به گزارش قاصدنیوز، چند روزی است که براساس اظهار نظر یکی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی بحث های بسیاری درباره ولایت فقیه و حدود نظرات و اختلاف نظرها در مسایل گوناگون طرح شده است. این مبحث دارای ابعاد فقهی – کلامی است . اما پاسخ به یکی از این سوالات که «در تشخیص موضوعات، اگر نظر ولی فقیه با نظر مکلف تعارض و اختلاف داشت، تکلیف فرد چیست»؟ را با یکی از اساتید حوزوی و دانشگاهی مشهد بررسی کرده ایم. فرض های بسیاری برای مخاطب باید مسلم و مسجل باشد تا بتوان به سوالاتی از این دست پاسخ داد.
با حجت الاسلام دکتر مهدی نخاولی استاد حوزه و دانشگاه و پژوهشگر و مفسر قرآن، این موضوع را بررسی کرده ایم تا اجمالا پاسخی برای این سوال مشخص پیدا کنیم. این گفتگو را در ادامه می خوانید.
* با توجه به ادله شرعی (آیات و روایات، عقل) عدالت در تشخیص و تعیین ولی فقیه چه جایگاهی دارد؟
در کتاب های اعتقادات و کلام همیشه دو شرط اصلی برای هدایت هادیان بشر ذکر می شود، و آن دو شرط اصلی، علم و عصمت است. علم الهی و برای دریافتن شیوه حرکت در مسیر بندگی خدا است و عصمت؛ ضامن دور بودن عمل و کلام او از هر گونه خطا و اشتباه در جریان هدایت بشر است. بنابراین این دو شرط شروط اساسی برای هدایت و رهبری است.
حال وجود ویژگی هایی مشابه این دو صفت چه در زمان حضور معصوم و چه در زمان غیبت امام معصوم برای نمایندگان و جانشینان ایشان لازم است، تا این دو شرط را در اندازه معینی دارا باشند. در عصر حضور معصوم، با توجه به اینکه امام در همه مکان ها حضور فیزیکی ندارد، نیازمند نصب نمایندگانی با این شرایط و ویژگی ها هستند، به عنوان مثال در زمان حکومت امیرالمومنین (علیه السلام)، ایشان برای بخش هایی از حکومت خود افرادی همچون مالک اشتر را نصب کرده و اذن در اعمال حاکمیتی می دادند و سیره پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و ائمه طاهرین (علیهم السلام) نیز همین گونه بوده است.
با این وجود، در زمان عصر غیبت امام معصوم، همان ویژگی هایی را که برای یک ولی و نماینده منصوب از طرف ایشان لازم می دانیم، برای ولی فقیه هم لازم و ضروری می دانیم. بنابراین تبلور علم امام معصوم در ولی فقیه، می شود فقاهت، وتبلور عصمت امام هم می شود عدالت. به تعبیر دقیق تر، ولی فقیه دو ویژگی امام معصوم را در حد خود داراست. یعنی ولی فقیه اولا بایدآگاه ترین افراد بوده و ثانیا عادل ترین و پاک ترین فرد جامعه است.
این دو شرط (علم لدنی وعصمت) برای امام معصوم، ازطرف خداوند متعال، تضمینی بوده و همین امر سبب می شود که شخص معصوم با اسم و مشخصات تعیین شود؛ اماچون این ویژگی ها برای غیر معصومین تضمینی نیست، درنتیجه مشخص کردن این ولایت، در شخص خاصی ممکن نیست و بر اساس ملاک و شاخص ( فقاهت و عدالت بوده) شامل افرادی می شود که این ویژگی ها را دارا باشند.
پس ولایت یک ولی فقیه، تابع ویژگی ها و شاخص های اوست و در صورتی که هر یک از این دو ویژگی اساسی زائل شوند، شرط ولایت از دست رفته و به طور طبیعی از این منصب فاصله می گیرد. به عنوان مثال اگر ولی فقیه آلزایمر بگیرد و یا با احکام الهی قطعی و مسلم مخالفت کند و آن ها را زیر پا بگذارد، به خاطر نقض این شروط، به صورت طبیعی ولایتش زائل می شود. به همین خاطراست که خبرگانی از فقهای عادل بر این ویژگی های ولی فقیه، نظارت می کنند تا وی از آن ویژگی ها خارج نشود، و در صورت شناسایی این چنین امری او را کنار بگذارند.
* آیا تبعیت از ولی فقیه فقط محدود به حکم حکومتی است یا در موضوعات هم تبعیت لازم است؟ در زمانی که برای تعیین مصادیق عدالت، با مشکل مواجه شدیم و نظر ولی فقیه بر موضوعی بود که به نظر ما آن موضوع خلاف عدالت به نظر می رسید، چه باید کرد؟
این موضوع بحث مفصلی می طلبد و در جای خود می بایست به آن پرداخته شود، اما اگر به صورت خلاصه بخواهم استدلالی مطرح کنم، می بایست گفت که حکم حکومتی مخصوص شرایط خاص و معدودی است که در صورت صدور آن بر همه مکلفین، حتی دیگر مراجع تقلید هم تبعیت از آن واجب است.
اما اگر نظر فردی با نظر ولی فقیهی که مبسوط الید است، هماهنگ نبود، چند نکته را باید در نظر گرفت. ابتدا کسی که اشکالی به نظرش می رسد و نظرش مخالف ولی است، باید صلاحیت تشخیص موضوع و حکم را داشته باشد. ثانیا قرارنیست همیشه نظر افراد با ولی فقیه یکسان باشد تا ملزم به تبعیت باشند، بلکه اگر مطابقت داشت و ما گوش به فرمانش بودیم که کاری نکرده ایم؛ مهم آن جایی است که نظر ما با نظر ولی مخالف باشد و آن را تبعیت کنیم. ثالثا پس از تبعیت و اطاعت و عدم ایجاد تفرقه و دوگانگی در فضای عمومی جامعه باید مشفقانه و از سر دلسوزی، نقد سازنده خود را به صورت خصوصی با ایشان مطرح کند و اگر چنین کرد تکلیف شرعی او تمام است.
اما با این وجود، به فرض که فرد این ویژگی ها را دارا باشد، اگر ولی فقیه آن نظر فرد را اعمال کرد که نشان می دهد، تشخیص مکلف درست بوده و اگر نظری غیر از نظر فرد ناصح را مطرح کرد، به خاطر اینکه فی نفسه ولی فقیه خودش در تشخیص احکام و تطبیق آن با موضوعات اعدل و افقه است با عنایت به گستره اطلاعات رسیده به دست او اینجاست که تبعیت نظر او بر همگان واجب است و ولی فقیه ملزم به پاسخگویی به همه افراد نیست، بلکه او ملزم است که تصمیم صحیح بر اساس عقل و شرع بگیرد.
به عنوان مثال اگر شما پیش یک دکتر متخصص رفتید و نظری داد که شاید به نظر شما خلاف بود، هر چند شاید چند نفر از عوام با نظر شما هم نوا و همسو باشند، اما عقل و منطق و سیره عقلا حکم می کند که به حرف متخصص گوش دهید نه اینکه هر قرص را، به هر شکل که خودتان خواستید، مصرف کنید و خودتان را به خاطر چند غیر متخصص با خطر جدی روبرو کنید.
ولی فقیه ولایت برجامعه دارد و تا زمانی که شعار ارزش های دین برزبان اوست، همیشه واجب الاطاعت است. فقط زمانی می توان با او مخالفت کرد که نظر او خلاف قطعی شرع مقدس و احکام الهی باشد. درتشخیص موضوعاتی که اختلاف نظر وجود دارد، می بایست بر نظر ولی جامعه تمکین کرد، چرا که مخالفت با ولایت فقیه، خلاف شرع قطعی است. حال اگر فردی بر اشتباه خود پافشاری کند و در حال متزلزل کردن جامعه باشد، می بایست برخورد جدی با او صورت بپذیرد.
امیرالمومنین (علیه السلام) با همین شیوه با خلفا برخورد می کردند. این درحالی بود که شرایط فقاهت و عدالت در آن ها محرز نبود و حکومت شان مشروعیت نداشت و در طرف مقابل، امیرالمومنین علی (علیه السلام) به عنوان برترین خلایق بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) قرار داشتند، اما امیرالمومنین (علیه السلام) به حرف آن ها گوش می دادند. می توانید به تاریخ و روایات مراجعه کنید و ببینید، چه دستوراتی می دادند و حضرت تا کجا به حرف این ها گوش کرده و عمل می کردند.
به عنوان مثال، در زمان عثمان عده زیادی از مصرآمدند تا علیه وی شورش کنند. مشاوران عثمان به او گفتند، اگر علی (علیه السلام) در شهر باشد، شورشی ها تحریک می شوند، در نتیجه باید او را از شهر دورکنید. عثمان به امیرالمومنین (علیه السلام) می گوید، از شهر برو بیرون؛ حضرت هم بدون چون و چرا قبول می کنند. اما چندی بعد به این نتیجه می رسد که ایشان باید برای برقراری آرامش برگردند، دستور می دهد، حضرت برگردند، امام برمی گردند. اما چند روزی نمی گذرد که باز به دلایلی به حضرت دستور خروج از شهر را می دهد و حضرت چند باره تبعیت می کنند. حضرت امیر(علیه السلام) در نهج البلاغه می فرماید: اى ابن عباس، عثمان مقصودى جز این ندارد که مرا همچون شتر آبکش قرار دهد. گاهى بروم و گاه باز گردم، یک بار فرستاد که از مدینه خارج شوم، و باز فرستاد که باز گردم! و هم اکنون نیز فرستاده است که بیرون رو![۱]
[1]- خطبه شماره۲۴۰ نهج البلاغه- ومن کلام امام علی علیه السلام
قاله لعبد الله بن العباس وقد جاء برسالة من عثمان بن عفان و هو محصور یسأله فیها الخروج إلى ماله بینبُع، لیقلّ هتفالناس باسمه للخلافة، بعد أن کان سأله مثل ذلک من قبل. فقال علیه السلام :یابْن عبّاسٍ، ما یُرِیدُ عُثْـمانُ إِلاّ أنْ یجعلنِی جملاً ناضِحاً بِالْغرْبِ أقْبِلْ وأدْبِرْ! بعث إِلیّ أنْ أخْرُج، ثُمّ بعث إِلیّ أنْ أقْدُم، ثُمّ هُو الاْن یبْعثُ إِلیّ أنْ أخْرُج! واللهِ لقدْ دفعْتُ عنْهُ حتّى خشِیتُ أنْ أکُون آثِماً. آخر الخطب، و یتلوه المختار من کتبه و رسائله.
«عبد الله بن عباس»به هنگامى که عثمان در محاصره بود از ناحیه او این پیام را براى امام(ع) آورد که پیشنهاد مىکرد امام(ع)از مدینه خارج شود و به ملک خود «ینبع» برود،تا مردم شعار خلافت به نام او ندهند! واین بار دوم بود که عثمان از آن حضرت چنین درخواستى مى کرد.
این بار امام(ع) در پاسخ عبد الله بن عباس فرمود: اى ابن عباس عثمان مقصودى جز این ندارد که مرا همچون شتر آبکش قرار دهد. گاهى بروم و گاه باز گردم، یک بار فرستاد که از مدینه خارج شوم، و باز فرستاد که باز گردم! و هماکنون نیز فرستاده است که بیرون رو!به خدا سوگند من آن قدر از او دفاع کردم که ترسیدم گناهکار باشم!
منبع: رصد
http://www.ghasednoor.ir/fa/tiny/news-3177
ارسال نظر