به گزارش«قاصدنیوز»، امیر مهدی کلیدری پژوهشگر حوزه ارتباطات در یادداشتی شفاهی به بیان برداشتی از ماجرای فوت مرحوم مرتضی پاشایی خواننده جوان کشورمان پرداخته است.
* * *
* آیا اقبال به مرتضی پاشایی طبیعی بود؟
از جمله دلایلی که مرحوم مرتضی پاشایی در بین مردم اقبال داشت و شاید این اقبال که خود را در فوت او نشان داد برای بعضی ها غیرطبیعی به نظر برسد، دو چیز است:
- شخصیت سازی توسط تلویزیون: مرحوم پاشایی توسط تلویزیون به عموم مردم معرفی شد. او خواننده تیتراژ دو برنامه مناسبتی پربیننده صدا و سیما در سال اخیر بوده است. تعداد زیاد شرکت کنندگان در مراسم خاکسپاری او نشان می دهد که طیف های زیادی از مردم- حتی آنانی که اهل تماشای رسانه های برون مرزی هستند- مخاطب برنامه «ماه عسل» بوده اند. گرچه به این برنامه نقدهایی وجود دارد اما یکی از دلایل محبوبیت آن، قصه های واقعی و بدون ظاهر سازی و خودنمایی بود که مردم از جامعه ایرانی در آن برنامه میدیدند.
- قصه خاص زندگی او: مرحوم مرتضی پاشایی کارهای تقریبا خوبی را ارائه کرده که بر دل مخاطب هم نشسته بود. این فضا مصادف میشود با بیماری سرطانش. در همین باره حواشی که در رابطه با بیماری این خواننده پیش می آید که بعضی ها این بیماری را قبول می کنند و بعضی ها هم باور نمی کنند باعث ایجاد پروسه پیگیری مردم از شرایط او می شود و همین باعث جذب و پایداری رابطه طرفدار با این خواننده شده است.
* دوگانه مرتضی پاشایی و آیت الله مهدوی کنی!
قیاس اقبال ظاهری به این دو شخصیت «قیاس مع الفارق» است. مکتب فرانکفورت درباره صنایع فرهنگی می گوید صنایع فرهنگی -که در اصل منظورش صنایع سرگرمی است- حاوی فرهنگ بسته بندی شده برای توده است که آنان را سطحی کند. توده سطحی شده با چه چیزی اداره می شود؟ با ستاره ها. همچنین در یکی از بندهای پروتکل دانشوران صهیون آمده است که اگر میخواهی جامعه ای تو را بپذیر او را درگیر مسائل سیاسی کن و زمانی که می خواهی از آنها فارغ بشوی آنها را به حوزه های سرگرم کننده هدایت کن.
ضمن ادای احترام به پاشایی و مخاطبان اصیلش، این اتفاقات پیش آمده در ماجرای فوت مرتضی پاشایی نشان می دهد که جامعه ما به سمت یک سطحی نگری مبتذلانه در حال حرکت است. سطحی نگری یعنی این که با از دست دادن یک ستاره به جای اینکه ناراحت باشی، طلب مغفرت کنی، قرآن بخوانی، نماز شب اول قبر بخوانی و اساسا هرآنچه که مبتنی بر اعتقادات خود پاشایی است انجام دهی، از خودت عکس بگیری تا برای خودت یک سرگرمی تراژیک مدرن درست کنی. سطحی نگری یعنی این که به جای اینکه به فکر ستاره باشی به فکر لذائذ خودت در بقیه راه بدون آن ستاره ای هستی. این بیماری سطحی نگری است. البته بدانید که این مسئله طبیعی است و نشان می دهد که جامعه از بستر سیاسی شدن خارج می شود و این اصلا خوب نیست.
در همه دنیا سیاستمداران جنبه جذابی برای توده ندارند. اما استثنائاتی در افرادی مثل امام(ره) وجود دارد که کاریزمای بالای دارند. جالب است بدانید بیشتر از 85درصد مردم انگلیس اسم نخست وزیرشان را نمی دانند اما در عوض اسم ستاره ها را با جزئی ترین اتفاقات زندگی شان می دانند. این، خواسته جریانی است که دوست دارد هدایت توده را به دست بگیرد.
لذا این قیاس صحیح نیست که افراد خواص جامعه که در سطوح تصمیم سازی هستند را با ستاره ها مقایسه کرد.
* نیاز به مدیریت ستارهها داریم
جریان برانداز سیاسی با وقوع هر اتفاقی - اعم از اجتماعی، فرهنگی و...- سعی می کند قدرت بسیج شده و شبکه به وجود آمده را مصادره به مطلوب کند. یعنی به دنبال این است که شخصیت ها را از آنِ جریان خود کرده و مردمی که بدون نگاه به آن جریان به صحنه آمده است را به عنوان دنبال کنندگان خودش معرفی کند. در موضوع فوت مرحوم مرتضی پاشایی مردم به عشق آن خوانشهای دلنشین او به میدان آمدند و لذا سو استفاده ها و سواری گیری های سیاسی جایگاهی در آن ندارد.
اتفاق اخیر نشان میدهد ما در مبحث مدیریت ستاره ها باید به صورت جدی ورود کنیم و آن را مورد مطالعه و ارزیابی قرار دهیم. در مدیریت ستاره ها آن چیزی که مهم است اینکه بعضی مواقع حاشیه فعالیت و زندگی ستاره از متن آن پر رنگ تر می شود و هر چه حاشیه پر رنگ تر باشد علاقه مخاطب برای پیگیری حاشیه آن مخاطب بیشتر شده و طرفدارهای آنها هم در سطح توده بیشتر می شود. لذا خیل عظیمی از مردم رابطه عاطفی و عمیق با ستاره هایشان برقرار می کنند.
در هالیوود تشکیلاتی به نام H.I.Z مخففHidden intelligent zero) ) وجود دارد که شانزده نهاد امنیتی ایالات متحده در آن عضو هستند. تمام مدیر برنامه های ستاره ها، باید یک شناسه از این مجموعه داشته باشند. اطلاعات ستاره ثبت و فعالیتشان رصد می شود. حالا فرقی ندارد آقای تام کروز یا خانم کیدمن و آنجولیا جولی باشد یا حتی اسپیلبرگ و جیمز کامرون و...
متاسفانه ما در کشورمان این سیستم را برای مدیریت ستاره ها نداریم. در آثار عدم وجود این نوع تشکیلات همین بس که ما افرادی را مثل گلشیفته فراهانی از دست می دهیم که معتقدم اگر او در جامعه ایران می ماند و بازی می کرد، به دلیل محول شدن نقش های خوب و حضور در آثار دارای داستانهای ایرانی، ماندگارترین بانوی بازیگر سینمای ایران می شد. اما می بینیم که او هم اکنون در خارج از کشور در فیلم های دسته چندمی بازی می کند که نهایتا به درد پروپاگاندای هدایت شده دستگاه های امنیتی و فرهنگی غربی می خورد.
کوتاه سخن اینکه الحمدلله در موضوع فوت مرحوم پاشایی بنا به دلایل ذاتی شخصیت او، خاستگاه مذهبی خانواده اش و خوانش صادقانه اش-که حتی این آخرها کار به جایی می رسد که برای بچه های غزه هم کنسرت میگذارد - جریان های معارض کمترین فرصت را برای جولان یافتند.
http://www.ghasednoor.ir/fa/tiny/news-2958
ارسال نظر