قرنها گذشته است و امروز کوچهپسکوچههای باریک و تنگ گلشهر، طلاب، جاده سیمان و... در «مشهد» و کوچه پسکوچههای تاریک شهرک قائم و نیروگاه و منطقه شاهابراهیم و...در «قم» گواهی خواهند داند که روزی روزگاری، آدمهایی از «خراسان» و از «قم» بزرگترین شهرهای مهاجرپذیر ایران به پا خاستند و از کیلومترها دورتر از «شام»، رنج جنگ به تن خریدند و پا به این سرزمین بلای آخرالزمانی گذاشتند. آدمهایی که زندگیشان را، زندگی کوچک و جمعوجورشان را رها کردند، دختران و پسران خردسال، چشم بادامی زیبایشان را برای آخرین بار در آغوش گرفتند و روانه این سرزمین شدند تا قرنها بعد از ماجرای خونبار عاشورای سال 61، این بار دیگر پرچم سبز اهل بیت(ع) به روی زمین نیفتد و دخترکی دوباره مضطرب نشود و خاطره تلخ «شام» دوباره تکرار نشود.
از «خراسان» و «قم» تا «شام» راهی نیست. همانطور که از «افغانستان» تا «ایران» راه نبود و «آرمان» جغرافیای مرزهای افغانستانیهاست.
میگویند سرنوشت سرزمین افغانستان و ساکنانش را با رنج و محنت طبیعت رقم زدهاند. سرزمینی خشک با کوههایی چیندار و سخت که سالهاست خالی از صدای گلوله و انفجار نیست. نمیدانم درست میگویند یا نه اما این را میدانم که پیشانینوشت افغانستانیها، سالهاست با زخمزبان و طعنه هم گره خورده است. جنگ و کشتار و خشم طبیعت و دنیا روزگاری مهاجرشان کرد و خیلیهایشان را روانه ایران کرد. سوختند و ساختند و زخم زبان شنیدند و طعنه بارشان شد و پنهان شدند و غمبار گشتند و ... منتظر ماندند تا وقتش فرا برسد. انتظاری تلخ و طولانی و پر رنج، و سرانجام موعدش فرا رسید. حالا دیگر افغانستانیها را با چیزی دیگری هم در دنیا میشناسند. هرجا اسلام و انسانیت تهدید شود، اولینهایی که صف میکشند افغانستانیها هستند و چه سرنوشت عجیبی.
http://www.ghasednoor.ir/fa/tiny/news-8036
ارسال نظر