قاصدنیوز/ محمدمهدی فاطمی صدر: در فاصلهی توافق ضعیف ژنو تا توافق رسوای لوزان تا توافق بد وین تصور میکردم که نهایت ناسور فتنهی بنفش نابودی میراث هستهیی شهید مصطفا احمدی روشن است، و ظنّم آن بود که دستآوردهای موشکی شهید حسن طهرانی مقدم مورد طمع است، و حالا با قطعنامهی ناپذیرفتنی 2231 مجاهدتهای منطقهیی شهید زنده قاسم سلیمانی نیز در معرض سقوط است.
دولت کلید با تندی در حال عبور از خطوط قرمز حکومت اسلامی و خروج جمهوری از ریل انقلاب اسلامی به رؤیای امریکایی است؛ آن قدر پرشتاب که در هماین چند روز، دیگر به نطنز و پارچین فکر نهمیکنیم و دلواپس دمشق و سامرا شدهییم.
خط سازش که با حذف ملیمذهبیها بیرق مصالحه با شیطان بزرگ را از آنها تحویل گرفت، بیفاصله پس از فتح خرمشهر تلاش برای تعلیق انقلاب اسلامی را آغاز کرد و این تلاش را تا قطعنامهی 598 و تا قطعنامهی 2231 ادامه داد، و حالا "جشن شکست" حزبالله را گرفته است.
امریکنوفیلها، 2231 را 598 دوم میدانند و ابایی از بازسازی صلح امام حسن، علیه السلام، نهدارند، حتا اگر در این تطبیق تاریخی نقش عبیدالله بن عباس به خود آنها بهرسد. و حال طعنه میزنند که شما که دست آخر جام زهر را مینوشید چه را در همآن مسجد جامع خرمشهر نهنوشیدید و شش سال بیهوده در خاک دشمن کشته دادید و هشت سال با توهمات هستهیی ما را گرسنه نگه داشتید؟
معنای مهم این تعمیم آن است که خط سازش فارغ از گسست ذاتی از نهضت خامنهیی حالا با سنت خمینی نیز چندان قابل محاکات نیست. این البته نافی بنیان خمینیبسندهی آنها نیست؛ یعنی با فرض آن که اینان در زمان حیات حضرت روحالله، قدس الله سره الشریف، خط امام و پس از آن نیمخط امام بودهاند، حالا بیشتر خطچین امام هستند، و بسیاری از مبانی او را از ممشای خود زدودهاند.
این اما تمام داستان نیست؛ با نگاه به نسلها، صنعت هستهیی با مصطفا احمدی روشن در سنت خامنهیی دیده میشود، و صنعت موشکی با حسن طهرانی مقدم در سنت خمینی، و قاسم سلیمانی هر چند فرزند خمینی و سرباز خامنهیی است اما مساحت میان «صور» تا «کشمیر» جزئی از سنت علوی بوده است.
و جمهوری یازدهم با تسلیم این پهنا به شیطان بزرگ و پیادهنظام صیونی و تکفیری او، حالا در سنت علوی نیز تعریفی نهدارد؛ یعنی فارغ از انقلاب و انتظار، در تشیع آن باید تردید داشت؛ چه با پذیرش 2231 هر تحرک تسلیحاتی حتا متعارف در حمایت از مدافعان حرم، در حکم نقص تعهد است.
مبتنی بر بند شش این قطعنامه ما نهمیتوانیم تسلیحات متعارف را خارج از استصواب سازمان ملل به کسی بهدهیم. این به زبان ساده به معنای عقبنشینی رسمی ما از خطوط مقدم فلسطین و لبنان و سوریه و عراق است.
این بند در امتداد به بندهای ماشه سازوکاری را میسازد که منطقاً با استناد به یک پوکهی فشنگ ایرانی یافت شده در نجف هم میتوان قطعنامههای پیشین و تحریمها را بازگرداند؛ یعنی از این پس ما میان افتتاح اپل استور در تهران توسط یانکیها و انهدام عتبهی مقدسهی علویه در نجف توسط تکفیریها مخیر خواهیم بود.
من البته انتهای این داستان را نهمیدانم، که با گسست جمهوری از انقلاب و با نشست اولی و هجرت دومی در این پنج سال و هشت سال و ده سال و پانزده سال و بیستوپنج سال چه اتفاقاتی در پیش است؟ که آیا داعش مکه و مدینه را هم خواهد گشود، و امریکا سوریه و عراق و اردن را تجزیه خواهد کرد، و لبنان زیر چکمهی فالانژها خواهد رفت، و آیا آن مقام آلمانی که در روز پذیرش قطعنامه در تهران ما را دعوت به مهربانی با اسرائیل میکرد حامل دعوتنامهی کمپ دیوید بود؟
ابتدای این داستان اما این بود که ما تصور کردیم آرمانهامان به سانتریفیوژها متصل نیست، و نهشنیدیم حرف آن اهل معنا را به مصطفای شهید که گفته بود: رسیدن به غنیسازی، ظهور را پیش میاندازد. درست مانند همآن تفوهاتی که میگوید برای پس گرفتن زمینهایی که بعد از فتح خرمشهر در دست بعثیها باقی مانده بود و تنبیه آنها، نیازی به شش سال جنگ ویرانگر و هزاران شهید نهبود، و میشد رابرت مکفارلین را در جماران پذیرفت تا آواکسها غواصهای ما را در امالرصاص زنده به گور نهکنند.
فتنهی سال نودوچهار اعادهی فتنهی سال شصتوهفت و ادامهی فتنهی سال هشتادوهشت با همآن ارکان و عناصر است؛ با این تفاوت که فتنهی سبز پی براندازی ملی جمهوری اسلامی بود و فتنهی بنفش با حفظ جمهوری اسلامی اسمی در حال براندازی انقلاب اسلامی امت است؛ و دردناکترین اتفاق در این فتنه همراهی مؤمنان به سنت در براندازی نهضت است.
یعنی این بار این توپخانهی رسانهی ملی است که در صف اهل بدعت بر سر اهل نهضت آتش میریزد، و سرداران جنگهای تاریخی بسیجیها را در میدان نبرد اکنونی زمینگیر کردهاند، و ساکتین این فتنه همرزمان پیشین ما هستند که در حاشیهی سررسیدها پی رویههای صالح و مقبول میگردند.
و اگر چه در جشنهای شکست بنفشها نسخهی تازهی شعارهای منافقین سبز شنیده میشد، با توافق بر شعار "نه غزه نه لبنان" طی قطعنامهی 2231، شعار محوری فتنهی هستهیی به گمانم اکنون "نه فردو نه سامرا، جانم فدای امریکا" است؛ تا بهرسیم به "مرگ بر اصل ولایت" که در صورت تصویب ناشدن وینچای باید منتظر آن بود.
فارغ از غائلهی بنفشها که با اسم رمز "امپراطوری ایرانی" به مخدوش شدن فتوحات انقلاب اسلامی عراق منتها شد و خزانهی نهضت را برای ماهها از پیروزیهایی که به کرانههای اردن نزدیک میشد خالی کرد، حالا ما به پایان محتوم فتنهی هستهی نزدیک میشویم؛ به همآن نقطهیی که منافقین سبز در آن جا فروپاشیدند: قرق حضرت حسین، علیه السلام.
حالا نه تنها دلواپسان نهضت خامنهیی، که مؤمنان به سنت خمینی و سنن مهدوی، علوی و حتا محمدی پس از دو سال به روز فصل نزدیک میشوند، که میان تحریم نفت یا تخریب حرم یکی را باید انتخاب کنند.
یعنی پوشیدن لباس خادمی در حرم امام هشتم، و سپردن کلید حرم امام اول به حرامیان تکفیری، حاوی همآن تهافت ویرانگر اقامهی نماز جمعه با کفش یا راهپیمایی روز قدس با بطری آب است؛ و همآن عاقبت تلاش برای چرخیدن معتدل چرخ کارخانهها و چرخ سانتریفیوژها با استیذان از ابلیس اکبر را دارد.
و با امداد ذات اقدس الاه، گمان من آن است که این بار نیز از پشت خیمههای خون خدا، ورق فتنه با دست مجروح فرزند او برخواهد گشت...
http://www.ghasednoor.ir/fa/tiny/news-5856
ارسال نظر