذاشتند و به اتفاق هم در موردشان تحریم‌ها رفع شد. دو کشور انتهایی رژیم کامل بازرسی را پذیرفتند و تکلیفشان مشخص است.

 

  • اراک و فردو

تلخی سرنوشت اراک و فردو نیز در تفاهم انجام شده در لوزان دست‌کمی از سایر محورها ندارد. در مورد رآکتور اراک ما قبول کرده‌ایم که ابتدا قلب رآکتور (یعنی مهم‌ترین و کلیدی‌ترین و پیشرفته‌ترین بخش راکتور ) را درآوریم و منهدم کنیم با این تبصره که پس از این اقدام ما طرف مقابل سرمایه‌گذاری مشترک انجام خواهد داد و به ما کمک خواهد نمود در طول زمانی که در نگاه خوش‌بینانه 6 سال و در نگاه واقع‌بینانه‌تر حداقل 10 سال طول خواهد کشید غربی‌ها برای ما رآکتوری بازطراحی شده و پیشرفته خواهند داد. یعنی به نظرم این بارزترین مصداق همان نکته‌ای است که رهبری از آن به عنوان وعده نقد دادن تعبیر کردند و فرمودند حتی« به وعده نقد که طرف مقابل می‌دهد (وعده نقد، نه عمل نقد) اعتماد نکنید، [چون] وقتی خرش از پل گذشت، برمی‌گردد و به ریش شما می‌خندد! این‌قدر این‌ها وقیح‌اند. » حالا بلاهت و خوش‌بینی را ببینید که تا چه حد است که ما باید رآکتوری را که سال‌ها برای آن تحقیق‌شده و هزینه صرف شده را بیاییم نابود کنیم که آن‌ها تا 10 سال بعد برای ما یک رآکتور پیشرفته‌تر بسازند. این رآکتور پیشرفته را چه کسی قرار است به ما بدهد؟ همان کسانی که در کارخانه یورودیف فرانسه که 10 درصد سهام آن متعلق به ایران است حتی حاضر نیستند نماینده ایران را برای بازدید راه بدهند.

 

در مورد فردو نیز به همین شکل یعنی طرف مقابل گفته است فردو باید تعطیل شود و غنی‌سازی تنها باید در نطنز انجام شود. می‌پرسی خوب چرا؟ می‌گویند چون فردو زیرزمین است و ما نمی‌توانیم آن را بمباران کنیم. ما هم گفته‌ایم چشم. فقط در نطنز غنی‌سازی می‌کنیم تا هر وقت شما اراده فرمودید بمباران کنید. ببینید در یک‌سوی مذاکره چقدر وقاحت و در سوی دیگر آن چقدر بلاهت و سفاهت وجود دارد. بعد برای این که سرخوش باشیم گفته‌ایم فردو تبدیل به مرکز تحقیقات فیزیک هسته‌ای خواهد شد. به قول آقای دکتر عباسی کدام عاقلی است که در بیابان آن هم ۱۰۰ متر زیرزمین تونل بکند بعد برود آنجا تحقیق فیزیک هسته‌ای کند.

 

  • بحث داوری در توافق جامع

از جمله اتفاقات نامناسب دیگری که در لوزان افتاده است و البته در توافق ژنو هم همین مسئله وجود داشت پذیرش آژانس بین‌المللی انرژی اتمی به‌عنوان داور درباره انجام تعهدات هسته‌ای ایران است.  این موضوع از آن نظر اهمیت بیشتری پیدا می‌کند که بر اساس بیانیه لوزان تعلیق موقت تحریم‌های اقتصادی و مالی وضع‌شده علیه کشورمان توسط آمریکا و اروپا در توافق جامع مستقیماً به انجام کامل تمام تعهدات هسته‌ای ایران و تائید آژانس منوط شده ‌است. این در حالی است که در صورت بهانه‌گیری و هرگونه بی‌صداقتی آژانس در این زمینه عملاً بخش زیادی از تعهدات انجام‌شده ایران یا اصلاً بازگشت‌پذیر نیست، مانند انهدام قلب راکتور اراک، اکسید کردن ٩٧درصد از ذخیره اورانیوم و ارائه اطلاعات در قالب بازرسی‌ها از تمام زنجیره تأمین صنعت هسته‌ای یا بازگشت آن مستلزم زمان طولانی است؛ مانند برچیدن دوسوم سانتریفیوژها همراه با زیرساخت آن‌ها در فردو و نطنز. مهم‌ترین نکته قابل توجه در این چارچوب این است که اصولاً پرونده هسته‌ای ایران بر اساس بهانه‌گیری‌های سیاسی آژانس آغاز شد و سابقه آژانس و اظهارات مختلف مقامات کشورمان ازجمله تیم مذاکره‌کننده نیز بر غلبه جنبه‌های سیاسی بر فنی در گزارش‌های آژانس در طول ١٢ سال گذشته از آغاز مذاکرات همواره تأکید کرده ‌است.

 

من برای نمونه به چند مورد از مطالبی که از خود این آقایان مذاکره‌کننده گفته‌اند اشاره می‌کنم.

به‌عنوان مثال آقای ظریف که در حال حاضر ریاست تیم مذاکره‌کننده ایران را به عهده دارد در صفحه ٢٣٣ از کتاب خود با نام آقای سفیر می‌نویسد: «آقای البرادعی به ناحق برای اینکه مشکلش را با آمریکا حل کند و یک دوره دیگر نیز باقی بماند، این عبارت را وارد این گزارش کرد. هیچ مبنای حقوقی برای اینکه آقای البرادعی بتواند عبارت «reach of the obligation to comply» را در گزارش آژانس علیه ایران به کار ببرد وجود نداشت. درصورتی‌که همین عبارت بود که ما را به شورای امنیت برد.»

 

همچنین آقای روحانی رئیس‌جمهور که در دوره اول مذاکرات ریاست تیم مذاکره‌کننده را به عهده داشت نیز درباره عملکرد آژانس در دوره مذکور در کتاب امنیت ملی و دیپلماسی هسته‌ای چنین می‌گوید: «البرادعی دائما با انتشار گزارش‌های دو پهلو درباره عملکرد هسته‌ای ایران، نقش مهمی در به‌درازاکشیدن و حل نشدن این ماجرا داشت و حتی در ماجرای توافق سعدآباد با اینکه به طرف ایرانی قول داده بود، آژانس از کلمه «تعلیق» برای سانتریفیوژهای نطنز، همان تفسیری را ارائه کند که مورد توافق ایران بود، در نهایت تحت فشار آمریکا و اروپا خلاف قولش عمل کرد و با تحمیل تفسیری متفاوت از وعده خود، باعث شد تا چند ماه بعد در توافق بروکسل، عملاً ایران تعلیق گسترده‌تری را انجام دهد که البته آن توافق هم با عهدشکنی سه کشور اروپایی و فشار آمریکا به شکست انجامید و فقط حاصل آن توافق تعلیق غنی‌سازی و عقب‌نشینی ایران بود.» در این مورد آقای خاتمی رئیس‌جمهور وقت کشورمان نیز مصاحبه‌ای دارد با مستند ایران و غرب ساخت شبکه بی بی سی که آن جا می‌گوید: «آقای البرادعی به ما گفت منظور ما از غنی‌سازی صرفاً تزریق‌ گاز به سانتریفیوژهاست، اما بعد از بازگشت به وین با بی‌اخلاقی، تفسیری از غنی‌سازی ارائه کرد که بر اساس آن ما ملزم شدیم تمام فعالیت‌های هسته‌ای خود را پایان دهیم.». این‌ها را دقت کنید که نه حرف من است نه حرف دلواپسان و نه حرف رهبری. بلکه خود همین آقایانی که امروز این توافق را کرده‌اند در مورد آژانس چنین می‌گویند و بعد همین نهاد را به عنوان داور در توافق قبول کرده‌اند.

 

تازه توجه کنید که اگر در زمان البرادعی آژانس حداقل سعی در حفظ ظاهر بی‌طرفی در تعاملات خود با طرف ایرانی داشت به اقرار مسئولان کشورمان از دوره صدارت آمانوی ژاپنی در آژانس این رویکرد سیاسی با شدت و وضوح بیشتری به نمایش گذاشته است که در این میان می‌توان به صحبت‌های آقای صالحی وزیر وقت امور خارجه کشورمان در سال ۹۱ اشاره کرد که با انتقاد به گزارش منتشره آژانس می‌گوید « گزارشات مغرضانه آمانو، چوب حراج به آبروی آژانس است.« 

 

تیم مذاکره‌کننده در پاسخ به این سؤال که بر اساس چه منطقی چنین نهادی را به‌عنوان داور نهایی در توافق جامع پذیرفته‌اند به بین‌المللی بودن این نهاد و نبودن نهادی جایگزین به‌عنوان داور اشاره می‌کنند، این در حالی است که حداقل اقدامی که می‌توانست در این زمینه انجام شود، تعریف گام‌به‌گام اقدامات دو طرف در قالب یک مدالیته در چارچوب توافق جامع بود تا در صورت بدقولی و سیاسی‌کاری طرف مقابل، کشورمان کمترین زیان را از تعهدات انجام‌شده خود متحمل شود.

 

  • عدم توازن زمانی در قرارداد

مستند ایران و غرب را من توصیه می‌کنم حتماً همه دوستان ببینند. این مستند علی‌رغم این که ساخته‌ بی‌بی‌سی است بسیار آموزنده و جالب است و مروری هر چند جهت‌دار به روابط ایران و غرب و فعالیت‌های جریانی که در ایران به دنبال رابطه با آمریکا است دارد. البته جای تأسف دارد که چنین مستندی را بی‌بی‌سی باید برای ما بسازد.

 

در این مستند ارتباطات ایران و غرب از ماجرای هسته‌ای گرفته تا توافق الجزایر و توافقی که برای گروگان‌ها در لبنان می‌شود را بررسی می‌کند و نشان می‌دهد چطور در همه این موارد ایرانی‌ها اول یکسری وعده‌هایی از آمریکا دریافت می‌کردند، تعهدات خود را انجام می‌دادند و بعد نوبت آمریکا که می‌شد آن‌ها تعهدات خود را انجام نمی‌دادند. مثلاً بحثِ الجزایر اگر دوستان بیانیة الجزایر را خوانده باشند در توافقنامه الجزایر قرار بود در ازای آزادی گروگان‌ها، آمریکا پول‌های بلوکه شدة ایران و دارایی‌های شاه در بانک‌های آمریکایی را پس بدهد. بخش کمی از پول‌ها را آمریکا پیش از آزادی گروگان‌ها به ایران پس داد. سپس ایران گروگان‌ها را آزاد کرد و دیگر از آن زمان تا الآن شما اگر مابقی پول‌های ایران را که بلوکه شده بود را دیدید مسئولین ما هم دیده‌اند. چرا که دیگر چیزی دست ما نبود که در ازای آن از طرف مقابل انجام تعهدش را بخواهیم یا در بحث آزادی گروگان‌های آمریکایی در لبنان دقیقاً همین سناریو تکرار می‌شود. آنجا باز آمریکا (که در آن زمان ریاست‌جمهور آن با بوش پدر بود) با واسطه به ایران قول‌های زیادی در ازای آزادی گروگان‌های آمریکایی می‌دهد و بعد از آزادی گروگان‌ها هیچ چیز به ایران نمی‌دهد. در مستند خود آقای هاشمی می‌گوید آمریکائی‌ها به ما قول دادند به ازای اینکه ما به آزادی گروگان‌های آمریکایی در لبنان کمک کنیم امتیازات زیادی را به ما بدهند اما وقتی ما این‌ها را آزاد کردیم زدند زیرِ قولشان و هیچی به ما ندادند. این‌ها عین مطالبی است که خود آقای هاشمی در مصاحبه با مستند مذکور می‌گوید.

 

یعنی رهبری وقتی می‌گوید طرف مقابل وقتی خرش از پل گذشت به ریش شما می‌خندد و درخواست می‌کند به وعده طرف مقابل هر چند نقد توجه نکنید، این بر اساس یک تجربه‌ و شناختی است که چشم برخی که خودشان مستقیماً آن را تجربه کرده‌اند در برابر آن کور است. در توافق فعلی هم به نظرم حداقل مسئله‌این است که اگر طرف مقابل تحریم‌ها را فقط تعلیق موقت می‌کند ما هم حداقل زیرساخت سانتریفیوژ خود را جمع نکنیم تا سریع بتوانیم اگر طرف مقابل به تعهدات خودش عمل نکرد، ما هم برنامه خود را مجدداً شروع کنیم. من واقعاً معتقد هستم جمله‌ای که آقای جان برنان رئیس سیا گفته بود که من از امتیازاتی که ایران در لوزان داد شگفت زده شدم، از ته قلب خود این جمله را گفته است.

 

  • نتیجه مذاکرات

در مورد نتیجه مذاکرات نکته‌ای که باید توجه داشت این است که رهبری به نتیجه نرسیدن مذاکرات را چند بار در سخنان خود تأکید داشته‌اند و فرموده‌اند که من با مذاکره از باب تجربه و بالا رفتن ظرفیت فکری ملت و مسئولین مخالف نیستم ولی نباید دل را به نقطه‌های خیالی سپرد. در واقع ایشان توسل به مذاکرات را نقطه‌ای خیالی می‌دانند و معتقد به استفاده از توان ملت جهت پیشرفت کشور هستند. یا در مورد رفع تحریم‌ها ایشان گفتند «حتی اگر در مسئله هسته‌ای نیز همان خواسته‌هایی را که آن‌ها دیکته می‌کنند، قبول کنیم، باز هم تحریم‌ها برداشته نخواهد شد.». در حالی که متأسفانه رئیس‌جمهور در سخنرانی که بعد از بحث بیانیه لوزان داشتند می‌گوید «هسته‌ای پلة اول تعامل ما با جهان است»، یعنی ما تازه می‌خواهیم وارد موضوعات دیگر بشویم. خود این تعبیر مفهومی که در دلش دارد این است که این چند کشوری که ما با آن‌ها در حال مذاکره هستیم انگار کل جهان همین‌ها هستند. یا مثلاً آقای ابوطالبی معاون دفتر سیاسی رییس‌جمهور در مطلبی می‌نویسد « ارزش آغاز تعامل ایران و آمریکا، بیش از موضوع هسته‌ای است؛ آن را آسان از دست ندهیم.». یعنی با این نگاه خوب حرف‌های بنده اصولاً شعر و ورد است. چون از نظر این بزرگواران اصلاً همین که ایران و آمریکا تعاملی را شروع کرده‌اند ارزش دارد به این که کل هسته‌ای را بدهی برود. این نوع نگاه‌ها را وقتی بررسی کنیم به خط خطرناکی که پشت روند جاری قرار دارد پی می‌بریم. یعنی این‌ها اصولاً هسته‌ای و تعطیلی آن برایشان خط اول است. ادامه ماجرا کجا است؟ همان پیشنهاد سال 2003 را نگاه کنید تا مشخص شود برنامه‌های بعدی آقایان چیست.

 

  • مبانی فکری مذاکره‌کنندگان

بحث آخر که برای جمع‌بندی می‌خواهم ارائه کنم، بحثِ مبنایی است. برای این که بتوانیم از وضعیت فعلی تحلیل صحیحی داشته باشیم می‌بایست ببینیم بر اساس چه مبانی فکری و اصول و پیش‌فرض‌هایی کشور به وضعیت کنونی رسیده است.در اول بحث اشاره داشتم که به نیات دوستان مذاکره‌کننده و آقای رئیس‌جمهور شک ندارم و بیشتر آن بحثی که باید به آن توجه باید داشت مبانی فکری این بزرگواران است.

 

رهبری در سخنرانی نوروز سال جاری اشاره‌ای به وجود دو نوع نگاه به پیشرفت و توسعه در کشور داشتند و فرمودند « دو جور نگاه به رونق اقتصادى و پیشرفت اقتصاد وجود دارد؛ یک نگاه می‌گوید که ما پیشرفت اقتصاد را باید از ظرفیت‌های درون کشور و درون مردم تأمین بکنیم...نگاه دوّم به اقتصاد کشور نگاه به پیشرفت اقتصاد با استفاده از کمک بیرون از مرزها است؛ می‌گوید سیاست خارجی‌مان را تغییر بدهیم تا اقتصاد ما درست بشود، با فلان مستکبر کنار بیاییم تا اقتصاد رونق پیدا کند، تحمیل قدرت‌های مستکبر را در بخش‌های گوناگون و مسائل گوناگون بپذیریم تا اقتصادمان رونق پیدا کند؛ این هم نگاه دوّم است. امروز شرایط کشور به ما نشان داده است که این نگاه دوّم یک نگاه کاملاً غلط و عقیم و بی‌فایده است.» خوب سؤالی مطرح می‌شود این نگاه غلط دوم که رهبری به آن اشاره می‌کند منظور کدام جریان است.

 

من در این جا می‌خواهم به مصادیق این نگاه دوم اشاره کنم و برای آن چند جمله از آثار مکتوب تیم فعلی حاکم بر دولت نقل خواهم کرد. به عنوان مثال کتابی با عنوان ایران و جهانی‌شدن را انتشارات مجمع تشخیص مصلحت نظام منتشر کرده است که نویسنده آن مشاور ارشد سیاسی رییس‌جمهور است و مقدمه آن را هم خود آقای روحانی نوشته شده است.

 

مثلاً در بخشی از این کتاب نوشته شده «اگر اقتصاد ایران به روی سرمایه‌گذاری خارجی باز شود مشروط بر اینکه فضای عمرانی و ساختاری و غیره طبیعی فراهم شود، تقاضاها و شرایط خود را برای نظام سیاسی و به ویژه قوة مقننه کشور مطرح بکنیم، حداقل تأثیرگذاری که این فرآیند دارد این است که ]آن قسمت قرمز شده را می‌خواهم دقیق به آن دقت کنید[ جمهوری اسلامی باید با شرکای اقتصادی خود در تنظیم اولویت‌های سیاسی کشور مشورت کرده، ]خب فقط مشورت کنند آیا؟ نخیر.[ و با نظر آن‌ها امور مختلف را نظارت و مدیریت کنند.» یعنی ما به خاطر اینکه غربی‌ها در کشور ما سرمایه‌گذاری کنند بیاییم امور کشور خود را مطابق نظر آن‌ها مدیریت کنیم.

 

یا نمونه‌ای دیگر  و شاید بدتر که باز هم همان کتابی است که مقدمه آن را آقای روحانی نوشته شده است و در آن صریحاً نگاه دوستان را به قانون اساسی هم نشان می‌دهد. در آن آمده‌است «متأسفانه برخلاف تجربیات تلخ تاریخی ایرانیان و به رغم اصول قانون اساسی که از مراکز قدرت به واسطه ماهیت استکباری آن‌ها فاصله می‌گیرد، رشد و توسعه و رقابت بدون همکاری با قدرت‌های بزرگ اقتصادی ممکن نیست.» یعنی از نظر این افراد متأسفانه ما در قانون اساسی خود یک اصلی داریم به نام استکبارستیزی که این مانع رشد و توسعه کشور ما هست.

 

خوب طبیعتاً از دل این مبانی فکری غیر از این بیانیه هم در نمی‌آید. یعنی با این مبانی و پیش‌فرض‌ها اگر توافق لوزان را بررسی کنیم این توافق اتفاقاً توافقی خیلی خوب و دستاوردی بزرگ است کما این که توافق ژنو و سعدآباد هم دستاوردی استثنایی بوده است.

 

یعنی به نظرم اشتباهی که ما داریم می‌کنیم این است که با این دوستان مذاکره‌کننده داریم بر سر جزییات و اهمیت غنی‌سازی و فردو و اراک و بدقولی و غیرقابل اعتماد بودن طرف مقابل بحث می‌کنیم در حالی که آن طرف اصولاً مبنای تفکرش متفاوت است و قائل به مبانی ما نیست.

 

یا در جایی دیگر از همان کتاب دوستان می‌نویسند « یکی از دلایلی که نه تنها ایران بلکه کلِ منطقه خاورمیانه مشکل توسعه یافتگی دارند این است که در این منطقه هویت فرهنگی غنی وجود دارد.» یعنی مانع توسعه ما این است که ما هویت فرهنگی داریم، خب حالا ایران فقط هویت فرهنگی دارد؟ در ادامه می‌نویسد. «مشکل ما را ترکیه و مصر هم دارند، می‌خواهیم هم با دنیا زندگی کنیم و هم فلسفه دنیا را نقد کنیم» یعنی از نظر این طرز فکر دنیا آن‌ها هستند که ما عنوان غیر دنیا داریم فلسفة آن‌ها یعنی فلسفه دنیا را نقد کنیم، در ادامه می‌گوید «ما در دنیا مفهوم و تعبیری به نام استقلال اصلاً نداریم، استقلالی وجود ندارد، استقلال معنی ندارد. استقلال تعبیری است که در دهة1950 در کشورهای آفریقایی برای استعمارزدایی استفاده کردند اما امروز این لغت دیگر کاربردی ندارد.» خب این مبانی فکری است که باز از دل آن و مبتنی بر آن قطعاً این بیانیه، بیانیه‌ای خیلی خوب است، اگر با چنین مبانی عمل کنیم یعنی استقلال برایمان بدون مفهوم باشد، هویت داشتن مانع توسعه باشد و استکبارستیزی هم امری موهوم باشد اصلاً غیر از چنین توافقنامه‌ای هیچ راه دیگری برای پیشرفت و توسعه در کشور وجود ندارد. بر همین اساس است که آقای رییس‌جمهور می‌گوید «کلید حل مسائل کشور در سیاست خارجه است» یا معاون سیاسی ایشان می‌گوید «ارزش آغاز تعامل بین ایران و آمریکا بسیار بیشتر از هسته‌ای است»

 

من این مطلب را که آخر بحث خود گذاشتم به این خاطر بود که ما یک نظریه‌ای داریم در بحث فلسفه علم به نام قیاس ناپذیری پارادایمی که می‌گوید دو تا انسان که در دو پارادایم مختلف هستند و مبانی فکری متفاوتی دارند امکان بحث منطقی بین آن‌ها نیست مگر این که ابتدا مبانی فکری آن‌ها را ساختارشکنی نمود. یعنی اگر ما مدام با دوستان مذاکره‌کننده بنشینیم بحث کنیم بر سر جزئیات که چرا این بند را گذاشتید یا چرا این کار را کردید بدون این که اول تکلیف این مبانی را مشخص کنیم به نظر شاید خیلی کارکردی نداشته باشد و لذا به نظرم هر گونه نقدی باید اول معطوف به این مبانی باشد و به همین دلیل هم هست که می‌بینید رهبری بعد از روی کار آمدن دولت فعلی ده‌ها بار در سخنانش مضمون اتکا به توان داخلی کشور را به عنوان راهکار اصلی پیشرفت کشور تکرار می‌کنند. وظیفة اصلی شما به عنوان قشرِ انقلابی و دوستان انقلابی که در این جلسه هستید هم شاید مقابله فرهنگی و فکری با این مبانی فکری باشد.

 

 

بخش دوم: سخنان دکتر سعید شعرباف

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم.

یک جلسة چند ساعته، آن‌هم در یک چنین موضوع سنگین و مهمی یک مقدار خسته‌کننده است، بنای اولیه هم این بود که دو جلسه مختلف گذاشته شود تا مباحث فنی و مباحث سیاسی پرونده هسته‌ای به‌صورت مجزا و مفصل مورد بررسی قرار بگیرد، منتهی شرایط ایجاب کرد که یک مقدار خلاصه‌تر و به‌صورت ترکیبی موضوع را مطرح کنیم. در ذیل نکاتی هم که آقای ظهوریان فرمودند، حاشیه‌ها و مباحث تخصصی جالبی وجود دارد که نیاز به وقت بیشتری دارد که مطرح بشود و این موضوع در مورد عرایض بنده هم صدق می‌کند که ان شاالله توضیح مفصل آن در یک جلسه دیگر خدمت دوستان عرض خواهد شد.

 

 بحث را از همان جایی که آقای ظهوریان تمام کردند شروع می‌کنم. بحث ما بیشتر ناظر به پشتوانه‌های نظری و عملی این بیانیه و این تفکر در دولت و برخی از رسانه‌های متعلق به آن است. به اعتقاد بنده این بحث است که بیش از جزئیات فنی بیانیه لوزان و ژنو، امکان مردمی شدن و یا حداقل تبدیل‌شدن به یک دغدغة جدی برای بخشی از جامعه را دارد. اگر چه جای خالی نقد عالمانه و دقیق مفاد بیانیه حتی در فضای دانشگاهی ما بسیار خالی است و حتی در حد همان چیزی که شما امروز در این مسجد از قول آقای ظهوریان شنیدید مثلاً در دانشگاه فردوسی تاکنون همین موضوعات هم مطرح نشده است و در این مدت نیز، مجموعه دولت و متعلقین به آن، معمولاً از مواجهه مستقیم با این گونه مناظرات دقیق و متن محور خودداری کرده‌اند – به جز چند مورد محدود که آن‌هم یک مناظره طرفینی و فنی به معنی دقیق خود نبود - عملاً همین پشتوانه‌ها و راهبردها را به عنوان دستاورد ذکر نموده‌اند لذا به نظر می‌رسد توجه به جنبه سیاسی این پرونده و این مذاکرات، اتفاقا هم در تحلیل خود این متن و هم در تحلیل بسیاری از وقایع ظاهراً غیرهسته‌ای این روزها هم کاربرد وسیعی داشته باشد. 

 

قصد سنگین کردن فضای بحث را ندارم اما بگذارید کمی متفاوت به مسئله نگاه کنیم. ببینید در پرونده هسته‌ای ایران با شبکه‌ای از روابط یک‌طرفه و دوطرفه بین عوامل تأثیرگذار و یا تأثیرپذیر مواجهیم که اسم آن را گذاشته‌ایم شبکه تأثیر و تأثر در پرونده هسته‌ای ایران. مهم‌ترین عناصر این شبکه را – آن‌قدر که بنده روی آن تأمل کرده‌ام-  8 عامل کلیدی زیر تشکیل می‌دهد:

  1. مردم (قاطبه عمومی) ایران،
  2. دولت،
  3. رهبری انقلاب،
  4. جامعه بین‌الملل (قاطبه عمومی)،
  5. چند کشور صاحب نفوذ در شورای امنیت (در رأس آن‌ها و مهم‌تر از همه آمریکایی‌ها)،
  6.  جبهه مقاومت بین‌المللی در عراق و سوریه و بحرین و یمن و ...،
  7. خواص و نخبگان تأثیرگذار در کشورهای جهان ( شکل‌دهندگان به افکار عمومی)
  8. آرایش سیاسی، اقتصادی و ژئوپلیتیک حال و آینده کشور و منطقه خاورمیانه

 

 این‌ها مجموعه‌ای هستند که به نحوی با پروندة هسته‌ای ایران درگیر هستند، بعضی از عوامل بر سرنوشت پرونده تأثیرگذار هستند، برخی سرنوشت پرونده بر حال و آینده‌شان تأثیر دارد و برخی هر دو رابطه را با پرونده هسته‌ای ایران دارند یعنی اگر یک دیاگرامی از عوامل رسم کنیم، برخی فلش‌های ارتباطی یک‌طرفه خواهد بود و برخی دو طرفه. البته این روابط شدت و ضعف دارد و در همه موارد یکسان نیست. به عنوان مثال، رابطه بین قاطبه عمومی مردم و پرونده هسته‌ای ایران یک رابطه کاملاً قوی دوطرفه است، نوع نگاه مردم به مسئله هسته‌ای ایران (که در بسیاری از نظرسنجی‌ها قابل مشاهده است) و رأی مردم در انتخابات ریاست جمهوری به یک تفکر – که حالا ممکن است ما تفسیر متفاوتی از دولتی‌ها برای این رأی داشته باشیم اما آن‌ها اعتقاد دارند که رأی به کند چرخیدن چرخ‌های سانتریفیوژها بوده است-  یک عامل مهم در سرنوشت پروندة هسته‌ای به حساب می‌آید و از آن طرف این پرونده به هر سرانجامی برسد، یک اثر قوی نیز بر مردم خواهد داشت، اثر اقتصادی – آن‌گونه که دولتی‌ها قلمداد می‌کنند- ، اثر اجتماعی و حتی اثر هویتی و آینده‌ساز. به هر حال مردم هم مؤثر هستند و هم اثرپذیر.

 

سایر عوامل نیز چون دولت، رهبری انقلاب، جامعه بین‌الملل به معنای عمومی خودش یعنی فضای بین‌المللی که ما به معنی دقیق کلمه داریم نه آنچه دولتی‌ها آن را نماینده دنیا می‌دانند، اتفاقاتی که جبهه مقاومت در بحرین و یمن و .. در حال رقم زدن است، حتی خود آمریکایی‌ها هم یک چنین روابط دو طرفه‌ای با این پرونده دارند. به گفته خود آقای عراقچی – در جلسه‌ای که مشهد خدمتشان بودیم-  اینکه آمریکایی‌ها امروز آمدند، پایِ میز نشستند و  با ما شروع به بحث و جدل در پرونده هسته‌ای کرده اند، اثر اتفاقاتی است که در چند سال اخیر در منطقه خاورمیانه در بحرین و یمن و سوریه و لبنان و ... از بسط تفکر انقلاب احساس کرده اند. پس به هرحال اجمالاً اتفاقی که در جبهه مقاومت در دور برمان می‌افتد بر وضعیت فعلی پرونده ما، نگاه آمریکایی‌ها به پرونده و حتی سرنوشت اتفاقی که می‌افتد در آینده نیز مؤثر خواهد بود.  این دقیقاً یک شبکه‌ای است از روابط متقابل. مثلاً ارتباط بین رهبر و مردم، این‌ها با هم ارتباط دو طرفه دارند، یعنی چه؟ یعنی مردم وقتی که به طور عادی رأی می‌دهند به یک تفکری و از آن طرف هم خواص نتوانسته اند حداقل در بخشی از بدنه خواص و عوام، رشد ظرفیت فکری را ایجاد نمایند، آن زمان رهبر وظیفه خودش می‌داند که زمینه‌ای را تشکیل بدهد که این رأی مردم و این رشد مردم  در این بستر فراهم بشود. این نرمش قهرمانانه یک تأثیری است از فضایی که رأی مردم و البته عملکرد خواص به وجود آورده است یعنی حتی عملکرد رهبری هم در موضوع پرونده هسته‌ای ایران مستقل از نگاه و عملکرد مردم نیست. تأثیرگذار هست، از آن‌طرف هم خب یک نحو تأثیرپذیری درس‌آموزی نیز دارند. پس ما بین این عناصر نیز روابط متقابل داریم. بحث مفصلی است که باید برای فهم نقشه جامع پرونده هسته‌ای ایران به‌صورت دقیق و کامل بین همه عوامل صورت پذیرد و البته خارج از حوصله جمع است.

 

خوب از این مقدمه مفصل می‌خواهیم چه نتیجه‌ای بگیریم، چند تا نتیجه است، اول اینکه پروندة هسته‌ای ایران یک بحث حاشیه‌ای کم‌اهمیت و کم دامنه که برخی آن را در حد دعوای میزان تأمین برق مصرفی چند شهر و یا حساب‌کتاب‌های دو دو تا چهار تای هزینه –فایده های اقتصادی و یا یک دعوای زرگری برای تعداد ماشین‌های غنی‌سازی تقلیل داده‌اند نیست اگر چه متأسفانه روشنفکران ما حتی در همین محاسبات مادی خود هم بنا بر کار علمی و دقیق ندارند و اغلب به همان صرفه‌های مادی این پرونده نیز بی توجهند.  حالا ما کاری به این بحث نداریم. می‌خواهیم بگوییم که شاید پرونده‌ای با این حجم از تأثیر و تأثر در تاریخ سیاسی ایران و – به گفته برخی از خود دولتی‌ها در تاریخ سیاسی صد ساله اخیر دنیا- کم‌نظیر یا بی‌نظیر است. من بعضی مواقع حس می‌کنم خودمان هم در موضوع هسته‌ای دچار کم بینی شده‌ایم و با غفلت از ابعاد تأثیرگذار این موضوع در اقتصاد، فرهنگ و حتی هویت جمعی ایرانیان! آن را به دعوای تأمین برق مصرفی کشور و یا تأمین آب شرب بسنده کرده‌ایم که البته آن‌ها هم در جای خود بسیار مهم هستند و حتماً باید به مردم بازگو شوند.

 

نتیجه دومی که می‌خواهیم از این مقدمه اخذ کنیم، تبیین مفهوم کلیدی و مهم بحث‌های سیاسی و رسانه‌ای این روزها یعنی بحث «دستاوردهای هسته‌ای» است. ببینید الآن چند وقتی است – به‌ویژه در این یکی دو ماه ا خیر- که رسانه‌های دولتی به صورت پر رنگ مطرح می‌کنند که :«بیانیه‌های لوزان و ژنو، دستاوردهای زیادی داشته است. تعبیرشان هم خطاب به تیم‌های مذاکره‌کننده قبلی این است که شما چندین سال رفتید، بیانیه خواندید، پاور پوینت نشان دادید، وقت کشور را گرفتید، هزینه‌های زیادی را به لحاظ اقتصادی به کشور تحمیل کردید، هر بار هم که به کشور بازگشتید مدام گفتید فضا سخت است، مذاکرات به سختی پیش می‌رود و .... و دریغ از یک خط توافق که ما را کمی به جلو برده باشد. -حالا من دارم از آن زاویه حرف می‌زنم- بالاخره دولت فعلی الآن در این یک سال چند ده قدم جلو رفته است، اصلاً فرض کنید که این قدم‌ها هم نامتوازن بوده باشد بالاخره در مقایسه با جلیلی و امثالهم که دستاوردها قابل توجه است». در همین جلسه‌ای هم که خدمت خود آقای عراقچی بودیم ایشان در پاسخ به انتقادات فنی می‌گفتند که :«شما بپذیرید دستاوردهای کلانی در مذاکرات و در بیانیه قابل مشاهده است که قابل خدشه نیست!  بقیه موارد هم جزئیاتی است که البته باید حواسمان باشد و باید بنشینیم حرف بزنیم.  شما بپذیرید که دستاورد داریم، به جلو حرکت کردیم».

 

فعلاً کاری نداریم که همین اظهار نظرها دارای اشکالات متعددی است و به راحتی قابل پذیرش نیست. به عنوان مثال دوستان مذاکره‌کننده با تفکیک دستاوردها از جزئیات مذاکره، در واقع این‌گونه قلمداد می‌کنند که نسبت آنچه تا به حال به دست آورده‌ایم با آنچه در ادامه کار با آن مواجهیم نسبت اصل‌وفرع است، به همین دلیل می‌توان اصل و ریشه را پذیرفت و فروع و شاخ و برگ‌ها را مستقل از آن بحث کرد در حالی که اصلاً «دستاورد بودن» خیلی از مواردی که این دوستان آن را «دستاورد» می‌دانند تابعی از همان جزئیاتی است که تاکنون تعیین تکلیف نشده است. اگر جزئیات به قرائت آمریکایی نزدیک شود – که قرائنی هم بر آن موجود است- «دستاورد» تبدیل به فاجعه می‌شود و اگر قرائت ایرانی به آن بار شود آن‌وقت تازه «می‌توان درباره دستاورد بودن آن بحث را آغاز کرد». این همان نکته‌ای است که رهبری هم بر آن تأکید داشتند که :«همه چیز در جزئیات است؛ حتی اصل خوب بودن توافق». عجیب است که برخی به این نکات توجه نمی‌کنند. مثال‌های متعددی هم از مصادیق دستاوردها می‌توان آورد که چگونه یک دستاورد با جزئیات اجرای نادرست به یک خیانت قابل تبدیل است. بماند. می‌خواهیم چند دقیقه‌ای راجع به مفهوم دستاورد صحبت کنیم، ببینیم این دستاورد یعنی چی؟ و ربط این مفهوم با شبکه عوامل پرونده هسته‌ای در چیست؟

 

واضح است که در مورد هر عملکردی، دستاورد حرکت و عمل را با توجه به هدف آن باید تعریف کنیم.  شما در هر کاری بخواهید ببینید دستاورد شما چقدر بوده است باید اول بگویید چه کار می‌خواستید بکنید، هدف شما از این کار چه بوده است؟ اصلاً مفهوم دستاورد بدون تعیین هدف آن موضوع بی معنی است. بین کسی که می‌خواهد جنوب برود در مقایسه با کسی که می‌خواهد شمال برود و دو تا هدف متفاوت و گاه متضاد دارد چطور می‌شود مقایسه دستاوردی کرد. موضوع به نظر بدیهی است اما اغلب توجهی به همین نکته در قضاوت‌ها نمی‌شود. در پرونده هسته‌ای هم مسئله به‌صورت مشابه است، هر یک از عواملی که در پرونده دخیل هستند با توجه به هدفی که از مذاکرات دارند و عایداتی که می‌خواهند از این مذاکرات داشته باشند دستاورد نیز دارند. چه بسا بیانیه و متن آن برای یک پارادایم فکری و یک عامل یک دستاورد کلان و در یک پارادایم، اتفاقی ناگوار باشد.

 

بگذارید کمی مصداقی‌تر صحبت کنیم. فرض کنید بخواهیم در یک کار میدانی، تمام اهدافی که عوامل مختلف در پرونده هسته‌ای ایران دارند، یکجا و بدون ذکر عامل گردآوری کنیم. یک پرسشنامه‌ای توزیع کنیم با این مضمون که «به نظر شما چرا باید در موضوع پروندة هسته‌ای مذاکره کرد؟ هدف از این مذاکرات چه باید باشد؟» و سپس با توجه به هدف تعیین‌شده توسط هر یک از عوامل و رصد اتفاقات رخ داده در این موضوع، دستاورد بودن و میزان حرکت به سمت آن را مشخص نماییم.  اتفاقاً من هم اعتقاد دارم - همان‌طور که آقای ظهوریان هم در انتهای بحث گفتند-  «دولت یازدهم» به عنوان یکی از عوامل اصلی این پرونده دستاوردهای بسیاری در این مذاکرات داشته است، یعنی با توجه به آن هدفی که برای خود تعیین کرده است و بر مبنای تفکری که برای آن تلاش می‌کند، این مذاکرات قدم‌های بلندی رو به جلو برداشته است، اما آیا این «دستاوردهای دولتی» لزوماً برای سایر عوامل هم دستاورد است؟ اگر چه پاسخ آری یا نه محکم به این سؤال نیاز به مقدمات مفصل‌تری دارد اما اجمالاً می‌توان گفت که بسیاری از آنچه دولت در این مذاکرات «دستاورد» می‌داند در پارادایم مثلاً «رهبری» حرکت رو به جلو تلقی نمی‌شود، یا پس رفت است و یا خوش‌بینانه بگوییم توقف است. تعبیر رهبری بر «حرکات نابجا» درباره مذاکره تلفنی با اوباما و هشدارهای متعدد به دولت و برخی خوش‌بین‌ها بر اینکه «چه جای این تبریک‌های نابجاست» خود نشان‌دهنده این اختلاف در دستاوردهاست. بگذارید با برخی از اهدافی که این روزها در افواه و از سوی طرف‌های متفاوت پرونده ذکر می‌شود آشنا شویم، ذکر اسم هم نمی‌کنیم، تا از قبل نسبت به یکی از اهداف موضع‌گیری صورت نگیرد:

  • مذاکره می‌کنیم تا به معنای واقعی کلمه تحریم از دست دشمن خارج بشود، تحریم برداشته بشود؛ توافقِ به این ختم بشود.
  • اصلاً نباید مذاکره کنیم، تجربه ما نشان می‌دهد هیچ‌گونه مزیتی در هیچ برهه از زمان در مذاکره با این گروه وجود ندارد.
  • مذاکره می‌کنیم تا مشکلات اقتصادی کشور تا حد زیادی رفع شود و تغییر ملموسی در سفره مردم احساس شود.
  • امیدی به نتایج مذاکره نیست، مذاکره می‌کنیم تا ظرفیت فکری ملت افزایش یابد و مردم قطع امید از همکاری شرکای غربی و  آمریکایی کنند.
  • مذاکره می‌کنیم تا بیشتر خود را تثبیت کنیم و خواهان این هستیم که نظام هسته‌ای ما مورد احترام بین‌الملل –به‌ویژه شورای امنیت- قرار گیرد یعنی به حق مسلم ما احترام بگذارند و این حق مورد پذیرش بین‌المللی قرار بگیرد.
  • مذاکره می‌کنیم تا ایران از یک کشور مخالف نظام بین‌الملل به کشوری که  جزئی از این نظام است و در عین حال می‌تواند ضد غرب و صاحب قدرت منطقه‌ای و حتی انرژی هسته‌ای هم باشد تبدیل شود.
  • مذاکره می‌کنیم تا این مذاکره‌ها بتواند یک سری نیروهای غرب‌گرا را در ده سال آینده برای تغییر محیط داخلی ایران تقویت نماید.
  • مذاکره می‌کنیم تا این مذاکره تجربه ملموسی را از امکان ارتباط مؤثر و مفید با آمریکایی‌ها در حل مسائل منطقه و جهان ایجاد کند و به‌عنوان یک شروع برای این فرآیند به حساب آید.
  • مذاکره می‌کنیم تا در برابر موج ایران هراسی، نمایشی از چهره منطقی و عقلائی جمهوری اسلامی به افکار عمومی و نخبگان در تمامی دنیا مخابره کنیم.
  • مذاکره می‌کنیم تا مسئله‌ای که سال‌ها مثل یک معمای لاینحل افکار عمومی کشور و فضای اقتصادی آن را ناامن و مشوش کرده بالاخره تمام کنیم.
  • مذاکره می‌کنیم تا حقوق هسته‌ای‌مان را حفظ کنیم و از آن به‌عنوان پله‌ای برای تعامل با جهان بهره بگیریم..

 

کاملاً مشخص است که دستاوردهای هر یک از طرفین این پرونده را باید با توجه به هدفشان تبیین کرد. مثلاً وقتی کسی اعتقاد دارد که این مذاکره باید یک تجربه ملموسی باشد که ما می‌توانیم با آمریکایی‌ها کار کنیم و در ضمن معتقد باشد به اینکه ما برای احترام گذاشتن اعضای شورای امنیت (به‌ویژه آمریکایی‌ها) ارزش ذاتی قائل هستیم، آن وقت قطعاً تماس نزدیک رئیس‌جمهور آمریکا برای او یک حلقه از گام‌های رسیدن به هدف تلقی می‌شود و قطعاً دستاورد قابل‌توجهی است،  حالا ممکن است در نگاه رهبری این اتفاق غلط و نابجا باشد. کسی که می‌خواهد هر جور شده این مسئله را تمام کند و بر مبنای خاتمه یافتن آن و رها شدن کشور از این کش‌وقوس‌های بین‌المللی برنامه‌ریزی کرده است قاعدتاً هم صرف توافق را در اولویت قرار می‌دهد و خیلی خود را درگیر توافق خوب و بد نمی‌کند، دیگر حرف زدن در مورد اینکه داده و ستانده‌های لوزان و ژنو نامتوازن است خیلی با این تفکر نمی‌سازد چون اصل توافق را هدف گرفته است. شاید یکی از کارهای خوب دانشگاهی می‌تواند پرداختن به همین مسئله از دید اهداف و از سوی همه بازیگران این پرونده باشد که البته به نظر می‌رسد از این دانشگاه‌ها انتظار نابجایی است.

 

با توجه به اینکه در این بحث، هدفمان تحلیل عملکرد و نگاه دولتی‌ها در مورد مذاکرات است، بیایید نگاه دقیق‌تری به مجموعه پیش‌فرض‌هایی که در نظر و در عمل دولت به آن‌ها ملتزم بوده و روند فعلی مذاکرات و متن بیانیه‌ها بازتاب آن است را خیلی خلاصه بیان کنیم. مجموعه این نگاه‌های دولت است که از آن بیانیة لوزان در می‌آید و متأسفانه با قطعیت قابل‌توجهی می‌توان ادعا کرد که اکثر این نگاه‌ها یا غلط و نادرست و غیرواقعی است و یا از آن ضریب بالایی که دولت به آن می‌دهد برخوردار نیست. بگذارید بخوانم تا مشخص‌تر شود، بحث در مورد میزان صحت را در هر مورد نیز به دلیل کمبود وقت به زمان دیگر موکول می‌کنیم. خود دوستان می‌توانند قضاوت کنند که این پیش‌فرض‌ها تا چه حد با واقعیت‌های فعلی ما تطابق دارد.

 

  • اولین مورد این است که چرخ زندگی مردم -به عنوان نمادی از وضعیت ملموس اقتصادی کشور- به چرخیدن سانتریفیوژ‌ها گره خورده است. ریاست‌جمهور هم چندین بار به‌ویژه چند روز پیش دوباره بر این موضوع تأکید داشتند. معنی واضح این حرف چیست؟ معنی آن این است که انرژی هسته‌ای و غنی‌سازی و ... خوب هستند اما تا زمانی که اصرار ما بر حفظ آن‌ها یک امر مهم‌تر یعنی وضع زندگی مردم را دچار اختلال نکند. به طریق معکوس و به صورت واضح‌تر یعنی امروز که به خاطر پیشرفت‌های هسته‌ای دچار مشکل اقتصادی ملموس شده‌ایم باید در یک مصالحه منطقی! روند پیشرفت را در این صنعت کند کنیم تا اقتصاد بتواند نفسی بکشد و مردم از شر مشکلاتشان نجات یابند.
  •  نکتة دیگر این است که در نگاه دولت، هدف اصلی ما در مذاکرات (بر مبنای صحبت‌های آقای عراقچی و ریاست‌جمهور) این است که جامعه بین‌الملل به حق مسلم ما احترام بگذارند و حق ما مورد پذیرش بین‌المللی قرار گیرد. بین‌الملل یعنی چه کسی؟ منظور 120 عضو جنبش غیرمتعهدها است؟ قطعاً خیر. این‌ها که مستقیم و یا غیر مستقیم از همان ابتدا مدافع حقوق هسته‌ای ایران بودند و به آن احترام می‌گذاشتند. چین و روسیه است؟ باز هم خیر، حداقل این دو کشور در پذیرش حق ما تردیدی نداشتند – اگر چه منافعی در این وضعیت هم داشته باشند- پس در مورد احترام چه کشورهایی صحبت می‌کنیم؟  مشخص است دیگر، همان 3+1 یا دقیق‌تر بگوییم همان کدخدای اصلی که در واقع مشکل اصلی بحران هسته‌ای قلمداد می‌شود. بنابراین شما هر زمانی شنیدید احترام بین‌المللی و یا اعتمادسازی بین‌المللی و یا تنش‌زدایی در جهان، داخل پرانتز، این 4 کشور را و ساختارهای وابسته به آن‌ها مثل شورای امنیت را بنویسید. یا دقیق‌تر بگویم در مذاکرات، حق هسته‌ای ما نهایتاً باید توسط آمریکایی‌ها مورد احترام قرار بگیرد ( و به تبع آن شورای امنیت) و ما باید اعتماد آن‌ها را برای جلوگیری از دسترسی به بمب و ... تأمین کنیم. این هم مورد دوم.
  • مورد سوم در باب ریشه مشکل ما با جامعه بین‌الملل است. در نظر دوستان دولتی ما، چون در یک برهه زمانی 7 – 8 ساله، مردی تندرو سکان سیاست خارجی را بر عهده گرفته بود که مدام می‌گفت قطعنامه‌ها کاغذ پاره‌ای بیشتر نیستند، آن‌قدر قطعنامه بدهید تا ...، هولوکاست اتفاق نیفتاده است و برخی دیگر از این قبیل تندروی ها،  امروز با این وضعیت در تحریم‌ها و مشکلات بین‌المللی و غیره طرف هستیم. به عبارت واضح‌تر، ریشه مشکل ما با آمریکایی‌ها و نظام بین‌الملل، ترکیبی از تندروی‌های داخلی ما و البته تندروهای صهیونیستی داخل جامعه آمریکا بوده است. به همین دلیل هم در بحث‌های رسانه‌ای مدام از پیوند بین منتقدین با اسرائیلی‌ها صحبت می‌شود. این هم مورد سوم. حال این قضاوت تا چه حد با واقعیات جور در می‌آید و چقدر با تلقی‌های کارشناسان و رهبری در ریشه‌شناسی مشکلات ما با آمریکایی‌ها نزدیک است بماند برای زمان دیگر.
  • مورد چهارم، احساس خطر جدی دولتی‌ها از مواجهه مستقیم نظامی با آمریکایی‌هاست. باز هم این ادعا را از قول یکی از مذاکره‌کنندگان نقل می‌کنیم تا کمی فضای ذهنی دوستان در هنگام مذاکره دستتان بیاید. آقای عراقچی در جلسه مشهد می‌فرمودند که:«هم ما و هم آمریکایی‌ها می‌دانیم که اگر نتوانیم این ارتباط را مدیریت کنیم بالاخره آخر آن تنش و جنگ نظامی است حالا یا محدود یا غیر محدود و هر دو هم به این نتیجه رسیده‌ایم که این موضوع به نفع هیچ‌کدام از ما نیست. در واقع اگر نتوانیم این ارتباط را مدیریت کنیم (موضوع را به آخر برسانیم) آخر آن اتفاق نظامی است» باز هم سعی می‌کنم قضاوت نکنم. اما دوستان را ارجاع می‌دهم به چندین سخنرانی رهبری در سایت ایشان با کلمه کلیدی «حمله نظامی» و «گزینه‌های روی میز» که مجموعه نظرات ایشان در مورد این ادعای آمریکایی‌ها و میزان جدی بودن این گزاره در آنجا مطرح شده است. نتیجه این نگاه دولت و تیم سیاست خارجی در روند مذاکرات، وقتی بهتر قابل‌درک است که یادمان بیاید جناب ظریف در دانشگاه تهران فرموده بودند: «آمریکا با یک بمبش می‌تواند تمام سیستم‌های نظامی ما را از کار بیندازد» همان جمله مشهوری که باعث شد رهبر انقلاب چند روز بعد توصیه کنند یک تور صنایع دفاعی برای آقایان بگذارید!!
  • مورد پنجم، دلبستگی و بهتر بگویم وابستگی جدی دولت به نتایج اقتصادی و حتی فرهنگی مذاکرات است. با اینکه در اغلب سخنرانی‌ها و مواضع رسمی ذکر می‌شود که مثلاً اقتصاد مقاومتی در اولویت کاری است، ما به مذاکرات وابسته نیستیم، برنامه‌ریزی‌ها را بر مبنای تحریم انجام داده‌ایم، ما به توان داخلی و فرصت‌های داخلی تکیه‌داریم و ... اما متأسفانه در عمل وضعیت به هیچ وجه این موضوع را نشان نمی‌دهد. برای اینکه در این موضوع کمی مصداقی‌تر صحبت کنم به ذکر یک مثال بسنده می‌کنم اگر چه این حکایت فقط منحصر در این مثال نیست. می‌دانید یکی از مسائل جدی در تحریم ما مسئله نفت است. هم در حوزه تولید، هم سرمایه‌گذاری و هم فروش دچار مشکلاتی شده‌ایم. در این وضعیت توجه به اظهارات وزیر نفت و معاونان ایشان بسیار جالب است. تقریباً در اکثر موضع‌گیری‌های وزیر و معاونان وزیر سخن از این است که با فرصت هجوم سرمایه‌گذاران پس از بستن توافق چه کار باید بکنیم!، نکند خدای نکرده این فرصت از دست برود و ما نتوانیم از فناوری پیشرفته آن‌ها بی‌بهره بمانیم. آقای زنگنه فرمودند: «ما می‌خواهیم شرکت‌های نفتی اروپایی مثل بی پی و توتال در صنعت نفت‌مان حضور داشته باشند و این نه به دلیل سرمایه و پولشان است، بلکه ما به فناوری و مدیریت کیفی این شرکت‌ها بیشتر نیاز داریم. (گفتگو با یورونیوز)»، شعری مقدم (مدیر عامل شرکت ملی صنایع پتروشیمی ایران) در استقبال از توافق نهایی هسته‌ای مطرح کرده اند: «تابستان؛ فصل گرم هجوم سرمایه‌گذاران خارجی به ایران خواهد بود و بی‌تردید از همین امروز باید خودمان را برای چنین رخدادی آماده کنیم. وی افزود: پس از نهایی شدن توافق‌های کشورهای عضو گروه ١+٥ در تیرماه امسال و فراهم شدن زمینه تأمین منابع ارزی، شرکت ملی صنایع پتروشیمی آماده ایجاد تحولات بزرگ در صنعت پتروشیمی با همکاری بخش خصوصی خواهد بود. امیدوارم پس از حصول توافق نهایی، بتوانیم با دستیابی به فرایندها و دانش‌های فنی پیش رفته که به دلیل وجود تحریم‌ها در دریافت آن‌ها با محدودیت روبرو بودیم و همچنین با ورود سرمایه‌های خارجی به کشور، به تحولات مورد نظر در جهش دوم صنعت پتروشیمی، جامعه عمل بپوشانیم. (17 فروردین 94، اویل نیوز)» تقریباً همه فضا به همین صورت است. به صورت اتفاقی روز 18 فروردین چند روز پس از بیانیه لوزان به سایت اویل نیوز، سایت شبکه خبری صنعت نفت ایران سر زدم.  نتیجه جستجو در تحلیل‌ها و مقالات صفحه اصلی سایت بسیار جالب بود. از نزدیک 20 مطلب تحلیل در این صفحه، 11 مطلب آن به صورت مستقیم به گشایش‌های پس از تحریم در صنعت نفت ایران و اظهار شادمانی و البته ناخرسندی از روند سال‌های گذشته در نبود شرکت‌های توانمند خارجی می‌گذرد. تیترها خودشان حرف می‌زنند: «وجود ده‌ها میدان مشترک در مرزهای غربی و جنوبی کشور: توافق هسته‌ای قفل میادین نفتی مشترک را می‌گشاید؟ »،« ایران با لغو تحریم ها، سهم بازار قبلی نفت خود را بدست خواهد آورد»، « لغو تحریم‌ گاز ایران، هدیه‌ای برای اروپا/کشورهای عربی هراسان از احیای تهران در بازار نفت»، « دورخیز ۶ شرکت‌ برای توافق نفتی با ایران»،« سی ویژگی سیاست خارجی کارآمد، دکتر سریع القلم، در سایت خبری شرکت نفت!» و چندین مطلب دیگر.. این‌ها که عرض کردم تنها یک نمونه، از یک روز جستجو در یکی از وزارتخانه‌های اقتصادی دولت یازدهم بود، همین حکایت دلبستگی با شدت و ضعف‌های متفاوتی در وزارتخانه‌هایی چون صنایع، کار، کشاورزی و حتی فرهنگ و ارشاد! هم قابل مشاهده است.

 

البته نکات دیگری نیز قابل‌عرض بود که به علت کمبود وقت اشاره نشد. اگر این مجموعة نگاه‌ها که مثلاً در دولت وجود دارد به‌راحتی درک شود، آن‌وقت درک عملکرد فنی تیم مذاکره‌کننده هم ساده‌تر خواهد بود. از نتایج همین نوع نگاه‌ها است که آقای عراقچی در دانشگاه علامه با صراحت می‌فرمایند که« چه کسی گفته قیمت محدودیت‌های برنامه ایران کل تحریم‌هاست، قیمت محدودیت‌های هسته‌ای اعمال‌شده در برنامه توافق جامع، (تنها) تحریم‌های مرتبط با موضوع هسته‌ای ایران است (نه همه تحریم‌ها)». از نتایج همین نوع نگاه است که قاعدتاً باید «اعتمادسازی» را برای آمریکا مبنا قرار دهیم، و این جمهوری اسلامی است که علیرغم عمل به همه تعهدات خود باید باز هم دست به جلب اعتماد طرفی بزند که در همین یک سال دولت تدبیر نیز به بسیاری از اعتمادهایی که به او کرده بودیم عمل نکرد. در این پارادایم است که ما برای اینکه یک سال فاصله تا بمب اتمی داشته باشیم باید به کشوری که  به اندازه چند بار نابودی کره زمین بمب اتمی دارد پاسخگو باشیم و باز هم تلاش کنیم با کاهش درصد غنی‌سازی و کاهش ذخایر اورانیوم و بازطراحی قلب راکتور و .... اعتماد و احترام او را جلب نماییم. بعد هم در توجیه عملکردمان مدام بگوییم «آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است؟». از همین نوع تلقی‌های دولتی است که نتیجه می‌شود «نظام فردو را تنها برای ارزش راهبردی خود ساخته و اصلاً ما کاری به غنی‌سازی در آنجا نداشتیم!» و بسیاری از جزئیات فنی دیگر که این روزها از آن صحبت می‌شود.

 

جالب است که هشدارهای و بی‌اعتمادی‌های رهبر انقلاب به مذاکرات نیز در این پارادایم به طرز متفاوتی تفسیر می‌شود. وقتی یکی از حاضران از جناب عراقچی در مورد بی‌اعتمادی رهبر انقلاب می‌پرسند ایشان می‌فرمایند:« این که رهبر انقلاب دارند مدام به ما می‌گویند که من از تیم مذاکره‌کننده حمایت می‌کنم و تعابیر مشابه آن، به این دلیل نیست که ایشان عاشق چشم و جمال امثال ما باشد، این حمایت برای این است که عملکرد ما را می‌بینند و به آن اعتماد دارند. این بی‌اعتمادی هم که مدام می‌فرمایند مثل یک سایه‌ای است که در مذاکرات دست ما را بالا نگاه دارد» این حرف یعنی چی؟ یعنی رهبری یک روند منطقی قابل‌اطمینان را می‌بینند، اما در فضای سیاسی و برای اعمال فشار به آمریکایی‌ها می‌فرمایند که ما بدبین هستیم به مذاکرات.! حالا بحث‌ها مفصل است، می‌شود در مورد اثر واقعی تحریم‌ها بر اقتصاد ایران، عوامل حقیقی مشکل ما با آمریکایی‌ها و موارد متعدد دیگر بحث کرد که  موضوع‌های جدی این سال‌ها و سال‌های آینده فضای سیاسی  ما خواهد بود و این‌ها به نظر من الآن به مراتب اهمیت آن از موضوعات فنی بیشتر است. والسلام

کلمات کلیدی

ارسال نظر

تریبون