قاصدنیوز/ حضور مهندس علی نوری استاد مکانیک و ساخت و تولید دانشگاه ایالتی شمال تگزاس (UNT) به همراه همسرشان در مشهدمقدس فرصتی را فراهم کرد تا پای شنیدن تجربیات جالبشان از زندگی و تدریس در آمریکا بنشینیم.
* * *
من قبل از انقلاب برای درس خواندن به آمریکا رفتم. بعد از چهار سال اقامت در آنجا با همسرم آشنا شدم و ازدواج کردیم. پس از مدتی به ایران برگشتم. دوازده سال در ایران در صنعت و رده های مختلف کار کردم و به دلیل شرایطی که پیش آمد، مجبور شدیم با خانواده دوباره برگردیم آمریکا تا دو سال آنجا باشیم تا بچه ها جا بیفتند، ولی الان شده دوازده سال!
در دانشگاه، مکانیک و ساخت و تولید خواندم و هم اکنون با مدرک فوق لیسانس در همین زمینه در دانشگاه ایالتی شمال تگزاس تدریس می کنم.
فقط در تگزاس نزدیک به صد نفر اعدام تزریقی شده اند
آزادی با همه تفاسیرش به خودی خود محدودیت دارد، یعنی انسان نمی تواند آزادِ آزاد باشد و این محدودیت را آنجا یک جور و براساس تفکر خودشان و چیزی که می خواهند تعریف و اعلام می کنند. اگر آدم ها درباره اینکه من هر کاری دلم بخواهد می کنم؛ هرچه بخواهم می خورم؛ هرجا بخواهم می روم؛ صحبت کنند، کاری ندارند ولی اگر این آزادی در بعد اجتماعی- سیاسی مطرح شود، محدودیت مطرح می شود. آن وقت هرکسی نمی تواند هر کاری بکند. بنابراین، آزادی در هیچ جای دنیا به معنی آزادی محض وجود ندارد.
الان یکی از بحث هایی که در آمریکا علیه ایران مطرح می شود بحث حقوق بشر است. می گویند چرا دگرباشی یا همان همجنس بازی را آزاد نمی گذارید؟ یا در موضوع اعدام ها، می گویند چرا اعدام میکنید؟ در صورتی که خود آمریکا همین روزها دارد اعدام می کند. امسال در تگزاس اگر اشتباه نکنم نزدیک به صد نفر اعدام شدند که آخرین شان حدود دو ماه پیش به صورت تزریقی بود. سه تا دارو به این شخص می زنند. با داروی اول دچار حمله قلبی شده و کشته می شود و به داروهای دوم و سوم نمی رسد!
ABC ، CBS ، NBC ؛ سه کانال اصلی شکل دهنده تفکر آمریکاییها
افکار آدم ها در آمریکا مثل کاغذ سفید است. هرچه که روی آن بنویسی همان طور شکل می گیرد. عامه مردم آمریکا آدمهای بسیار صادقی هستند، ولی هرچه که روی فکرشان حک شده، همان عمل می شود. برای همین است که وقتی دیدشان نسبت به برخی مسائل باز شود و آن را لمس کنند با هر فرهنگی هم که باشند قبول می کنند.
اگر بگویم آمریکایی ها آدمهای فوق العاده دُگمی هستند به این دلیل است که سیستم های سمعی و بصری شان خیلی خوب کار می کنند. مثلا مردم اطلاعاتی راجع به ایران ندارند و این تفکر کلی جامعه است. البته، آدم های روشنفکر هم هستند که اینطور نیستند ولی عموم جامعه با توجه به اینکه هر چیزی را که نگاه می کنند، قبول می کنند، تفکرشان هم همانگونه شکل می گیرد.
شبکه های ABC، CBS، NBC سه کانال اصلی هستند که تفکر آدم ها را شکل می دهند و سایر کانال ها هم شبکه های سرگرم کننده است. مردم عموما به این شبکه های مشغولند و و برنامه مورد علاقه شان را نگاه می کند. شبکه هایی مثل فاکس و... معروف به چپ بودن و غیرمعتدل هستند.
سرگرمی و تفریح امری مغفول در جامعه امروز ایران
در آمریکا واقعیت این است که هر گروهی برای خودش یک سرگرمی دارد مثلا یک گروه دنبال ورزش اند، اتومبیل رانی، صخره نوردی، کوهپیمایی و... شبکه های ورزشی ها مختلفی دارند مثلا یک گروه در زمینه سرگرمی های مختلف مثل کمپین ها و تماشای مسابقات فعالیت دارند؛ در بحث تماشای مسابقات مثل بسکتبال و بیسبال و گلف واقعا درآمد گزافی دارند. هر گروهی برای خودش سرگرمی دارد. هر آدمی برای خودش مشغولیتی دارد.
اما ما در حوزه سرگرمی چه می کنیم در جامعه؟ می گوییم درس بخوانید! ما می توانیم موضوع سرگرمی و تفریح را در شبکه های تلویزیونیمان این را ایجاد کنیم. باید برایشان فکر داشت.اگر بچه ها را در خانه تربیت نکنیم چه می شود؟ بیرون تربیت می شوند. چقدر می خواهید به جوان بگویید قرآن بخوان، دعا گوش کن. بالاخره جوان تلویزیون هم می بیند، تحرک های دیگر هم می خواهد. کی می خواهیم آن تحرکات را تقویت کنیم؟ از خودتان بگذرید که پایه هایتان محکم است، خیلی ها واقعا متزلزل اند. متزلزل بودنش هم دلیل دارد. خانواده ها را ببینید، مادر می خواهد آشپزی کند و پدر هم می خواهد روزنامه بخواند یا برود دعای کمیل، آن وقت بچه را می گذارند پای تلویزیون کارتون نگاه کند. این بچه دارد شکل می گیرد، یاد می گیرد و با این ها آغشته می شود. بنابراین باید روی این موضوع کار کرد.
اگر مشروب و مواد را آزاد کند، من می روم جبهه برایش می جنگم!
دوران دبیرستان و دانشگاه شخصی را می شناختم که آمریکایی بود، البته نمی دانم هنوز زنده است یا نه؟ این آقا آب شنگولی می خورد، مواد مخدر هم استفاده می کرد، اما عاشق امام بود! می گفت: این آقا دل دارد. یک عکس هم از امام زده بود توی اتاقش. می گفت: اگر مشروب و مواد را آزاد کند، من می روم جبهه برایش می جنگم! عین واقعیت است، حرف خود این آقا بود. این تیپ آمریکایی ها زیادند. یعنی یکی را می خواهند که محکم باشد.
مسلمانان و شیعیان آمریکایی خیلی ها دلشان برای اینجا می تپد. امیدشان به اینجاست. آنها می دانند اگر این برود اسلام برای سالهای سال خواهد رفت. اگر مشکلی هست از بی عرضگی ماست!
از وضعیت فرهنگی ایران متعجبم!
چند درصد از دختران دانشجوی ایرانی وقتی دانشگاه می روند آرایش نمی کنند؟ چند تا می بینید. فکر نمی کنم تعداد زیادی باشند فکر می کنم انگشت شمار اند. چقدر طول می کشد پای آرایش بایستد؟ متاسفانه ایران جزو کشورهایی است که جزو چند کشور اول در مصرف لوازم آرایش در جهان است! واقعا از این موضوع متاثرم. ظاهرا 12درصد این لوازم آرایش را آقایان استفاده می کنند. شما می دانید بیشتر این لوازم آرایش از بچه های سقط شده بدست می آید. 98درصد این لوازم به صورت قاچاق وارد ایران می شود.
در دانشگاه ما خیلی از دانشجویانم بنا به اینکه رشته ای مهندسی است بیشترشان پسر هستند اما همان تعداد دختری که دانشجویانم هستند اکثرشان وقتی سر کلاس می آیند یک تی شرت به تن دارند و یک شلوار لی و موهایشان را هم از پشت بسته یا خیلی وقتها با موهای باز آمده اند. این مدل پوشش و آرایش آنهاست.
در موضوعات فرهنگی البته دشمن هم خیلی فعال عمل می کند. مثلا پودری درست کرده اند که اگر شما این را داخل آب بریزید و هم بزنید می شود آب شنگولی؛ با مزه های مختلف. این پودر کجا مصرف دارد؟ توی آمریکا؟ آنجا که همه چیز در دسترس شان هست؛ پس این مشکل برای آنجا نیست. مقصدش کجاست؟ اینجا. چون من اگر بخواهم بطری «جانی واکر» را بیاورم اینجا سخت است، ولی یک بسته پودر را بخواهم بیاورم خیلی آسانتر است. بنابراین باید حواس مان به مرزها باشد. اینجاها باید جلویش را بگیریم.
با سیستم های الکترونیکی فکر آدم ها را می خوانند
شما برای خرید کردن از یک کارت اعتباری استفاده می کنید، بنابراین به ندرت پول داخل جیب تان می گذارید. این دو بعد دارد. بعد اولیه اش این است که شما وقتی کارت را داخل دستگاه می کشید چه احساسی دارید؟ حس قدرت؛ ولی وقتی می خواهید پول بدهید چه احساسی دارید؟ کنده شدن پول از شما. اینطور نیست؟ خوب، با استفاده از کارت شخص هر چه دلش بخواهد خرج می کند. این بعد خنده دار بود.
بعد دیگر این است که به عنوان مثال من می روم فرروشگاه کتاب بخرم، کتاب بارکد دارد و این می رود داخل سیستم. بنابراین فهمیده می شود که چه کتابی خریده ای، تفکرت چه طور است و چه طور فکر می کنی. مسیر فکرت را هم می بینند. شما با اینترنت کار کرده اید، وقتی یک ایمیل می زنید، لیست همه افرادی که شما با آنها در تماس بوده اید می آید. یعنی سیستم طوری طراحی شده که کسانی که با شما و مثل شما با هم تماس داشته اند می آید یک جا. این برای چیست؟ می خواهند ببیند فرد با چه کسی و چه طور تماسی دارد؟ عملا با این سیستم های الکترونیکی دارند فکر آدها را می خوانند. از زمانی که اینترنت به وجود آمد همین بوده است. جمع کردن اطلاعات آدم ها که دارند چه کار می کنند.
سطح تحصیلی کشور حداقل تا دوره لیسانس به مراتب از دانشگاه های آمریکا بالاتر است
استاندارد تحصیلی ما با آمریکا متفاوت است. من اینجا دیپلم گرفتم، بعد رفتم آمریکا. فیزیک، شیمی، ریاضی و همه آن چیزی که من در دبیرستان خوانده بودم، آنجا سال اول و دوم دانشگاه خواندم. بنابراین سطح دبیرستان ما با همه مشکلاتی که دارد، بالاتر است. اینجا ما رمق دانشجو و دانش آموز را می کشیم. در اینجا سطح تحصیلی حداقل تا دوره لیسانس به مراتب از دانشگاه های آمریکا بالاتر است. دوره فوق لیسانس و دکترا فرق می کند. آنها ابزار و تکنولوژی و تجهیزات دارند و همین طور یک سری قوانین دانشگاهی که اوضاع آموزشی را متفاوت می کند. من به عنوان یک استاد هر چیزی که بخواهم یک بودجه ای هست. فرمی را پر می کنم، امضا می کنم، رئیس هم امضا می کند، بعد خریداری می شود و بعد از چند روز من نتیجه را می بینم و می توانم کارم را انجام بدهم ولی می دانم در ایران اینطوری نیست.
چرا در آمریکا رشته های علوم انسانی بورسیه نمی شوند؟
به نظر من اینطور نیست. در آمریکا هر 25سانتی مربع زمین باید درآمد داشته باشد. هر چیزی که درآمد داشت، نگه می دارند و هرچیزی که درآمد نداشت، ردش می کنند. شما در رشته های مهندسی مقاله می نویسید، پروژه ای تعریف می کنید و این پروژه تبدیل به یک واقعیتی می شود که درآمد دارد، اما رشته های علوم انسانی تنها کاری که نهایتا می توانند بکنند این است که کمک استاد باشند که اصطلاحا می گویند TA.
به نظرم چون نتایج رشته های علوم انسانی ملموس نیست خیلی توجهی نمی شود. برای همین است که فرضا یک استاد ریاضی، دکترا دارد ولی حقوش سالی50 هزار دلار است ولی استاد یک رشته مهندسی حقوقش سالی 75 یا 80هزار دلار است. در یک دانشگاه این قدر تفاوت هست. یک استاد در رشته مهندسی پروژه می نویسد یا کار تحقیقاتی می کند که یک میلیون دلار می ارزد.
عرفانهای کاذب، منفی بافی، خودباختگی در مقابل غرب ؛ آسیب های اجتماعی ایران
متاسفانه در ایران خیلی از جوانان را می بینیم که می روند به سمت یوگا و ورزش های با این شکل می روند. یوگا هم در اصل عمل ورزشی و عرفانی نیست، یک آرامش کاذب است یوگا ترویج دهنده تفکرات بودایی است.
دیگر اینکه ما آدم های منفی بافی هستیم؛ این بحثی است که از نظر روانشناسی باید بنشینیم روی آن کار کنیم. ما به هم که می رسیم می پرسیم چه خبر؟ و دنبال خبر جدید هستیم! خبری که مورد علاقه مان است و آن چیست؟ اینکه فلانی چه کرد و فلانی چه گفت؛ از مشکلات می گوییم. در نهایت چه می شود؟ با استرس بیشتر از هم جدا می شویم؛ استرس فشارهایی که روی هم تخلیه کرده ایم. ولی آنجا به هم که می رسند از خوشی هایشان می گویند. کجا رفتم و چه کردم و چه شد. هیچ وقت از مشکلات نمی گویند، یعنی هیچ کس حوصله شنیدن مشکلات را ندارد.
متاسفانه اکثر جوانان ما لباس هایی تنشان می کنند که اگر از ایشان بپرسی روی آن چه نوشته، می گوید نمی دانم. من حتی در دانشگاه هم دیده ام. چند سال پیش در تهران به پسر بچه ای 12ساله که تی شرت تنش بود و حرف زشتی روی آن نوشته شده بود گفتم: این را نپوش. گفت: مگر چیه؟ گفتم: می دونی روش چی نوشته؟ گفت: نه، چی نوشته؟ گفتم : من نمی تونم اون چیزی رو که نوشته به تو بگم! یا اینکه آیا دیده اید افرادی که کت می پوشند تگ یا نوشته ای روی آستین کت وجود دارد؟ بدانید در صورتی که اگر در آمریکا کسی این را ببیند مسخره می کنند و می گویند این دهاتی است، یادش رفته نوشته اش را در بیاورد! برای اینکه تگ، باید پشت گردن باشد که دیده نشود. حالا چرا اینطور است؟ صرف اینکه چند تا کلمه انگلیسی روی آن نوشته شده این را تنش کرده است.
برخی نکات از زبان همسر آمریکایی تبار مهندس علی نوری:
- من اصالتا آمریکایی ام. 27 سال است که شیعه شده ام. قبلا مسیحی بودم. هم اکنون تمام اعضای خانواده ام غیر از من مسیحی هستند حتی برادر زاده ام در هند کشیش و مبلغ مسیحی است.
- واقعا به این رسیده ام که انقلاب کمک کرد تا اسلام در دنیا بیشتر شناخته شود. مثلا قبل تر ها که در آمریکا، فروشگاهی نبود که بتوانیم گوشت با ذبح اسلامی بخریم؛ خودمان باید حیوان را ذبح می کردیم و بین دوستان پخش می کردیم، ولی حالا در همه شهرها وجود دارد. معلوم است که بعد از انقلاب اسلام دارد رشد می کند. یا مثلا اوایلی که حجاب پوشیدم و بیرون رفتم، آقایی سرش را از پنجره ماشین بیرون آورد و گفت «برو خانه ات!»، یعنی فکر می کرد من از کشور دیگری آمده ام؛ اوایل این چیزها را می شنیدم ولی حالا نه.
- یکبار برادرم که مسیحی است نامه ای به همسرم نوشت که: ((من علی را دوست دارم ولی از عقاید اسلامی اش متنفرم. خون حضرت مسیح(ع) به خاطر گناهان ما ریخته شده و تو با این کارَت داری آن را پایمال می کنی!))
- چند وقت پیش زن برادرم که مسیحی است تعریف می کرد و می گفت: ((ما افتخار می کنیم که شما دو فرزند باتربیت بزرگ کردید؛ چون کم هستند بچه هایی که به بزرگترها احترام می گذراند))
- در آمریکا من مانتو می پوشم، چون آنجا چادر بیشتر جلب توجه می کند. وقتی حجاب گذاشتم، ما به شهر جدیدی رفتیم. آنجا دوستی داشتم که بی حجاب بود ولی با دیدن من که حجاب گذاشته بودم، او هم شروع کرد به حجاب گذاشتن.
- دو پسرم یکی مهدی 28 سال دارد و مشغول تحصیل در رشته برق است. اهل مداحی است انگلیسی هم البته می خواند. وقتی می خواست ازدواج کند گفت می خواهم خانمم محجبه باشد که بالاخره یک عروس مشهدی محجبه نصیبمان شد!
حامد هم 24 سال دارد. او حامد بیشتر به کارهای هنری تمایل داشت و رفت رشته نویسندگی. البته آنجا در دو رشته اصلی و جانبی می توان تحصیل کرد. رشته جانبی آقا حامد زبان ژاپنی است. به انیمیشن هم علاقه مند است برای اینکه بتواند با استفاده از انیمیشن و تصویر اسلام را معرفی کند. الان هم وب سایتی دارد به آدرس muslimmanga.org
- مهندس نوری: در دانشکده دو نفر بودیم که اتوکد درس می دادیم، من بودم و یک خانم دیگه. مهدی(پسرم) می خواست اتوکد یاد بگیرد؛ بهش گفتم: ((آقا مهدی اگه میخوای با من کلاس برداری باید کار کنی و من از این خانم سخت تر می گیرم.)) رفت توی کلاس آن خانم!
http://www.ghasednoor.ir/fa/tiny/news-1165
ارسال نظر