«خبر ارتحال عالم مجاهد و فقیه پرهیزگار و عبدصالح، آیت الله حاج میرزا جواد آقا تهرانی(رضواناللّهتعالیعلیه) را دریافت کردم. آن عالم بزرگوار و پارسا، حقاً از زمره انسانهای والا و برجسته ای بود که عمر خود را در بندگی خدا و خدمت به خلق و مجاهدت در راه دین گذرانید و با بیان و قلم و قدم، در طریق جلب رضای الهی گام برداشت.»
به گزارش «قاصدنیوز» متن فوق بخشی از پیام ارتحال رهبر معظم انقلاب در دوم آبان ماه 1368 برای مردی است که به رغم سیر در عوالم عرفانی، هرگز گوشه نشینی و انزوا اختیار نکرد و در عرصههای گوناگون تربیت جامعه و نیز قضایای سیاسی کشور حضوری فعال و نمایان داشت.
آن بزرگ در دوران انقلاب اسلامی، در صف نخست حامیان آن در استان خراسان و شهر مقدس مشهد به شمار میرفت و در مجلس خبرگان قانون اساسی از سوی مردم مشهد، به نمایندگی آن انتخاب شد. در دوران دفاع مقدس نیز حضور این پیر زنده دل در جبههها، گرما بخش محافل رزمندگان اسلام بود.
حاج حیدر رحیم پور ازغدی مبارز انقلابی مشهدی قبلترها در یادداشتی به توصیف عظمت و بزرگی این شخصیت اخلاقی پرداخته است که قاصدنیوز آن را به مناسبت سالگرد رحلت میرزا جواد آقا تهرانی منتشر می کند:
* * *
میرزا جواد آقا تهرانی در یک خانواده تهرانی سرشناس و متموّل به دنیا آمد. حاج آقا رضا شاپوری دایی ایشان بود و نماینده مصدق در بازار ایران.
*
ایشان با خصوصیاتی که یک اعیانزاده دارد، وارد درس شد و بعد در دوران کودکی و نوطلبگیاش در حوزه به متقیترین طلبه مشهور شد. نزد استادان بسیاری تلمذ کرد. اما تا آنجاکه من میدانم و خود نيز گفته، در جريانهای سياسی قبل از انقلاب نزد حضرت امام بود.
*
شاگرد امام هم بود و فلسفه را خوب میخواند، وقتی تحصیلاتش کمی بالاتر میرود، میآید مشهد. در مشهد خدمت میرزا مهدی اصفهانی مشهور رفت که رهبر مکتب تفکیک بود، کلاسها و بحثهایش را درک میکند و بهرههای بسیاری میبرد و کتابهایی مینویسد که همه علیه فلاسفه و عرفای معمولی است. درباره فلسفه کتاب «میزان المطالب» را دارد. ايشان ميگويد: «یکوقت شما میخواهی تفلسف کنی، بیندیشی و تفکر کنی که خیلی خوب است و همان کاری است که حضرت ابراهیم (علیهالسلام) میکرد، اما یکوقت میخواهی در متافیزیک بیندیشی که غلط است. پروردگاری صفت خداوند باریتعالی است و خدا به کسی اجازه نمیدهد که پروردگاری کند.»
*
میرزا جواد آقا، مجتهد مسلم و فیلسوف و متکلم مسلم است، اما آنچه اهمیت بسیاری داشت، مقامات ماورایی ایشان بود. میرزا جواد آقا تهرانی در کتاب «میزان المطالب» میگوید: «من روحم را از بدنم جدا میکنم.» عین این کلمات در کتاب هست، این حرف را در جواب کسانی مطرح میکند که منکر روح هستند. زمانی در مشهد، آخوندی روی منبر نام اشخاص بزرگی مثل شیخ مجتبی، شیخ هاشم قزوینی، شیخ حسین ترک و ملایری و کفایی - که درباری بود - را میبرد، اما اسمی از میرزا جواد آقا نمیبرد که اعظم همه است. وقتی میآید پایین، میگوید الهی بمیرم من شما را ندیدم. میرزا میخندد و میگوید خدا را شکر که من اصلا اینجا نبودم. همانطور که در مجلس نشسته بود، روحشان در جای دیگری بود. چون فهمیده بود مجلس، مجلس مناسبی نیست.
*
میرزا جواد آقا تهرانی ، نفر دوم در سمت چپ امام خمینی(ره)
چند چیز را باید درباره میرزا جواد آقا بگوییم که بفهمید معنای ایمان حقیقی چیست. میرزا جواد آقا و استادِ من(شیخ مجتبی قزوینی)، برخوردشان با فلاسفه وجودی شدید بود. از استاد خودم شنیدم که ميگفت اینها اگر خودشان بدانند چه میگویند یا همینطور که ما دین را میفهمیم، گفته باشند؛ اشکال در معارفشان است. به همین دلیل، کتاب «صوفی چه میگوید؟» را نوشته و فلسفه را نقد میکند. من از شاگردان نزدیک و خصوصی شیخ مجتبی بودم، زمانی که آیتالله بروجردی رحلت کرد، به من گفت هرچه میتوانید برای شاهرودی و شیرازی، تبلیغ کنید. بگذارید مرجعیت از این مملکت بیرون برود. چون شخص ديگري كه ميخواست مرجع شود، استاد دیگر من آقای میلانی بود. آيتالله ميلاني فیلسوف بود اما شيخ مجتبي ميگفت مصلحت نیست ايشان مرجع شوند. شب بعد از این حرفها رفتم کانون نشر حقایق و تبلیغات زیادی کردم، بچهها باور نمیکردند که این کارها را من انجام داده باشم. دفتر و دستگاه متشکلی نداشتیم. نشستم در چاپخانه، هرکس میآمد براي تسلیت آگهي بدهد، من هم برای آقای شاهرودی تبليغ ميكردم و از ايشان تعريف ميكردم. شب که کانون بودم، یکی از طلبههای دوران نهضت به ما گفت: شما که اینقدر قدرت دارید، چرا برای آقا روحالله تبلیغ نمیکنید؟ آن زمان به امام خمینی میگفتند حاج آقا روحالله. گفتم ایشان که ادعای مرجعیت ندارند و مشرب فلسفی دارند. مردم به مشرب فلسفی اعتماد نمیکنند. گفت نه آقاجان! حیف است؛ بیشتر تحقیق کنید، درسهای ایشان را ببینید. اتفاقا آن زمان امام، یک کتاب استفصال در اصول داشتند که گرفتم و خواندم، دیدم خیلی قوی است. ایشان را از طریق کتابهایشان میشناختم، بعد به شیخ مجتبی - استادم - گفتم: به من میگویند چرا برای آقا روحالله تبلیغ نمیکنید؟ شیخ مجتبی: گفتند نه، برای شاهرودی و شیرازی تبلیغ کنید. من هم که مرید ششدانگ شیخ مجتبی بودم، به حرفش گوش کردم.
مدتی گذشت. یک شب بعد از نماز صبح دیدم در خانه را میزنند. رفتم در را باز کردم دیدم فردوسیپور، خانهزاد شیخ مجتبی است. گفتم چه خبر شده؟ گفت: نمیدانم، شیخ گفته برو دنبال حیدر. رفتم خانه شیخ مجتبی. گفت یادت هست یکبار من به شما گفتم آقا روحالله مرجع نیست؟ گفتم: بله. گفت: برو در خانه هرکس که این حرف را گفتی؛ بگو آقا روحالله مرجع است. نمیدانم آن وقت شب به ایشان الهام شده بود یا کشف و شهودی صورت گرفته بود که اینطور سراسیمه دنبال من فرستادند. گفتم: من به هیچ کس نگفتم. خدا را شکر کرد و گفت همین الان رجوع کنید به ایشان. گفت: برو به دوستان و همدرسهایت هم بگو میخواهم به دیدن امام خمینی بروم، هرکس میآید، همراه ما شود. این پیغام را به کسانی که همفکر ما بودند، مثل میرزا جواد آقا و آیتالله مروارید رساندم. پیش هرکس میرفتم، باور نمیکرد شیخ مجتبی چنین احوالی داشته باشد؛ خودش نزد شیخ مجتبی میرفت و میپرسید تا اینکه پیش میرزا جواد آقا تهرانی رفتم. ایشان خندید و گفت: الحمد لله رب العلمین. به آقا سلام برسانید و بگویید من دو روز پیش خدمت آقا روحالله خمینی بودم و با ایشان بیعت کردم. اگر دستور میدهید كه دوباره بروم بیعت کنم، با شما هم میآیم.
این حرفها را به شیخ مجتبی گفتم. ایشان گفت: عجب! موفق باشند. لازم نیست دوباره بیایند؛ همان یکبار کافی است. شیخ مجتبی هم فهمیده بودند میرزا جواد آقا، ماورایی است. رفتیم و با امام بیعت کردیم و از سال 1342 مقلد امام بودم.
*
ارادت میرزا جواد آقا به امام بسيار زياد بود. خوب است بهنظر امام درباره میرزا جوادآقا هم توجه شود. وقتی بعضی از آخوندها به مجلس خبرگان اعتراض کردند، امام فرمودند: چه اعتراضی میکنید؟ در این مجلس اشخاصی مثل میرزا جواد تهرانی وجود دارند، شما چه اعتراضی دارید نسبت به این مجلس؟ در صورتی که در آن مجلس بزرگان زیادی حضور داشتند. شهید بهشتی، مرحوم مشکینی، بسیاری از مراجع بودند و اين مجلس شأن ویژهای نزد امام خمینی داشت.
*
میرزا جواد آقا در اواخر عمر، خیلی مریض بود؛ پشتش برآمده بود و اصلا نمیتوانست بنشیند. وقتی امام فرمود هرکس میتواند به جبهه برود. ایشان لباس رزمندهها را پوشید و راهی جبهه شد. گفت: چون امام دستور دادند پس باید بروم.
عارف بالله میرزا جواد آقا تهرانی در جبههها، مشغول شلیک توپ و تیراندازی
پسرم(حسن رحیم پور ازغدی) میگفت در جبهه میرزا جواد آقا را دیدم. خواستند کار سبکی به ایشان بسپرند. میرزا جواد آقا در جواب گفته بود: لااقل بگذارید من هم یک تیر بزنم. وقتی گلوله توپ را شلیک کرده بود، گفته بود: خدایا تو شاهد باش که در جنگ شرکت کردم.
*
این کارها عظمت روح ایشان را نشان میدهد. پسرم میگوید یکبار میرزا جواد آقا را سوار ماشین کردیم که با هم به مجلسی برویم. یک دفعه ایشان گفتند، مرا برسانید به جایی که راه افتادیم. پرسیدند چرا؟ چیزی نگفت. وقتی به مبداء رسیدند، فهمیدند مورچهای روی لباس ایشان بوده که میخواسته به جای اولش برگرداند. این ادعای بزرگی است؛ اما تا کسی زبان سلیمانی نداشته باشد و نفهمد این مورچه چه میگوید، نمیتواند چنین کاری انجام دهد. خیلی از رفتارهای میرزا جواد آقا را هنوز نمیشود به مردم گفت.
*
میرزا جواد آقا با هرکسی چند جلسه بهسادگی صحبت میکرد، او مجذوبش میشد. عمامه کوچکی داشت؛ مثل یک بچهطلبه. در مجالس هیچ وقت کنار علما و بیرون از جمعیت ننشست، همیشه وسط جمع و میان مردم بود.
* * *
مزار میرزا در بهشت رضا(علیه السلام) مشهد مقدس به خواسته خودشان بدون نام و نشان است. در وصیت نامه خود که بارها در تاریخ های مختلف آن را اصلاح کرده، نوشته است: «جسدم را در قبرستان عمومی خارج شهر یا محل مباحی خارج شهر ـ هرکجا باشد دفن کنند و به عنوان هفته و چهلم و سال مجلسی بر پا نکنند. هرکسی خواست برای من خودش در هر موقع طلب مغفرت می نماید، و من در این صورت راضی و خرسند هستم. و نیز فرزندانم را وصیت می کنم به رعایت تقوا و اطاعت خداوند در همه حالات زندگی شان. والسلام علی من اتبع الهدی».
http://www.ghasednoor.ir/fa/tiny/news-2465
ارسال نظر